قحطی بزرگ ایران(۱۲۸۸–۱۲۸۷ هجری قمری) (۱۸۷۰ تا ۱۸۷۱ میلادی)
قحطی دوساله در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار رخ داده و باعث تلفات جانی فراوانی در ایران گردید. طبق برآوردها حدود یک دهم جمعیت ایران در این سالها از گرسنگی مردند.
محققان، قحطی بزرگ رخ داده در سال ۱۲۴۹ شمسی را از هولناکترین و مرگبارترین رویدادها در طول دو قرن اخیر و حتی در دوران بعد از حمله مغول دانستهاند. به گونهای که سال شروع قحطی، به عنوان مبدأ محاسبات تاریخی قرار گرفتهاست. رالینسون در ۱۸۵۰ م جمعیت ایران را ده میلیون نفر تخمینزدهاست اما به گفته کرزن در ۱۸۷۳ میلادی بر اثر بلای وبا و قحطی، جمعیت به شش میلیون نفر کاهش یافت. به گفته گیلبر جمعیتشناس و مورخ معروف، یک و نیم میلیون نفر از جمعیت ۹ تا ۱۰ میلیون نفری ایران در این قحطی جان باختند و شهرهای اصفهان، یزد و مشهد دست کم یک سوم جمعیت خود را از دست دادند. برآورد شدهاست که تعداد خانوار ایل قشقایی از متجاوز از ۶۰ هزار خانوار به ۱۲ هزار خانوار کاهش یافت که گویای ابعاد فاجعه است.
در خاطرات عبدالله مستوفی آمدهاست: «در سال ۱۲۸۸، سال قحطی عمومی ایران است از یکی دو سال پیش کمبارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمائی میکرد ولی در زمستان سال ۱۲۸۷ باران هیچ نبارید و مایههای سنواتی هم تمام شده بود، قیمت نان که در اوائل ۱۲۸۷ بیش از یک من شش هفت شاهی نبود به مرور ترقی کرده در این وقت به یک من یک قران رسید.
شروع آدمخواری در ایران
این وضعیت افزایش شدید بهای غلات و خواربار را در پی داشت. به روایت عبدالله مستوفی در زمستان سال ۱۲۸۸ قیمت نان به پانزده تا شانزده برابر قیمت عادی آن رسید به گونهای که مقامات مجبور شدند از روسیه تقاضای کمک نمایند. به احتمال فراوان در همین زمان برای اولین بار پای آرد روسی به نام آرد حاجی طرخان - چون آن را از حاجی طرخان حمل میکردند- به ایران باز شد. این افزایش بیرویه قیمتها موجب اعتراض و حتی ایجاد شورشهایی در اصفهان، بوشهر، قزوین و سایر شهرها گردید. شدت قحطی به حدی رسید که مردم به خوردن علف، گوشت حیوانات بارکش، سگ، گربه، موش و حتی مردار و فضولات حیوانی روی آوردند. در بعضی نقاط آدمخواری، بچه دزدی و قتل کودکان نیز شایع گشت. به گونهای که در شهر قم هیچکس جرأت نمیکرد تنها به خیابانها برود و در بیرون شهر قم، اراذل، زنان در جستجوی غذا را به بهانهٔ این که میخواهند به آنان غذا بدهند فریب داده، به قتل میرساندند و از گوشت آنها استفاده میکردند. افغانی شیعه مذهبی اوضاع قم را در این روزگار چنین به تصویر میکشد: «جزئیات سفر قم دلخراش و مناظر دیده شده وحشتناک بود. اجساد مردگان جادهها را پوشانده و هوا را با تعفن ناشی از گندیدن آنها مسموم میکرد. سرایها از افراد در حال احتضار، که شیون و رنجهای آنها مناظر غیرقابل وصفی را به وجود آورده، پر بود. دهات خالی و خاموش، همانند خانه ارواح، توسط دستههایی از سگها، که با زندهها برای تصاحب مردهها مبارزه میکردند، مورد تهاجم قرار گرفته بود.»

در طول مدت این فجایع ناصرالدین شاه کجا بود؟!
درحالی که مردم درگیر قحطی و گرسنگی بودند ناصرالدین شاه به زیارت کربلا رفته بود ...
ناصرالدین شاه در حرم حسینی در کتاب «اشکواره کربلا» اینگونه روایت شده است: «در آن هنگام که [ناصرالدین شاه] قبر امام حسین علیهالسلام را زیارت میکرد و در کنار ضریح ایستاده بود، یکی از خطبای قبر حسینی در پیشِ روی ناصرالدین شاه خطبه مؤثری از حادثه دردناک امام حسین علیهالسلام ایراد کرد و در اثنای سخنانش گفت: روز عاشورا امام حسین علیهالسلام در سختترین ساعاتش فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ بعد آن خطیب با ناله گفت: ناصر تو آمد و اینک در خدمت تو ایستاده تا تو را یاری کند. با گفتن این جمله، همه مردم با گریه، ضجه زدند و گریه و ناله ناصرالدین شاه از همه بیشتر بود و او تاج از سرش برداشت و با کمال حرارت، از شدت تأثر جلوی ضریح انداخت
ناصرالدین شاه بهاندازهای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضهخوان گفت: بس است دیگر نخوان. ناصرالدین شاه که طبع شعر هم داشت بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت، با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد:
گر دعوت دوست میشنودم آنروز
من گوی مراد میربودم آنروز
آنروز که بود روز «هل من ناصر»
ای کاش که «ناصر» تو بودم آنروز

شاه کج کلا
در کوچههای تهران پس از سفر ناصرالدین شاه به کربلا که گویی بیاعتنا به وضع مردم صورت گرفته بود، شعری بر سر زبانها جاری شد
شاه کج کلاه رفته کربلا گشته بی بلا
نون شده گرون یه من یه قرون
ما شدیم اسیر از دست وزیر.
نون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسی
آدم مفلس رو چو من وا میداره به رقاصی
استخاره کردن ناصرالدین شاه برای هرات!
پس از مرگ دوست محمد خان و ایجاد هرج و مرج در افغانستان، دولت انگلیس تصمیم گرفت هرات را برای مدت نامعلومی به طور امانی تحت حاکمیت ایران قرار دهد. بدین جهت رونالد تامسون وزیر مختار انگلیس در ایران در اکتبر ۱۸۷۹ (۱۲۵۸ خورشیدی) این پیشنهاد را از طرف دولت متبوعش به دولت ایران ارائه کرد. ناصرالدین شاه و صدراعظم او حسین خان سپهسالار قرارنامهٔ مزبور را در دولت مطرح و آن را مورد بررسی و مطالعه قرار دادند و با اطرافیان خود در باب آن مشورت کردند. از جمله ایراد عمدهای که به آن گرفته شد ذکر کلمهٔ «امانت» در قرار نامه بود که میگفتند اگر پس از آنکه دولت ایران متحمل زحمت و مرارت شد و مبالغی در این راه هزینه کرد و بعد از مثلاً شش ماه دولت انگلیس تصمیم گرفت هرات را از قلمرو ایران جدا نماید چه خواهد شد؟ مذاکرات با دولت انگلیس در باب حذف این شرط از قرارنامه هم نتیجه نداد. به این جهت با آنکه ناصرالدین شاه در این باره به استخاره هم متوسل شد و استخاره هم «بسیار بسیار خوب» آمد، مدتی سرگردان و حیران بودند و نمیتوانستند تصمیم بگیرند و بالاخره بهتر آن دیدند که آن را قبول نکنند و به مقامات انگلیس پاسخ رد داده شد

.