استادیوم تیم محبوب فوتبال رئال مادرید، در آتش میسوخت. آتشنشانها و پلیسها در حال تلاش برای خاموش کردن آتش و کنترل جمعیت بودند. پشندی و ساعد به محل حادثه رسیدند و با یکی از پلیسها صحبت کردند.
- پلیس: سلام، شما کارآگاهان هستید؟
- پشندی: بله، من پشندی هستم و این هم دستیارم ساعد است. چه خبر است؟
- پلیس: خبر خوب نیست. استادیوم در حال سوختن است و هنوز علت آن را نمیدانیم. فقط میدانیم که قبل از شروع آتش، چندین نفر با لباسهای رنگین و علائم گروه بی تی اس (BTS)، گروه موسیقی کرهای محبوب، دیده شدهاند که به سمت استادیوم میروند.
- ساعد: گروه بی تی اس؟ چرا؟
- پلیس: نمیدانم. شاید به خاطر اینکه بعضی از طرفداران گروه بی تی اس هم.جنس.گرای هستند و با جامعه فوتبال مخالف هستند.
- پشندی: عجب! پس شما فکر میکنید که طرفداران گروه بی تی اس استادیوم را به آتش کشیدهاند؟
- پلیس: نه، منظورم این نبود. فقط گفتم که شاید گروه کوچک و متشدید از آنها باعث شده باشند. هنوز هیچ شواهد قطعی نداریم. فقط چندین شاهد عینی که از اینجا گریختند، این موضوع را گفتند. ما هم در حال بررسی دوربینهای امنیتی و جمعآوری سایر شواهد هستیم.
- پشندی: خب، ما هم میتوانیم کمک کنیم. ما کارآگاهان حرفهای هستیم و تجربه زیادی در حل معماهای جنایی داریم.
- پلیس: خوب، اگر شما مایل هستید، مشکلی نیست. فقط مراقب باشید که خودتان آسیب نبینید. استادیوم هنوز خطرناک است و ممکن است هر لحظه منفجر شود.
- ساعد: نگران نباشید. ما همیشه مراقب هستیم. بسیار متشکر از همکاری شما.
- پلیس: خواهش میکنم. اگر سوال یا نیازی داشتید، به من بگویید. پشندی و ساعد با اجازه پلیس، وارد استادیوم شدند و شروع به بررسی محل حادثه کردند. آنها دیدند که بخشهای زیادی از استادیوم سوخته و تخریب شده بودند. صندلیهای رنگین، پارچههای جنبش رنگین، پوسترهای گروه بی تی اس و بطریهای سوخت روان در بین آوار پخش شده بودند.
- پشندی: به نظر میرسد که طرفداران گروه بی تی اس واقعا درگیر این حادثه بودهاند. اینها همه شواهد قابل توجه هستند.
- ساعد: آره، ولی من باور نمیکنم که همه طرفداران گروه بی تی اس این کار را کرده باشند. اونا چند تا بچه 13 ساله ن، چطور می تونند همچین کاری کنند؟
- پشندی: دقیقا. ولی ما باید از این موضوع مطمئن شویم. بیا بریم دوربینهای امنیتی را ببینیم. شاید بتوانیم چهره یا شماره پلاک عاملان را ببینیم.
- ساعد: خوب، بریم پس. پشندی و ساعد به سمت اتاق کنترل استادیوم رفتند و در آنجا با یک مسئول امنیتی روبرو شدند.
- مسئول: سلام، شما کارآگاهان هستید؟
- پشندی: بله، من پشندی هستم و این هم دستیارم ساعد است. ما به دوربینهای امنیتی نیاز داریم. میتوانید به ما کمک کنید؟
- مسئول: بله، البته. من هم در حال بررسی آنها هستم. ولی متاسفانه بسیاری از آنها خراب شدهاند و تصویر خوبی ندارند.
- ساعد: خب، حالا چه کار کنیم؟
- مسئول: نگران نباشید. من چند تصویر را ذخیره کردهام که شاید به درد شما بخورد. ببینید، این تصویر قبل از شروع آتش است. میتوانید چند نفر را با لباسهای رنگین و علائم گروه بی تی اس ببینید که به سمت استادیوم میروند. و این تصویر هم بعد از شروع آتش است. میتوانید چند نفر را با لباسهای سوخته و صورتهای پرخاک ببینید که از استادیوم فرار میکنند.
- پشندی: عالی است. آفرین به شما. آیا میتوانید این تصاویر را به ما بدهید؟
- مسئول: بله، البته. من آنها را روی یک فلش کپی میکنم و به شما میدهم.
- ساعد: خیلی خوب. خیلی ممنون از همکاری شما.
- مسئول: خواهش میکنم. اگر سوال یا نیازی داشتید. به من بگید
پشندی و ساعد فلش درایو را گرفتند و از اتاق کنترل خارج شدند. آنها تصمیم گرفتند که به دفتر پلیس بروند و تصاویر را با کامپیوتر بررسی کنند. شاید بتوانند چهره یا شماره پلاک عاملان را شناسایی کنند.
- پشندی: بیا بریم. شاید بتوانیم این معما را حل کنیم.
- ساعد: بریم پس. امیدوارم که آتشنشانها زودتر آتش را خاموش کنند و کس دیگر زخم نخورده باشد.
- پشندی: من هم همینطور. پشندی و ساعد به ماشین خود رفتند و به سمت دفتر پلیس رانندگی کردند. آنها از اینکه میتوانند در حل این پرونده کمک کنند، خوشحال بودند. اما همچنین نگران اینکه چه کسانی پشت این حادثه هستند و چه هدفی دارند، بودند.
ادامه دارد...