امیر - Witch King
#ویچ_کینگ
ویچ کینگ در سلول پوشیده از تاریکی خود نشسته و دعوت نامه را در دستان سیاه اش مچاله کرد. غل و زنجیر زنگ زده روی مچ دستش به صدا در می آمد. چند وقت بود که نور خورشید به پوستش نرسیده بود؟ دههها، شاید قرنها در اعماق سیاه چاله های بینور زیر پایتخت به زنجیر کشیده شده بود و به خاطر جنایات غیرقابل توصیف گذشتهاش تاوان میداد.
او در کنار شیاطین جنگیده بود و روح خود را برای قدرتی کفرآمیز معامله کرده بود تا اینکه سرانجام اسیر شد و محکوم به پوسیدن در این گودال زیرزمینی برای تمام روزهایش. سال ها بود که هیچ کس به چهره پشت ماسک سیاه تر از شب اش نگاه نکرده بود. هیچ کس دیگری از نام یا ریشه واقعی او خبر نداشت. برای همه او فقط ویچ کینگ بود، سیاه قلبترین سیا قلب ها.
اما اکنون، به طور غیرمنتظرهای، در سلول باز شد و دعوتنامهای رسید و او را به پایتخت فراخواند تا در مسابقات بزرگ پادشاه شرکت کند. زندانبان به دستور سلطنتی پس از سالها تنهایی در تاریکی وحشتناک آزادی را به او اعطا کرد.
ویچ کینگ وسایل نفرین شده خود را جمع آوری و از پله های سیاه چال پر پیچ و خم به سوی دنیایی که بدون او چرخیده بود بالا رفت. ایرونفیست در اندیشه چه بازی ای بود که یکی را که به اندازه خودش خطرناک بود رها می کرد؟
هیچکس نمیتوانست انگیزههای پیچیده ویچ کینگ برای پاسخ به احضار را درک کند. شاید او بار دیگر فقط به دنبال کاشتن هرج و مرج و ویرانی بود. شاید او می خواست پس از مدت ها در سایه بودن، قدرت های شیطانی خود را در صحنه ای بزرگ به رخ بکشد. یا شاید، فقط شاید، بالاخره یک هدف عمیقتر در درونش بیدار شده بود، هدفی که حتی خودش هم کاملاً نمیفهمید.
جاده های تاریک شب، ویچ کینگ را مانند نعره فل بیست صدا می کرد. او به سمت پایتخت راهپیمایی می کرد و تاریکی مانند شنل روی شانه هایش در پی او بود.
بگذارید همه کسانی که او را فراموش کرده بودند به بازگشت او نگاه کنند و ناامید شوند.
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user737682/content-image/witch-kinh.jpg)
مهزیار - Leviathan
#معرفی
کمتر کسی تا به حال به قهرمان الف ها که فقط به نام لویاتان شناخته می شود نگاه کرده بود. لویاتان که تنهایی را ترجیح می داد، در اعماق جنگل های الموود، به دور از چشمان کنجکاو و شلوغی و سر و صدای شهرهای بزرگ زندگی می کرد.
با این حال لویاتان تنها یک گوشه نشین نبود. او استاد جنگجویان الف بود. جنگویانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند که زیر نظر لویاتان آموزش ببینند، او را استاد مبارزات تن به تن دانسته و تمرکز، نظم و احترام به ریتم های طبیعت را از وی اموختند. بعضی از شاگردان نخبهای که تمرینات شدید لویاتان را به پایان رسانند، موفق شدند نگاهی اجمالی به چهره او بیاندازند و از وجود زخمی کهنه بر صورت او خبر میدهند.
پیشینه لویاتان حتی در بین الف ها نیز مبهم است. لویاتان در کودکی مهارت بینظیری با کمان و تیغهها نشان داد. با این حال استقلالی سخت در آن چشمان لاجوردی می درخشید. وقتی بزرگان پیشنهاد تمرین در میان دیگران را دادند، الف جوان نپذیرفت و در عوض لویاتان در اعماق جنگل ناپدید شد تا به تنهایی تسلط خود را تقویت کند. بعضی اعتقاد دارند که وی در اعماق جنگل های باستانی الموود توسط درختانی چند هزار ساله اموزش دیده است.
با دریافت دعوت نامه ایرونفیست از شاهین سلطنتی او به سمت استروم روانه شد. او بزرگترین دشمن خود در مسیر قهرمانی را نه رقبا که شلوغی پایتخت میدانست. همانطور که چهره خاکستری تنها به سمت آستروم می رفت، مردم عادی چشمان کنجکاو را به سمت این قهرمان مرموز الف ها معطوف کردند که در سایه نقابی آبی رنگ که تقریبا بیشتر صورت او را پوشانده بود، چشمهایی لاجوردی برای موفقیت میدرخشید.
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user737682/content-image/mahzyar.jpg)
|