دومین مورد از احساسات تاریخ ساز احساس شرم است. شرم با اختلاف بزرگترین جنبش احساسی غالب در طول تاریخ است. هنوز هم محرک انگیزشی اکثریت ساکنان کره زمین احساس شرم است. کشورهایی مانند ژاپن، چین، پاکستان و عراق جزء فرهنگهای بسیار شرم-محور هستند. در آفریقا، آمریکای لاتین و اروپای شرقی نیز شرم جایگاه قدرتمندی دارد؛ یا بهعنوان اقلیت مسلط و یا بهعنوان اقلیت پرنفوذ. تمدنهای قدرتمند پیشاز مسیحیت مانند امپراتوری روم یا یونان باستان هم بهشدت شرم-محور بودند. در حال حاضر تنها قسمت از کره زمین که عامل شرم در موضع اقلیت ضعیف قرار دارد، کشورهای غربی و تمدن غربی مدرن هستند. تمدن ایران نیز یکی از پرچمداران احساس شرم بود و هنوز هم در کنار احساس گناه و اضطراب (که در ادامه به آن بیشتر خواهیم پرداخت) بهعنوان احساس غالب کشور باقدرت حضور دارد.
اگر قرار باشد یک جامعه تنها بر اساس یک نوع احساس اداره شود، قطعاً شرم-محوری بهترین، باثباتترین و آبدیدهترین انتخاب برای متحد کردن جامعه لقب خواهد گرفت. شرم در احساسات تاریخ ساز به یک گستره قلمرویی یا جمعیتی خاصی برای عملیاتی شدن و موفقیت نیاز دارد. بومیان سرخپوست، شکارچی و طبیعتگرای آمریکایی، جمعیت کمی داشتند پس به فردگرایی رو آوردند. اما زمانی که جوامع از کشاورزی و شهرنشینی استقبال کنند، شرم بر صندلی ریاست تکیه میزند. در این جوامع یک شخص، یکمهره شطرنج در خانواده محسوب میشود. مردم جوامع شرم-محور معمولاً در قبایل بزرگ زندگی و باهمقبیلهای خود ازدواج، کار و همکاری میکردند. قدرت هر قبیله بر اساس تعداد اعضای آن مشخص میشد. ازدواج سیاسی و از پیش تعیینشده یک نوع نرم اجتماعی بود و کمتر کسی میتوانست از حق انتخاب فردی بالایی در زندگی شخصی خود برخوردار باشد. اصلاً میتوان اینطور گفت که جوامع شرم-محور قبیلهای کل مسئولیت شخصی را از فرد به جامعه گروهی محول میکردند.
بیشتر جوامع شرم-محور، دارای فرهنگهای شالیزاری هستند. کاشت برنج شدیداً به کار گروهی وابستهست و بر اساس تجربه، قربانی کردن تمایلات فردی برای اهداف گروهی بهترین نتیجه را به دنبال داشته است. نکته بسیار جالب علمی در این رابطه وجود دارد. ژنی که مسئولیت رفتارهای پرخطر، برونگرایی و دیگر رفتارهای مشابه را بر عهده دارد، از ۸۰ درصد در قبایل بومی ترس-محور آمازون و تقریباً ۰ درصد در مردم آسیای شرقی متغیر است! علتش هم همان تفاوت جامعه انطباقپذیر و شالیزاری شرق آسیا و جامعه فردگرای شکارچی قبایل آمازون میتواند باشد. مطالعات مختلفی هم تأکید میکنند، مردم فرهنگهای شرم-محور به معنای واقعی کلمه، جهانبینی متفاوتی نسبت به دیگر مناطق دنیا دارند.
وقتی به آثار هنری چینی و ژاپنی مینگریم، جزئیات در پشت زمینه آنها موج میزند، درحالیکه در آثار هنری غربی فقط سوژه اصلی خودنمایی میکند. غربیها جهان را از پنجره علت و معلول میبینند، درحالیکه خاور دور دنیا را مجموعهای از روابط کلینگر تصور مینماید. مزیت جوامع شرم-محور بهعنوان غالبترین نوع از احساسات تاریخ ساز در قدرت درونی محض آنان نهفته است. نویسندگان عادت داشتند در مورد شرقیان نامیرا و جاودانه بنویسند؛ اینکه چطور امپراتوریهای متعدد از یک سمت سقوط و از سمت دیگر ظهور میکردند. اما درعینحال دو تمدن چین و هند باوجود تحمل بدترین رنجها و از دست دادن میلیونها جان باارزش، بازهم محکم ایستادند، روحیه خود را حفظ و برای رسیدن به هدف خود تلاش کردند.
شاید مهمترین عامل قدرت جوامع شرم-محور پیوند خانوادگی مستحکم آنها باشد. تنها، خانواده قدرتمند میتواند بهعنوان هسته مرکزی جامعه، یکپارچگی ملت را به شکلی مستحکم حفظ نماید. یکی از تعاریف شرم، تجاوز از حد و حدود خود در یک گروه است. اگر دختران پاکستانی و افغانستانی پیش از ازدواج رابطه جنسی (حتی بهصورت ناخواسته مانند تجاوز) داشته باشند، معمولاً به شکل مهیبی توسط برادران یا پدرانشان به قتل میرسند، زیرا رفتارشان باعث شرمسار کردن کل خاندان شده است. در ژاپن نیز زانو زدن و تسلیم شدن، به معنای شرمسار کردن کل ملت ژاپن خواهد بود و در اینجا فقط هاراکیری رفتار قابلقبولی برای اجتماع قلمداد میشود. همین امر میتواند علت ریشهای کامیکازه و عملیاتهای انتحاری ژاپنیها در جنگ جهانی دوم را توضیح دهد.
جوامع شرم-محور گروه را جدا از فرد نمیدانند. بیشتر رژیمهای خشن شرق آسیا، یک فرد را به علت جرمی که یکی از وابستگانش مرتکب شده مجازات میکردند. در کره شمالی، چین مائو و چین اواخر قرونوسطی، اعدام کل خانواده تنها به دلیل خلاف یکی از اعضای آن بسیار رایج بوده است. در جوامع شرم-محور، مردم و افراد هویت خود را در گروهها و انجمنها و نقشهای اجتماعی مییافتند و میساختند و باشخصیتها، رفتارها و هویتهای فردی، بهعنوان پدیدهای نابالغ، زشت و غیرقابلقبول برخورد میکردند.
سمت منفی فرهنگهای شرم-محور در این احساسات تاریخ ساز همان نقطه قوتش، یعنی پرستیدن جمعگرایی است. باخدایی شدن جمع و گروه، پتانسیل قدرتی که در اختیار دارد نیز خدایی شده و همین قادرش میسازد تا فجیعترین جنایات را رقم بزند. چون این فرهنگ بر اساس پرستش گروه و مقدس دانستن اجتماع بناشده، هیچ محافظت یا تضمینی در برابر استبداد گروه، خانواده یا فرهنگ وجود ندارد. آنها هیچ ایدهای در مورد حقیقت خارجی ندارند و بدون وجود آن استاندارد خارجی، نمیتوانند هویتشان را در مقابل نیروی قدرتمند آن حفظ کنند. شاید بتوان با جرئت گفت که فرهنگ شرم-محور یکی از بدترین انواع احساسات تاریخ ساز و فرهنگها برای زنان باشد. زنان فرهنگهای شرم-محور معمولاً در تمام طول زندگیشان در خانه محبوس و محکوم به انجام اعمال دردناک، تحقیرآمیز و زشتی خواهند بود.
چنین فرهنگهایی تفکر منطقی ندارند و طبیعتاً باید زنان را بهعنوان راهی برای قدرتمندتر نشان دادن مردان مورد ظلم قرار دهند تا جنسیت برتر، بتواند با شدت بیشتری برای جامعه کار کند. بهعبارتدیگر، مردان خود را فدای جامعه میکنند و در ازایش، همسرانشان را بهعنوان برده شخصی نگه میدارند. در جوامع شرم-محور معمولاً اعمال وحشیانه، حیوانصفت و بیرحمانه غیرانسانی هم رواج دارد. اما به دلیل محافظهکار و سنتگرا بودنشان، اصلاً و بههیچوجه در ابتدای لیست بدترین احساسات تاریخ ساز قرار ندارند. آنها به سنتها احترام میگذارند و سنتها، برای هزاران سال مؤثر بودند و امکان ندارد سنتهای بیفایده، ناکارآمد و غیرانسانی برای مدتهای طولانی دوام داشته باشند.
مسیحیان و استعمارگران غربی، معمولاً در تلاشاند دموکراسی و فردگرایی را با زور و اجبار در حلق فرهنگهای شرم-محور شرقی فروکنند. اما اصلاً هیچ توجهی به این تفاوت فرهنگی واضح بین تمدنی ندارند. ژاپنیها جنگ جهانی دوم را هجوم بربرهای غربی به فرهنگ خالص ژاپنی به تصویر میشکند و برخلاف آلمانیها، اصلاً هم قصد عذرخواهی برای قتلعام بیش از ۲۰ میلیون انسان را ندارند؛ زیرا عذرخواهی از خارجیها در فرهنگ شرم-محور ژاپن، به معنای توهین بهکل ملت خواهد بود. در فرهنگهای شرم-محور رسیدن به ایدهآل جامعه، هدف غایی هر شخص است و حفظ آبرو مهمترین ارزش موجود در ملت شناخته میشود. یعنی افراد باید به هر قیمتی که شده حفظ آبرو کنند و جلوه خود و گروه را در بین دیگر گروهها در سطح بالایی نگهدارند.
حفظ آبرو برای خود ما ایرانیها نیز مفهوم بسیار آشنایی است و در جامعه ما نقش پررنگی داشته و دارد. تا همین یک نسل پیش، امکان داشت پدران و مادران ما شبانه نان خشک و ماست بخورند اما وقتی مهمان برایشان میآمد، گوسفند سر میبریدند و کلی از درآمد سالیانه را که بهزحمت به دست آورده بودند، خرج همان مهمان میکردند. جمله «مهمان حبیب خداست» ریشه در همین فرهنگ شرم-محوری ایرانی-اسلامی (بیشتر اسلامی) دارد. البته احساس غالب و مسلط بر کشورمان همیشه احساس شرم نبوده و در طول تاریخ چندین هزارسالهاش همه احساسات تاریخ ساز را بهنوعی تجربه نموده است. بعد از دهه 1970 میلادی و نقطه اوج آن، در قرن بیست و یکم و پیوستن ایران به دهکده جهانی، شرم-محوری کمرنگتر و کمرنگتر شد، بهطوریکه با آغاز دهه 2010 میلادی (دهه 90 خورشیدی) این مفهوم اسلامی بهعنوان فرهنگ غالب جامعه ایرانی بازنشسته و تخت پادشاهی را با دیگر محرکهای احساسات تاریخ ساز سهیم شد.
ممکن است یکی از دلایلی که شی جین پینگ در زمان پاندمی کرونا، کل کشور را قرنطینه کرد و حتی به قحطی و گرسنگی مردمش هم اهمیتی نداد، همین مفهوم حفظ آبرو باشد. زیرا اعتراف به اشتباه یا اجازه دادن به هرگونه سرکشی، نافرمانی و خودسری، کل حزب کمونیست چین را بیآبرو میکند. داستآن جالب دیگری در مورد کشور اندونزی، پسازآن سونامی وحشتناک سال 2004 که جان صدها هزار نفر را گرفت وجود دارد. در آن زمان، دولت اندونزی کمک ارتش آمریکا را پس زد؛ زیرا شاید تصور میکرد که کمک گرفتن از خارجیها به معنای شرمسار شدن دولت و ناامید کردن مردم کشور از عملکرد تیم ریاست جمهوری باشد.
یک نکته منفی در جامعه شرم-محور، دروغها و اعمال غیراخلاقی است که به دلیل غرور بیشازحد و به هدف حفظ آبرو در این جوامع جریان دارد. همچنین دیگر بخش منفی چنین جوامعی، اختراع گریز بودن آنهاست. آنها جهان را تنها از تونل سنت میبینند و ازدید حاکمان، اختراع، بیشتر مواقع قدرتشان را تهدید میکند. چینیها باروت، قطبنما و دستگاه چاپ را اختراع نمودند، اما به معنای واقعی کلمه هیچ بهره مفیدی از این اختراعات شگرف نبردند. همه فرهنگهای شرم-محور در برههای از تاریخ، از طریق له کردن طبقه تاجر، خودشان را عمداً فقیر کردند. تمدن اسلامی در 1100-1500 میلادی، روم در 200-400 پس از میلاد، هند از 300 پیش از میلاد تا قرن نخست میلادی و چین در کل تاریخش (بهخصوص در 1000-1100 و 1400-1800 پس از میلاد) همگی تاجران را بهنوعی سرکوب یا محدود کردند. تقریباً همه تمدنهای آسیایی در یک قالب سفتوسخت شکلگرفته بودند و نمیتوانستند با تهدید استعمار اروپاییان و اصلاحات فرهنگی آنها کنار بیایند. مهمترین دلیل این امر، تهدید تصور نمودن سرمایه و تاجران برای سنت جامعه بود.