طرفداری | درایت، کارایی و کاردانی، تدابیر و نقشهها همیشه در محور محافظت از پهنه ١٨ قدم شکل میگیرد. رهبری و موفقیت با سران و مربیان، سربازان و بازیکنانی که با توان خود بیش از هر چیز سعی از حفاظت از دروازه را دارند، دفاع از قلعه و محرومکردن رقبا اصل ناگسستنی در فوتبال ایتالیا بوده است. کاپیتانها و رهبران تیم در طول ادوار عمدتاً مدافع و حتی دروازهبانان خونسردی بودند که با نیشخند به رقبایی که خود را به آبوآتش میزدند مقابله میکردند.
لوئیجی الماندی در پست دفاعی و معمولاً بهعنوان دفاع چپ کاپیتان ایتالیا در ١٩٣٤ بود. کسی که با دریافت رشوه در یوونتوس از فوتبال محروم شده بود؛ اما دوباره به خدمت گرفته شد و بازوبند کاپیتانی را به دست کرد و جام جهانی را در آغوش گرفت.
٤ سال بعد کاپیتان ایتالیا پِپینو مهآتزا، فوروارد تیم دومین کاپیتان ایتالیایی بود که جام جهانی را به دست آورد. درست قبل از بازی فینال ایتالیا و مجارستان در سال ١٩٣٨، بازیکنان ایتالیایی تلگرافی از رم دریافت کردند، روی آن نوشته شده بود «بِبَر یا بمیر!». ایتالیا از پیله خود خارج شد، مجارستان را ٤-٢ شکست داد و ویتوریو پوتزو مربی مشهور ایتالیایی تنها مربی تاریخ فوتبال شد که دو جام جهانی پیاپی را فتح کرد.
سومین کاپیتانی که جام جهانی را در سال ١٩٨٢ برای ایتالیا به ارمغان آورد. دروازهبان این تیم دینو زوف، معروف به «پاپا دینو» بود. او مسنترین برنده جامهای جهانی است؛ در سن ٤٠ سال و ٤ ماه و ١٣ روز به قهرمانی جهان رسید، و جایزه بهترین دروازهبان مسابقات را از آن خود کرد و دراینبین ایتالیا، دقیقاً با شیوه و سبک و سیاق و روال ایتالیایی خود جام جهانی را تصاحب کرد
در جام جهانی ٢٠٠٦ یک ناپولیتن واقعی، پسری خاکی از کوچه خیابانهای ناپل، رهبری و هدایت، و وظیفه تماموکمال حفاظت از قلعه را به عهده گرفت. در آن سال سرداری شد که همه غنائم را از آن خود کرد و آوازهاش در اقصینقاط جهان پیچید. مطلب پیش رو در باره اوست.
امیرحسین صدر؛ ۱8 آگوست ۲۰۲۳
داشتن؛ قلبی بزرگ، گرم و مهربان، ذهنی متمرکز و با کنترل کامل و خونسردی، ویژگی ذاتی هر رهبر واقعی است.
فابیو کاناوارو هر دو را در اختیار دارد؛ یک پسر ناپلی متعصب. سفر فوتبالی محشری داشت و عناوین بسیاری در ایتالیا و اسپانیا به دست آورد. پیراهنهای نمادین باشگاههایی مانند پارما، اینتر، یوونتوس و رئال مادرید را به تن کرد، در هر یک از آنها عرق ریخت و ریخت…و در میان جنگاوران خط دفاع خودی نشان داد.
اما با پیراهن آتزوری بود که فابیو کاناوارو شاهکار خود را خلق کرد. او ۱۳۶ بازی ملی باورنکردنی برای ایتالیا انجام داد، کاپیتانی را از پائولو مالدینی افسانهای به ارث برد، دو عنوان قهرمانی زیر ۲۱ سال اروپا را به دست آورد و البته آن ۶ کیلوگرم طلای ناب را در یک شب بهیادماندنی در ژوئیه ۲۰۰۶ در مسابقات جهانی بهسوی آسمان برلین به پرواز در آورد.
این یک عنوان غیرمنتظره بود. رسوایی کالچوپولی، زمینلرزهای بود که فوتبال ایتالیا و باشگاه او را بهشدت لرزاند. یوونتوس برای اولینبار در تاریخ خود به سری ب سقوط کرد. بااینحال هیچچیز ممکن نبود تمرکز رهبر واقعی را با همه آن ویژگیها، در آن تابستان تضعیف کند. او سکان را مانند کاپیتان کشتی طوفانزده در دریایی متلاطم تحت کنترل نگه داشت و کشورش را به سمت ساحل آرام و عنوان قهرمانی هدایت کرد. ثمره پیروزی جمعی، افتخار فردی را در پی داشت؛ ربودن توپ طلا. چهارمین و آخرین بازیکنی در نقش دفاع که موفق به کسب این افتخار شده است.
در سال ٢٠١٠ او از اولین ستارگانی بود که به الاهلی امارات پیوست؛ سالها پیش از مهاجرت بزرگان فوتبال دنیا به خاورمیانه! پس از بازنشستگی در دبی در سال ٢٠١١، کاناوارو به سراغ مربیگری رفت. تجربیات مختلفی را در ایتالیا، عربستان سعودی و چین به دست آورد، جایی که با گوانگژو قهرمان لیگ و جام حذفی شد. این مرد ٤٩ ساله در مجله چهار چهار دو FourFourTwo در آگوست ٢٠٢٣ به سؤالات فوتبال دوستان جهان پاسخ داده است.
- مشوق و الهامبخش تو چه کسی بود؟
در جوانی بسیار خوشاقبال بودم. این شانس را داشتم که در کنار چیرو فرارا (مدافع پیشین ناپولی و یوونتوس و ایتالیا) بازی کنم. او تا سالها الهامبخش مهمی برای من بود؛ از استایل بازی و دیدگاههای او. در دورانی که با هم بودیم، او بازیکن موفقی بود و علاوهبرآن در ناپل به دنیا آمده بود و کاپیتان من به شمار میرفت. بهعنوان یک بازیکن جوان، به او نگاه میکردم و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. وقتی بزرگتر و بالغتر شدم دیگر به دنبال الگوهای دیگر نبودم و بیشتر روی ویژگیها و سبک بازی خودم تمرکز کردم.
بااینوجود، در دوران حرفهای با مدافعان بزرگ دیگری بازی کردم و برای پیشرفت بیشتر همه سعی میکردیم از بهترینها ویژگیهای یکدیگر الگوبرداری کنیم.
ویژگی اصلی من پیشبینی تصمیم حریفان بود، عمدتاً حدس بزنم حرکت و پاس بعدی چه خواهد بود. پائولو مالدینی در تکلهای کشویی که با دو پا سُر میخورد عالی بود. فرارا به هیچ حریفی اجازه نمیداد بهراحتی از کنار او بگذرد، دستور کار بود؛ یا توپ یا بازیکن. او پیراهنهای بسیاری از مهاجمین را میکشید. در آن زمان، هنوز هم قابلاجرا بود. امروزه VAR به شما اجازه چنین اعمالی را نمیدهد!
- توپجمعکن در دوران مارادونا:
دیگو منحصربهفرد بود؛ حقیقتاً استثنایی. متفاوت و شماره یک. سعادتی بود که در دوران حضورش در ناپولی توپجمعکن تیم بودم. البته با عضویت در تیم زیر ١٩ سالهها این افتخار را هم داشتم در تمرینات با او روبرو شوم. تأکید میکنم، پسربچه خوششانسی بودم.
- تکل مقابل دیگو و یک جفت پوما:
روزی تکل خشن و جسورانهای انجام دادم. یکی از مدیران باشگاه سریعاً به من اشاره کرد. اما دیگو بلافاصله گفت؛ «همه چیز خوبه» و رو به من کرد و گفت؛ «همیشه باید به شیوه خودم بازی کنم». در پایان تمرین دل تو دلم نبود، مؤدبانه از مارادونا تقاضا کردم کفشهایش را به من بدهد، و او درجا کفشهایش را در دستانم قرار داد. دیگر آنها را ندارم! این یک جفت «کینگز پوما» بود و من به نشانه تحسین آنها را پایم میکردم. در آن زمان داشتن یک جفت کینگ پوما آرزوی هر بازیکن جوانی بود و مال من با دستان خود دیگو به من اهدا شده بود. ایکاش هنوز آن دو جفت کفش را داشتم، ایکاش!
- قد 175 سانتیمتری برای بازی در پست دفاع میانی:
چیزی را به شما میگویم که مطمئناً نمیدانید. در شروع فوتبال حرفهایام، بهخاطر جثهام، میلان عذر مرا خواست. سالها بعد، آریدو برایدا، مدیر ورزشی روسونری، پیش من آمد و گفت: «فابیو باید اعتراف کنم، فکر نمیکردم بازیکن بزرگی شوی، همیشه تصور میکردم برای این کار خیلی کوچک هستی. باید از تو عذرخواهی کنم، من فقط بهخاطر قدت از انتقال تو به میلان صرفنظر کردم»
همیشه از ویژگیهایم برای مقابله با مهاجمان بلندقد استفاده کردهام. میتوانستم پیشبینی کنم توپ به کجا میرود و چه اتفاقی میافتد تا پیش از مهاجمین به پرواز در بیایم. بهخوبی روی هوا بلند میشدم و میتوانستم خیلی بالا بپرم.
یادتان باشد، من در ناپل به دنیا آمدم، شهری که شما را مجبور میکند خود را با هر چیز وفق دهید، و این دقیقاً همان چیزی است که در زمین فوتبال انجام دادم: «مواجهه، برخورد و سازگاری با واقعیت»
- فابیو کاناواروی جوان خودش تصمیم گرفت مدافع شود یا فرهنگ فوتبال ایتالیایی روی او تأثیر گذاشت؟
بهعنوان یک هافبک در آکادمی جوانان ناپولی کارم را شروع کردم. یک روز، ١٤ ساله بودم یا کمی بیشتر، ما چند مدافع را از دست دادیم و مربی ما، ریکاردو دی للا، به من گفت تمام خصایص لازمه را برای بازی در آن پست دارم. او مرا در دفاع چپ امتحان کرد، در آن روز عالی بازی کردم. در هفتههای بعد، به طور متناوب در جناحین یا در مرکز دفاع بازی به بازیام گرفت. آن پست و وظیفهام را دوست داشتم، احساس راحتی میکردم، ازاینرو کاملاً از خیر بازی در خط میانی گذشتم. بقیهاش را هم میدانید.
- سال 1997 و اولین بازی برای آتزوری؛ گلبهخودی در مرحله پلیآف حیاتی جام جهانی در مسکوی برفی:
اولین چیزی که به یاد میآورم، آن دیدار نخستین بازی جیجی بوفون با پیراهن ایتالیا بود. زمین برفی و گلآلود، دیوانهکننده. امروزه اجازه بازی در آن شرایط را نمیدهند. اما ما بازی کردیم. در آن روزها سیستم گرمایش زیر زمین وجود نداشت. تقریباً دوران متفاوتی بود. بااینوجود، خاطرات خوبی از آن بازی دارم: اولین بازی مهم من برای آتزوری بود، صعود به جام جهانی مطرح بود. روزی مملو از احساس!
- تیم محشر و معروف پارما، بالاترین امتیاز باشگاه در تاریخ لیگ، مقام دوم سری آ، و جام یوفا:
در آن سال (1995) فقط، هفت بار در تمامی مسابقات ممکن داخلی و اروپایی با یوونتوس روبرو شدیم. در پارما این شانس به من داده شد تا در محیطی عالی رشد کنم. در آنجا بدون آنکه پدر و مادرتان را جلوی چشمانتان بیاورند، امکان انجام اشتباه وجود داشت. پارما باشگاهی قوی با سرمایهگذاریهای فراوان در تمامی جهات بود. ما چندین جام در دوران من با جالوبلو (زرد و آبیها) به دست آوردیم؛ اما متأسفانه هرگز موفق به کسب اسکودتو نشدیم. قهرمانی در لیگ چیزی است که فقط در پایان یک فصل عالی به دست میآید؛ اما هرگز برای ما چنین پایانی رقم نخورد! یوونتوس، میلان و اینتر، واقعاً مدعیان قدرتمندی بودند.
در دوران حضورم در ناپولی، فرصت این را داشتم که در کنار بازیکنان فوقالعادهای مانند کارکای برزیلی و جانفرانکو زولا بازی کنم. در پارما، تحت تاثیر بازیکنان و ستارههای تیم قرار نگرفتم و نگرانی نداشتم. در واقع، مشتاقانه منتظر بازی با ان ها بودم، داشتن هم تیمیهای خوب و حرفه ایی عالی است. از نقطه نظر شخصی، هرگز فشار زیادی بر دوش خودم احساس نمیکردم. همیشه بسیار خونسرد بودم و توانایی ان را داشتن تا احساساتم را به صورت مثبتی کنترل کنم.
- بهترین دروازهبانی که با او بازی کردید باید جانلوئیجی بوفون باشد:
با بسیاری از دروازهبانان بزرگ بازی کردم، ایکر کاسیاس نیز بالاتر از حد متوسط بود. اما جیجی شماره یک دروازهبانان انتخابی من خواهد بود. او چیز خاصی داشت. ما در میدان احساس منحصربهفرد و تلهپاتی خیلی خوبی داشتیم، نَدید و با چشمبسته یکدیگر را درک میکردیم. درحالیکه خارج از زمین کار خاصی با هم انجام نمیدادیم. گاهی اوقات بازیکنان برای شام و چیزهایی ازاینقبیل با هم بیرون میروند، اما در مورد ما اینطور نبود. بااینحال، ما با هم رفاقت خوبی داشتیم و دقیقاً میدانستیم که دیگری در هر لحظه بازی، در زمین چه فکری میکند یا قصد انجام چه کاری را دارد.
خوب بهیاد دارم، یک بازی در اودینزه در سال ١٩٩٦ بود، ما ٣-١ شکست خوردیم و جیجی بعد از هر گلی که میخوردیم سَرِ همه فریاد میکشید و دائماً غُر میزد. در پایان بازی، من و روبرتو موسی Mussi او را به یک طرف کشاندیم و به او گفتیم؛ باید آرام باشد. نمیشود همه را برای هر چیزی سرزنش کند. یک تیم با هم گل میخورد و با هم گل میزند، این فقط به اشتباهات فردی مربوط نمیشود. هنوز خیلی جوان بودم، اما او جوانتر بود و بسیار اغراق و مبالغه میکرد. هر چند این چیزی بیش از بیتجربگی در جوانی نبود.
(راستی، کاناوارو در نیمه اول این بازی با برتری ١-٠ پارما از بازی اخراج شده بود)
- بهترین جو و حالوهوای استادیومی که تجربه کردهای کدام است؟ دیدار پارما و رنجرز در سال 1999 در استادیوم ایبروکس که باورنکردنی بود:
اوه بله این درست است! آن بازی را بهخوبی به یاد دارم، دیوانهکننده بود! من همچنین در استادیوم سن پائولو بودم زمانی که مارادونا بازی میکرد بدون شک آن هم چیزی متفاوت بود فقط لابومبونرا، استادیوم خانگی بوکاجونیورز، میتوانست از نظر احساسی و جو حاضر با آن مقایسه شود. بااینوجود، هرگز آن شب در گلاسکو را فراموش نخواهم کرد. وای، من واقعاً تحتتأثیر قرار گرفتم. با وجود کارت قرمز و اخراج از بازی، خاطرات فوقالعادهای دارم: قدمزدن در زمین، گوشدادن به سرود لیگ قهرمانان، دیدن آن دیوار قرمز، سفید و آبی... هرگز چنین چیزی ندیده بودم. (فابیو، در نیمه اول این بازی به دلیل گرفتن دو کارت زرد از بازی اخراج شده بود)
- کاپیتانی تیم ملی ایتالیا در جام جهانی 2002 به جای مالدینی:
در آن دوران یک بازیکن باتجربه بودم، بنابراین بهدستکردن بازوبند آتزوری برایم عجیب و رعبآور نبود. از مدافعانی مانند مالدینی، فرارا و همچنین الساندرو کاستاکورتا چیزهای زیادی یاد گرفته بودم، بنابراین میدانستم چه انتظاری از من وجود دارد. از قضا، کاپیتانی تیم ملی که منتخبی از بهترین بازیکنان کشور شماست، آسانتر است. همه بازیکنان کاملاً انگیزه دارند تا برای کشور خود بازی کنند و این کار را همهجوره بسیار آسانتر میکند. ضمن آنکه در آن دوران تیم خوب و مطرحی داشتیم.
- آلن شیرر در لیگ قهرمانان 03-2002 به شما آرنج زد و تاکید داشت که این برخورد تصادفی بوده اما یوفا بعد از بررسی فیلم صحنه، او را دو جلسه محروم کرد:
آلن شیرر یک مهاجم فوق العاده بود، در آن روزها، همه تهاجمی, پرتکاپو و پرخاشگر بازی میکردند. شما محکم و سخت بازی میکردید و با شما سخت و خشونت آمیز رفتار میشد، این امری عادی بود. اصلاً مشکلی نبود. او چیزی علیه من نداشت، و فکر نمیکنم از عمد این کار را انجام داده باشد، اصلاً. احترام متقابلی وجود داشت و اگر شیرر بگوید تصادفی بوده است، کاملاً به گفته او اعتماد میکنم. من هرگز این فرصت را نداشتم که در مورد آن حادثه با او صحبت کنم، اما مطمئن هستم؛ او همان چیزی را که قبلاً گفته بود، تکرار خواهد کرد؛ «اصلاً عمدی در کار نبوده!»
- در دوران حرفهایات نبردهای جالبی با شیرر داشتی، بهخصوص در ومبلی 1997:
در سال ١٩٩٧ ما با برد از ومبلی خارج شدیم. آن روز فوقالعاده بازی کردم، در اولین مسابقهام در ترکیب اصلی برای آتزوری. شیرر یک بازیکن برتر در اوج خود بود، یکی از بهترین مهاجمانی که تابهحال با آنها روبرو شدم. آمار دروغ نمیگوید و رکوردهای او بهروشنی گویای همه چیز است.
- دو سال حضور در اینتر؛ پیروزی 3-0 در لندن مقابل آرسنال و باخت 5-1 در خانه آن هم در غیاب شما:
تیری آنری واقعاً در آن بازی به دنیا نشان داد چه تواناییهایی دارد. در نیمه دوم به دلیل مصدومیت مجبور به ترک زمین شدم درحالیکه یکی از اعضای مهم تیم بودم. اینتر بهاندازه سالهای آتی قدرتمند نبود. بااینوجود، در لیگ قهرمانان بازی میکردیم، تیم کاملاً محکمی بودیم. اینتر میرفت تا بار دیگر به یکی از بهترینهای اروپا تبدیل شود.
- عصبانیت و دلخوری پس از تساوی سوئد و دانمارک و ناکامی در صعود به مرحله حذفی یورو 2004:
اولین چیزی که به یاد میآورم اشکهای بیپایان آنتونیو کاسانو در پایان بازی است. آنتونیو هنوز جوان بود و فکر میکنم آن اولین شانس او برای حضور در تورنمنتی بینالمللی به شمار میرفت. چه حیف به این شکل حذف شدیم. با وجود بازیکنان خوبی که داشتیم، فکر نمیکنم در آن مرحله بهاندازه کافی بالغ بودیم تا بتوانیم جامی را تصاحب کنیم. ایتالیا هنوز تیمی در حال ساخت بود. خوب بودیم، اما فاقد آن چیز خاصی که لازمه پیروزی و تصاحب هر جام و تورنمنتی است.
- کاپیتانی ایتالیا در جام جهانی 2006 و ماجراهای کالچوپولی و جدایی از یوونتوس:
حقیقتاً سالی عجیب و بسیار آزاردهنده بود. از باشگاهی میرفتم که در آن احساس خوبی داشتم، جایی که بازیکن مهمی بهحساب میآمدم و با مدیران و همتیمیهایم رابطه بسیار خوبی داشتم؛ بنابراین ترک تیم ناراحتکننده بود. احساس خوشایندی نداشتم.با این اوصاف، کل شرایط موجود تأثیر زیادی بر عملکرد ما در جام جهانی نداشت. بهمحض اینکه به آلمان رسیدیم، خود را از دنیای بیرون جدا کردیم. سعی کردیم تمامی اخبار منفی اطرافمان را فراموش کنیم و به طور کامل روی مسابقات پیش رو تمرکز داشته باشیم.
- عملکرد عالی در جام جهانی 2006؛ بهترین بازیات در همین تورنمنت بود:
بله، بهطورقطع بهترین بازی من در نیمهنهایی دورتموند مقابل آلمان بود. یک بازی عالی. اگر مجبور باشم به مورد خاصی از دید یک مدافع اشاره کنم به طور ویژه باید همین باشد؛ در یک دوئل هوایی در داخل محوطه جریمه پیروز شدم. سریعاً بهسوی توپ رفتم و آن را از حریف گرفتم و بعد توپ را به فرانچسکو توتی پاس دادم، او توپ را برای آلبرتو جیلاردینو ارسال کرد، و الساندرو دل پیرو با زیبایی هرچهتمامتر توپ را در دل دروازه آلمان جای داد. بهتر از این نمیشد.
- ضربه سر زینالدین زیدان به مارکو ماتراتزی در فینال:
صدای تق را شنیدم! نزدیک این دو بودم ولی نشنیدم چه چیزی به یکدیگر میگویند. صدای برخورد سر زیزو به سینه مارکو را بهخوبی شنیدم اما دقیقاً نمیدانم چی شد و کی به کی چی گفت! مارکو فقط بعد از آن به من گفت که ضربه به سرش خورده، همین. در حین بازی زمانی که رویم را برگرداندم مارکو روی زمین دراز کشیده بود.
- ضربات پنالتی فینال جام جهانی 2006 و کسب قهرمانی:
دیوانه نیستم! حدومرز خود را میدانم و این چیزی فراتر از من بود. در آن لحظات خیلی ترسیده بودم. پیشازاین در جام جهانی ١٩٩٨ در ضربات پنالتی به فرانسه باخته بودیم و میترسیدم این اتفاق دوباره تکرار شود. خوشبختانه این بار ورق برگشت و در پایان، ما جام را بالای سر بردیم.
توصیف آن لحظه سخت و دشوار است. در واقع توصیفی ندارد. یک حس عظیم. برای درک آن به زمان نیاز دارید. با گذشت سالها، بیشتر از آن قدردانی میکنید. هنوز هم هر زمان که فیلم آن را از تلویزیون تماشا میکنم شدیداً احساساتی میشوم.
- دلایل جدایی از یوونتوس پس از اتفاقات کالچوپولی:
در مقطعی بعد از جام جهانی، رؤسای یوونتوس پیش من آمدند و گفتند رئال مادرید برای من و امرسون پیشنهادهایی آماده کرده که باعث شده مایل به فروش باشند. آنها در موقعیتی نبودند که بتوانند دستمزدهای همه ما را بپردازند؛ بنابراین مجبور بودند برخی از مهمترین بازیکنان تیم را برای فروش قرار دهند.
پذیرفتم. با وجود تماس رئال مادرید برای رفع و فتق امور، ترک یووه عجیب بود. مهمترین چیزی که برایم اهمیت داشت خداحافظی دوستانه با یوونتوس بود. گواه آن زنگ دوباره خانه من و بازگشت به یوونتوس در سال ٢٠٠٩ بود، زمانی که برای دومین بار به بیانکونری پیوستم.
- رفتن به رئال مادرید و احساس آن لحظه:
رئال مادرید حتی جهانیتر از هر یک از باشگاههای ایتالیایی است که من در آنها بازی کردم. در رئال، شما همیشه در چشم هستید. رئال مادرید شخصیت بینالمللیتری نسبت به یوونتوس یا اینتر دارد، اگرچه آنها دو تا از مهمترین باشگاههای جهان هستند. اما لوس بلانکوس دارای همان چیز خاص و بالاتر از بقیه است که دائماً به آن اشاره میکنم.
- سال 2006 برای کاناوارو افتخارآمیز است؛ تنها مدافعی که تا امروز عنوان بهترین بازیکن جهان فیفا را برده و همچنین به عنوان سومین مدافع و چهارمین بازیکن دفاعی، توپ طلا را به دست آورده است:
کسب چنین افتخاراتی بهعنوان یک مدافع سخت و تقریباً غیرممکن است. ضمن آنکه من فقط یک "مدافع" بودم، منظورم این است که اصلاً گل زیادی نمیزدم. بازی من کاملاً بر اساس دفاع کردن بنا شده بود. هدف من جلوگیری از گلزنی مهاجمان بود و این احتمالاً همه چیز را دشوارتر کرده بود. برای کسب توپ طلا، به شانس هم نیاز دارید، فراموش نکنیم زیدان در فینال جام جهانی چه کرد، یا اینکه رونالدینیو و تیری آنری در آن سال با تمام پتانسیل و قابلیتهایشان در سطح و استاندارد بالای خود ظاهر نشدند. درعینحال، اگر به عملکرد خود در زمین نگاه کنم، باید اعتراف کنم فصل فوقالعادهای را پشت سر گذاشتم و بهعنوان کاپیتان تیم، جام جهانی را فتح کردم. همه چیز دستبهدست هم داد؛ زمین و ماه و خورشید و سیارات بهخوبی در یک راستا قرار گرفتند. خوشحالم میتوانم آن غنائم را در خانهام به نمایش بگذارم.
- مدعی دیگری در این نقش برای بردن توپ طلا:
این فرضیه درست است. برای کسب جوایز فردی، مهاجمان بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. اما جا دارد از عملکردهای مدافعان تمجید ویژهای به عمل بیاوریم و با جوایزی از آنها قدردانی کنیم. پائولو مالدینی و فرانکو بارزی بهرغم دوران حرفه ای باورنکردنی خود هرگز موفق به کسب توپ طلا نشدند. در حال حاضر، نمیتوانم ببینم هیچ مدافع این شاهکار را تکرار کند. شیوه بازی مدافعین و انتظارات مربیان کاملاً تغییر کرده است.
- پیوستن مجدد به یوونتوس در سال ٢٠٠٩ بازگشت پس از اینکه توسط بعضی هواداران "خائن" نامیده شدید کار آسانی نبود و یووه هم فصل بدی را پشت سر گذاشت!
آن فصل تبدیل به یکی از بدترین فصلهای تاریخ بیانکونری شد، و این کار را در داخل و خارج از زمین دشوارتر کرده بود. شخصاً با این ایده و افکار مشغول بودم، قصد داشتم خودم را در خارج از کشور، در لیگی متفاوت و فرهنگ متفاوتی امتحان کنم، اما یووه از من خواست به آنها بپیوندم و حقیقتاً نتوانستم آن را رد کنم. در آن سال آخرین بازی اروپاییام را هم انجام دادم، در برابر فولام ١-٤ شکست خوردیم. در آن شب اخراج شدم این بهراستی آینه تمامنمای فصل ما بود. تمام مشکلاتی که در طول سال داشتیم در ٩٠ دقیقه خلاصه شد. این احتمالاً مهمترین برد تاریخ فولام و مطمئناً یکی از دردناکترین شبها برای یوونتوس بود.
تا آنجا که به من مربوط میشود، هرگز در مورد آنچه پس از رسوایی کالچوپولی رخداده بود، با هواداران برخورد مستقیم نداشتم. از طرف دیگر، این چیزی است که در همهجا رخ میدهد و بعضی از هواداران آن را قبول نمیکنند. در فرهنگ ایتالیایی معمول است، در صورت ترک بازیکن ناراحت شوید. اگر در یوونتوس باشید و به اینتر بروید، هواداران یووه ناراحت میشوند. اگر از ناپولی به آث میلان بپیوندید، هواداران آنها بهراحتی آن را قبول نخواهند کرد. هرگز به این موضوع اهمیت نمیدادم، من یک بازیکن حرفهای بودم و تمام تلاشم را برای باشگاهی که در آن بازی میکردم انجام میدادم. داشتن رابطه خوب با هواداران مهم است، ولی من هرگونه مشکل اضافی را بیرون از بازی و زمین نگه داشتم.
- هرگز فرصت بازی در لیگ برتر انگلستان را نداشتید یا این که تیمی نبود که مایل باشید در آن حضور داشته باشید:
بعد از ترک یوونتوس پس از جام جهانی ٢٠٠٦، در یکقدمی پیوستن به چلسی بودم. دو گزینه داشتم، رئال مادرید یا چلسی که توافق با رئال مادرید را انتخاب کردم. دوست داشتم برای آبیها بازی کنم و مجذوب لیگ برتر بودم، اگرچه هنوز مانند لیگی نبود که همه آن را تحسین میکنیم. آرسنال و منچستریونایتد نیز در آن زمان بسیار محبوب بودند، و من میمردم برای آنها بازی کنم.
در طول دوران حرفه ای با بازیکنان قدرتمند و خشن زیادی روبرو شدم. برخی از آنها در زمین ستیزهجو بودند، اما در خارج از آن بسیار دوستانه و مهربان. ماتراتزی و جورجو کیلینی را به عنوان مثال در نظر بگیرید؛ آنها در زمین بازی مثل جانور بودند، اما در خارج از آن بسیار خوشاخلاق و دوستداشتنی!
- باید از یک ایتالیایی در مورد طعم موردعلاقه پیتزا و بستنیاش حتماً سؤال کرد:
یک ناپولیتن واقعی هستم؛ پیتزا مارگاریتا و بستنی وانیلی.
- چهار مدافع منتخب ایتالیا:
آه، واقعاً سخت است. بگذار ببینم… الساندرو نستا در سمت راست، بارزی و من در وسط، پائولو مالدینی در سمت چپ. چه ترکیبی، نه؟ (بهشدت میخندد)
- بهعنوان مربی، بازیکن جوانی را پرورش دادید تا به یک مدافع درجه یک تبدیل شود؟
فکر میکنم به چندین بازیکن کمک کردم تا به مدافعان بالغ و قابلاعتمادی تبدیل شوند. از صحبتکردن در زمین تمرین لذت میبرم، بنابراین به توصیهکردن عادت دارم. اگر بخواهم فقط یک نام انتخاب کنم، میگویم؛ مارسلو در رئال مادرید. وقتی او به اسپانیا آمد، میتوانستید ببینید بازیکنی با ویژگیهای خاصی است، چیزی بیشتر از بقیه. سعی کردم به او یاد بدهم که چگونه کمتر از روی انگیزه آنی و بدون فکر قبلی عمل کند. او را از خصوصیاتش آگاه کردم. به سرخیو راموس هم فکر میکنم. تلاش کردم آرامش لازمه برای یک مدافع را به او منتقل کنم تا به بازیکنی تبدیل شود که همه دیدیم.
- قهرمانی امسال ناپولی در سری آ بعد از دوران مارادونا در ١٩٩٠:
اجازه دهید ابتدا به شما بگویم که کسب اولین عنوان قهرمانی ناپولی در سال ١٩٨٧ برای همه ما اهالی ناپولی تا چه حد اهمیت داشت. بچه بودم و مثل بقیه در خیابانها به جشنوسرور پرداختیم. عادی بود، بیشتر اوقات در خیابان وقت میگذراندیم، چه رسد به چنین لحظهای. من با دوستانم بودم، چرخ و فلکها و بازیهای بیشمار. سراسر شهر را با رنگهای آبی، سبز، سفید و قرمزرنگ آمیزی کردیم.
من اسکودتوی اخیر را نیز جشن گرفتم، یک دستاورد فوقالعاده بود، متأسفانه برای کار از ناپل دور بودم و نتوانستم در آنجا با دیگران همراهی کنم. با دوستانی که همراهم بودند بازی را دیدیم و پیروزی را حسابی جشن گرفتیم.
- تجربه مربیگری در چین با گوانگژو و تیم ملی این کشور
تجربه بسیار خوبی بود، اگرچه زبان چینی را یاد نگرفتم؛ ولی در محیط عالی کار کردم. این فرصت به من داده شد تا کارم را آنطور که میخواهم انجام دهم و بهعنوان یک مربی جوان و تازهکار پیشرفت کنم. از نظر شخصی هم دوره رضایتبخشی از زندگی من بود. متأسفانه با مربی سابق خودم در ایتالیا، مارچلو لیپی، زیاد کار نکردم؛ چون زمان کار ما با تیم ملی چین همزمان نبود.
- با برخی از مدافعان بزرگ بازی کردید؛ مالدینی، نستا، سرخیو راموس، لیلیان تورام... چه کسی بهترین بود و چه چیزی آنها را به بهترین تبدیل کرد؟
نمیتوانم بگویم چه کسی بهصورت مطلق بهترین بود، اما میتوانم بگویم که لیلیان کسی است که با او بیشتر احساس راحتی میکردم. لیلیان کسی بود که بیشتر از همه در کنارش بازی کردم و بیشتر از هر کسی به او علاقه داشتم. اما چطور میتوانم بگویم مالدینی، نستا، راموس یا ماتراتزی مدافعان بدتری از تورام بودند؟ او مطمئناً ذهنیت برندهای داشت و واقعاً او را به این خاطر تحسین میکردم.
- غیبت ایتالیا در دو جام جهانی، کجا هستند آن مدافعان، مردان میانی و شماره ١٠ های درجه یک؟
فکر میکنم بچهها مثل گذشته در خیابانها فوتبال بازی نمیکنند. چیزی که گم شده و ازدسترفته، فوتبال محلی اولین کلاس و مدرسه فوتبال بود، یک زمین بازی کوچک در این گوشهوکنار یا جاده روبروی خانه شما. کمبود فضا و امکانات برای فوتبال را در شهرهای مختلف میبینیم. هیچوقت این همه ورزش در حیطههای مختلف در اختیار ما نبوده است، بچهها دیگر کمتر فوتبال بازی میکنند یا اصلاً فوتبال را انتخاب میکنند. شما همچنین میتوانید این واقعیت را در نظر بگیرید که خانوادهها، فرزندان کمتری نسبت به گذشته دارند، و معمولاً کسانی که استعدادی دارند از میان همین توده مردم عادی بیرون میآیند. بههرحال همیشه برخی از نسلها استعداد غنیتر داشتهاند و در دورانی دیگر ازاینحیث فقیرتر بودهاند.
- گل موردعلاقه از میان گلهای اندکی که در دوران حرفهای خود به ثمر رساندید:
ازنقطهنظر احساسی، گل من برای ناپولی مقابل آث میلان در ژانویه ١٩٩٥ از بهترین خاطرات است. ما ١-٠ عقب بودیم و من از راه دور مقابل تیم فوقالعاده روسونری گل زدم. از دید صرفاً زیبایی، گلی که برای اینتر به رجینا در سن سیرو در نوامبر ٢٠٠٣ به تور نشاندم، بهترین بود. ما آن بازی را ٠-٦ بردیم و باردیگر با یک شوت از راه دور گل اول را به ثمر رساندم.
- اگر بتوانید شکستی را در دوران حرفهای تغییر دهید:
به طور حتم فینال یورو ٢٠٠٠ مقابل فرانسه خواهد بود. ما استحقاق بیشتری داشتیم و بهخاطر از دست دادن شانسهای الساندرو دل پیرو و وینچنزو مونتلا مجازات شدیم. بهخاطر تمام نکردن بازی در زمانی که فرصت کشتن ان ها را داشتیم. شب دردناکی بود، گاهی هنوز به آن فکر میکنم. ما ٣٠ ثانیه مانده به پایان، بازی را واگذار کردیم و مانند یک تیم ایتالیایی واقعی در قسمت پایانی بازی کنترل لازم را نداشتیم. بهاندازه کافی تیزبین و باهوش عمل نکردیم. آنچه را که باید در تیم داشتیم؛ ولی زمانی که واقعاً باید آن را در عمل به رخ میکشیدیم، وا دادیم. نتیجه بازی بسیار دردناک بود. باخت با گل طلایی، زخم عمیقی و ماندنی بهجای میگذارد.
خوب و بد دوران حرفهای فابیو کاناوارو
- خوب: ۱۹۹۹
- قهرمان جام یوفا، کوپا ایتالیا و سوپرکاپ با پارما
- بد: ۲۰۰۰
- شکست ایتالیا در فینال یورو ۲۰۰۰ مقابل فرانسه با قانون گل طلایی
- خوب خوب خوب: ۲۰۰۶
- کاپیتانی ایتالیا و قهرمانی غیرمنتظره جام جهانی، برنده توپ طلا
- بد: ۲۰۱۰
- کاپیتانی ایتالیا و خروج از جام جهانی در مرحله گروهی بدون برد
- خوب خوب: ۲۰۱۷
- در برترین ترکیب تاریخ یوونتوس در رای گیری هواداران
شک نداریم، دیریازود ایتالیا مثل همیشه مدافعان استثنایی را به دنیای فوتبال عرضه خواهد کرد، بازیکنانی که برای حفاظت از دروازه خود جان خود را در زمین مبارزه تقدیم خواهند کرد، مثل همه آنهایی که پیشازاین فقط یک چیز را با تمام وجود درک کرده بودند: «گل نخور و مطمئن باش گل خواهی زد»