مطلب ارسالی کاربران
بخشی از فیلم شجاع دل
خلاصه فیلم از خودم ؛ ارتش انگلیس به کشور اسکاتلند حمله میکند و این کشور را اشغال و تصرف میکند ، شخصی به نام شجاع دل یا ویلیام والاس ، مردم کشور را جمع میکند و در جنگی خیلی سخت !ارتش و سپاهیان انگلیس را شکست میدهد، اما بعد از چند سال بعد حکومت و امپراطوری انگلیس ! لشگر بسیار انبوه و بزرگ و قدرتمندی را دوباره به اسکاتلند میفرستند و دوباره کشور را تصرف میکنند و شجاع دل را دستگیر و اعدام میکنند ، مردم و نیروهای باقی مانده اسکاتلند ، به خاطر شجاع دل با تمام توان به سپاهیان انگلیسی حمله میکنند و در اخر موفق میشوند و پیروز و نبرد جنگ میشوند و انگلیسی ها را برای همیشه از سرزمین و کشکر خود بیرون میکنند.
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
💜💜نکته ؛ کشوری که توسط حکومت انگلیس تصرف و اشغال شود ! تمام مردم و دخترها و پسرها ، به نوعی برده و کنیز حکومت و سربازان و مقامات انگلیسی هستند و ان ها بخواهند میتوانند ان ها را بفروشند یا بکشند و تجاوز کنند و هر بلای بخواهند سرشان دربیاورند ، در ضمن تمام منابع و معدن ها طلا و گاز و نفت و جنگل ها و دریاها و همه چیز متعلق به حکومت انگلیس میباشد! !💜💜
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
داستان کامل این فیلم از وکیپیا :
ویلیام والاس در سال ۱۲۷۶ در روستای ایرشایر در اسکاتلند به دنیا آمد در آن روزها شاه الکساندر سوم بیش از ۲۰ سال بود که بر این سرزمین فرمانروایی میکرد. سبک و سیاق او در فرمانروایی به گونهای بود که ثبات اقتصادی و صلح را برقرار و سلطه طلبی همیشگی انگلیسیها را به راحتی دفع کرده بود. در سال ۱۲۸۶ الکساندر در حین سوارکاری از اسبش به زمین افتاد و جان سپرد و بزرگان اسکاتلند، نوه ۴ ساله او به نام «مارگارت» -که امروز از او با عنوان «بانوی نروژ» یاد میشود را به عنوان ملکه اسکاتلند اعلام کردند و مقرر شد تا رسیدن او به سن قانونی مشاورین پدربزرگ فقیدش اداره مملکت را به عهده گیرند. مارگارت در سال ۱۲۹۰ در حالی که ۸ ساله بود طی سفری از نروژ به سوی اسکاتلند بیمار شد و جان داد. لردهای اسکاتلند برای جلوگیری از ایجاد بی نظمی و آشفتگی تصمیم به ایجاد حکومتی مستقل برای اسکاتلند گرفتند و بدین منظور از شاه ادوارد اول به واسطه حکومت موفقش دعوت کردند تا برای نیل به این هدف راهنمایی شان کند، اما وقتی برای استقبال او رفتند با ارتش عظیمی از انگلستان مواجه شدند و بدین ترتیب سلطه انگلیسیها بر سرزمین اسکاتلند آغاز شد. ویلیام والاس در چنین شرایطی دوران کودکی خود را گذراند و با کینه انگلیسیها بزرگ شد. مطابق افسانههای محلی ایر شایر والاس اولین بار بر سر ماهیگیری با سربازان انگلیسی درگیر شد که در نتیجه آن دو تن از نظامیان انگلیسی را به قتل رساند و مقامات انگلیسی بلافاصله دستور دستگیری او را صادر کردند. بسیاری این واقعه را ناشی از کینه عمیق والاس از انگلیسیهایی میدانستند که در سال ۱۲۹۱ پدر و برادر بزرگتر او را کشته بودند. کشته شدن نامزد والاس به دست انگلیسیها خشم والاس را برمیانگیزد. در ۱۱ سپتامبر ۱۲۹۷ والاس که به ارتش شورشیهای «آندره دو مورای» پیوسته بود در نبرد «استرلینگ بریج» به پیروزی وسیعی دست یافت و سربازان «دوماری» که از داشتن فرماندهای چون «والاس» سرمست بودند به راحتی بر ۳۰۰ سواره نظام و ۱۰ هزار پیادهنظام انگلیسی چیره شدند. یک سال بعد در ۲۵ ژوئن ،۱۲۹۸ نبردی دیگر به نام «فالکیرک» رخ داد و «والاس» با تکیه بر هوش سرشار خود از دام ارتش انگلستان به سلامت گریخت. در این زمان اختلاف وسیعی بین سران نیروهای انقلابی درگرفته بود و سپتامبر همان سال «والاس» تصمیم به استعفا و سپردن سکان به «رابرت بروس» گرفت. او پس از استعفا به فعالیتهای صلح طلبانه پرداخت و مدتی را نیز برای انجام یک مأموریت دیپلماتیک در فرانسه گذراند گواینکه بسیاری اعتقاد دارند دلیل اقامت او در فرانسه چیزی جز این بودهاست. در ۵ اوت ۱۳۰۵ «سر ویلیام والاس» که دستگیریاش دیگر ناممکن مینمود به دست شوالیهای به نام «ژان دو منته» دستگیر و به اردوگاه سربازان انگلیسی در منطقهای نزدیک شهر گلاسکو منتقل شد. او که دولتمردان «پادشاه یاغیها» میخواندنش طی محاکمهای مجرم شناخته شد و به مرگ با چوبه دار محکوم شد که با مخالفت «والاس» مواجه شد و ترجیح داد با گیوتین اعدام شود. پس از آنکه سر او را از بدنش جدا کردند پیکر او را قطعه قطعه کردند، سر او بر بلندای پل لندن قرار گرفت، دستها و پاهایش به چهار گوشه بریتانیا فرستاده شد تا عبرتی باشد برای سایر انقلابیون. اما بعد از این اتفاق و در سال ۱۳۱۴ استقلال طلبان اسکاتلند گرسنه و کمتعداد در دشتهای بنواک بورن به حرکت درآمدند و به مانند شاعرانی جنگجو با سپاه قدرتمند انگلستان جنگیدند و آزادی خود را بدست آوردند