اتحادیهی نویسندگان صدر، در مجموعهی "داستان اصالت"، سال به سال و دوره به دوره پیش خواهد رفت. در هر قسمت، ظهور، نزول و ثبات در تیمهایی که روزی مانند من سیتی در این فصل تاریخ را نوشتند را بررسی خواهیم کرد. مربیان را. ستارگان را. مالکان. طرفداران... و به دنبال پرسشهایی اساسی میگردیم. نقش پول در موفقیت تیمها. بسترهای فرهنگی و اجتماعی در فصول درخشان و .... برای یافتن هر چه کاملتر معنای واژهای که این روزها، به بهانهی فصل تاریخی من سیتی، مرگ برلوسکونی بزرگ، مصاحبهی اولی هونس و.... بارها تکرار میشود: اصالت
(در صورت تمایل برای تاریخ نگاری هر تیم بزرگ در هر دوره، به اکانت اتحادیه نویسندگان صدر پیام دهید.)
|
به دورانی سفر میکنیم که طرفداران تیمی به نام پرستون اند نورت، با تاختن به رئال مادرید میتوانستند به اصالت تیم خود ببالند!
|
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_4.jpg)
فوتبال پس از جنگ رونق میگیرد. به تصاویر استادیومهای کوچک و بزرگ نگاه میکنیم. به دریایی از کلاههای کپی بر سر طرفداران. جوانترها، روزهای سخت کودکی را با چرخش توپ مستطیل سبز فراموش میکنند. پیرمردها، زخمها را زیر کت و شلوارهای چهارخانه میپوشانند. و گابریل هانوی و آنری دلونی در پاریس، چند سال پس از تشکیل سازمان ملل متحد، با اندیشهی اجتماع اروپاییها در تورنمنتهای گوناگون، ایدهی تاسیس دو تورنمنت جام باشگاههای اروپا و یورو را مطرح میکنند.
در سالهایی که فوتبال انگلستان، هنوز در بندهای غرور سران اتحادیه اجازهی شرکت تیمهای باشگاهی را در تورنمنت اروپایی نمیدهد، و در آلمان ویرانههای جنگ حتی پس از آن معجزه در برن پابرجاست.... فوتبال در مجارستان، ایتالیا، فرانسه و اگر غولها مجالی دهند سوئدیهای میزبان جام جهانی 1958 رنگ و بویی دیگر دارد. و البته یکی از دولتهای خارج از اتحاد و اتفاق اصلی مثلث در دوران جنگ: اسپانیاییها...
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_11.jpg)
در سالهای بین دو جنگ جهانی اسپانیا درگیر جنگهای داخلی است. در سال 1936، لیگ فوتبال به خاطر جنگ تعطیل میشود. به خاطر کودتای ناسیونالیستها به رهبری ژنرال فرانکو. در جبههی مالاگا، ناسیونالیستهای تحت فرماندهی آگوستین مونوز گراندس پیشروی میکنند. در میان نیروهای گراندس، مردی 41 ساله پا به پای نیروهای شورشی میجنگد. اگر کسی حواسش به روزهای خوش قبل از جنگ باشد، میتواند چهرهی کاپیتان سالهای دور رئال مادرید را به یاد بیاورد. او، سانتیاگو برنابئوست!
در سالهای میانی دههی 40، برنابئوی 50 ساله با پیمودن پلههای پیشرفت از پستهای مدیریتی کوچک و بزرگ، به سمت ریاست باشگاه رئال مادرید میسد. برای توصیف برنابئو، باید به سراغ دیکشنری کلمات اسپانیایی برویم. واژهی enchufe که ترجمهی سادهی آن پریز برق است اما موارد استفادهی بسیار گستردهای دارد.
enchufe در فرهنگ اسپانیایی در مواردی به کار میرود که فردی در سازمانهای بلندپایه قدرت استخدام هر کسی را با روابط خود دارد. یا کسی که میتواند برای شما یک بلیت مجانی کنسرت بدون ایستادن در صف ردیف کند. چیزی مشابه پارتی بازی مورد استفاد در فرهنگ ما، که البته قدرت پارتی بازی فرد، صرفا ناشی از جایگاه سازمانی او نیست. برنابئو، به معنای واقعی تجسم کلمهی enchufe. بود و از تمام روابط خود در مدیریت و ارتقای باشگاه مادریدی بهره جست.
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_2.jpg)
شواهد و مدارک متقنی وجود دارد مبنی بر اینکه سانتیاگو برنابئو، استادیوم رئال مادرید را با مصالحی ساخت که ژنرال فرانکو از آنها برای ساخت بنای یادبود کشته شدگان جنگ داخلی در Valle de los Caídos استفاده کرد. استادیومی که برنابئو قبل از کریسمس 1947 اتمام آن را به پایان رساند. پس از ساخت استادیوم سانتیاگو برنابئو، سنت قدیمی برگزاری فینال کوپا دل ری در شهرهای مختلف، از باسک تا اندلس و کاتالونیا، به مدت 25 سال ملغی شد و هر سال در ورزشگاهی برگزار شد که مالک و سازندهی آن برنابئو در پایتخت بود. به جز سه سال 57، 63 و 70 در کاتالونیا. از قضا ژنرال فرانکو هر سه سال هنگام برگزاری فینال در کاتالونیاست! کارلس سانتاکانا مورخ اسپانیایی میگوید:
"قرار بود برنابئو در نقش یک ورزشگاه بی طرف باشد. به عنوان استادیوم ملی اسپانیا. چیزی که آینهی دوران فرانکوییسم است. دولتی که تنها حزب آن حزب فالانژهای طرفدار دولت بود!"
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/captura-de-pantalla-2017-04-28-a-las-1.20.14.png)
سپس نوبت بازیکنان است. برنابئو، به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس باشگاه، یک جشن بین المللی تدارک میبیند. با ارتباطاتی در سرتاسر اروپا. با دعوت از ریورپلات آرژانتین و تیمهایی از سوئد، مجارستان و ... برنابئو اما از درخشش یک تیم کلمبیایی در آمریکای جنوبی با خبر میشود. دعوت از ریورپلات لغو میشود و باشگاه میلوناریوس کلمبیا به مادرید میآید... با بازیکنی به نام آلفردو دی استفانو، داستان عاشقانه اما خیلی زود به درامای یک عشق مثلثی تبدیل میشود. یک باشگاه دیگر هم خواهان دی استفانوست و آن بارسلوناست! کشمکشها، درگیریها و بازهم روابط. برنابئو پیروز این جدال است. و بعد نوبت به پوشکاش میرسد. بازیکنی که در 30 سالگی مجارستان را ترک کرده و باشگاههای بزرگی مثل من یونایتد و بازبی به دنبال او میگردند.
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_8.jpg)
در فرهنگ اسپانایی، برنابئو، به شخصیت مهم یک دهکده تعبیر میشود. کسی که روستا را ترک میکند اما هنوز هم روابط صمیمانهای با دهقانان دارد. سانتیاگو سگورولا از نویسندگان برجستهی فوتبال اسپانیا میگوید:
"بله برنابئو طرفدار رژیم فرانکو بود. اما مگر شما در نظامهای دیکتاتوری میتوانید پست مهمی را در کنار مخالفت با رژیم اشغال کنید؟ اصلا، پایه و اساس دیکتاتوری این است که قدرت را از تمام اقشار بگیرد و در اختیار طرفداران خود قرار دهد..."
و کارنیو، فوتبال نویس دیگر اسپانیایی میگوید:
"ترسیم برنابئو به عنوان یکی از ارکان فرانکوییسم اشتباه است. او یک جناح راستی اما محافظه کار بود. و یک طرفدار سلطت با رگههایی از استقلال. مطمئنا برنابئو در سالهای هژمونی رئال مادرید را نمیتوان در زمرهی فالانژهای سرسپردهی حکومت قرار دارد. او در نطقی معروف در سال 1944 انتقاداتی از پرداختهای دیر ژنرال فرانکو به باشگاه را به طور صریح مطرح میکند..."
با این حال تصویر رئال مادرید آن سالها از نگاه کاتالونیاییها چیز دیگری است. خوان ماریا پو، مجری رادیو کاتالونیا میگوید:
"برنابئو در 40 سالگی یک عضور ارتش شورشی برانکو بود. و چند سال بعد بزرگترین استادیوم این کشور به نام او تاسیس میشود. میتوانید تصور کنید که در برلین استادیومی به نام یک سرباز نازی نامیده شود؟!!"
و این ریشههایی است که دستمایهی زیر سوال بردن هژمونی رئال مادرید عصر برنابئو توسط رقباست. وقتی برنابئو در سال 1968 دربارهی کاتالونیا میگوید:
"من کاتالونیا را به جز مردم کاتالونیا خیلی دوست دارم!"
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_5.jpg)
ریشههای نفرت از رقیب عیان میشود. همهی ما جملاتی از پدرخواندههای تیمهای بزرگ را دربارهی رقیب شنیدهایم. شنکز با کنایه به اورتون میگوید:
"اگر بدانم آنها در حیاط پشتی خانهی من بازی دارند، پنجره را میبندم"
و الکس فرگوسن دربارهی لیورپول از
"پایین کشیدن آن لعنتیها"
سخن میگوید. برنابئو اما، پا را از رقابت باشگاهی در فوتبال فراتر میگذارد. او رییس ارشد سرمربی نابغهای به نام ویالونگا، ستارههایی چون پوشکاش، دی استفانو، جنتو، پیری و ... است. برنابئو، کسی است که رئال مادرید در دوران او 6 بار قهرمان اروپا میشود. رکوردی که صرف نظر از 8 جام دیگر رئال مادرید، هنوز هیچ باشگاه اروپایی از آن عبور نکرده! توپهای طلا و جامهای داخلی و رکوردها در دوران او به مادرید میآیند و برند باشگاه تاجدار مادریدی در عصر او ساخته میشود. سانتیاگو برنابئو، مردی است که هنگام مرگ او، در مسابقات جام جهانی در جام جهانی 1978 یک دقیقه سکوت اعلام میشود و ...
![](https://ts14.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/raf_9.jpg)
پس از او هر کسی میتواند به آسانی از "اصالت" طرفداری از رئال مادرید لذت ببرد.... و اینجاست که سوالات به سوی ما هجوم میآورد: اگر هیچ گاه سانتیاگو برنابئویی در مادرید نبود؟ اگر گردونهی تاریخ تولد ما در سالهای میانی دههی 50 میلادی میایستاد....؟ شاید در آن زمان طرفداران تیمی به نام پرستون اند نورت، با افتخارات 6 قهرمانی در لیگ انگلستان و رکورد جاودانهی شکستناپذیری در طول یک فصل، اصالت خود را به رخ طرفدارن تیم رئال مادرید میکشیدند... مضحک، بیرحمانه و تامل برانگیز....