خبرش که پخش شد همه شهر شوکه شده بود. هواداران دیوانه شده بودند. حتی کار به جایی رسیده بود که تمام تلفن های پلیس و شهرداری شهر را مشغول کردند و خواستار توضیحی کامل از مقامات شدند که چرا کینگ کنی وسط فصل آن هم بی خبر قصد کناره گیری کرده است.
تئوری های توطئه هم شکل گرفت، از اختلاف با بازیکنان گرفته تا هیئت مدیره. حتی گفتند موضوع عدم جذب آلن شیرر از ساوتهمپتون باعث اختلاف شده است، اما هیچکدام همه ماجرا نبود. در واقع پادشاه خسته شده بود. تنها بود و در درون به پوچی رسیده بود. داغ درمان نشدنی هیلزبورو و دیدن هفتگی خانواده قربانبان کارخودش را کرده بود. احساس می کرد خودش هم مثل نیروهای پلیس شفیلد مقصر است. هیچکس هم نمی دانست چرا کنی این تصمیم آنی را گرفته است. حتی آلن هانسن که نزدیکترین فرد به او در جمع بازیکنان بود و حتی مارینا همسرش که وقتی خبر را از زبان کنی شنید، شوکه شده بود.
تصمیم را شب قبل بازی 20 فوریه با اورتون در گودیسون پارک گرفته بود. در یک لحظه و در هتل. به قول خودش اگر این کار را نمی کرد تنها راه این بود که دیوانه شود. هر روز و هر شب به فاجعه هیلزبورو و قیافه خانواده های داغداری که در تک تک مراسم هایشان به همراه همسرش شرکت کرده بود فکر می کرد. از طرف دیگر حالا با اوج گرفتن دوباره آرسنال جرج گراهام و چند لغزش از تیمش گاهی در کنفرانس های بعد بازی با خبرنگارانی که از تاکتیک های عجیبش انتقاد می کردند نیز دچار جنگ لفظی می شد. از درون فرو ریخته بود و دیگر نمی دانست که چه باید بکند. پادشاه دچار «تزلرل تصمیم گیری» شده بود و این یعنی که پایان راه رسیده است. آن هم برای کاپیتان و سرمربی که بخش بزرگی از تاریخ بزرگترین باشگاه بریتانیا را شکل داده بود.
بعد بازی تکراری جام حذفی با اورتون و تساوی 4-4 در رختکن آرام نشست و هیچ حرفی نزد، خودش بعدها گفت که بعد گل چهارم جان بارنز میدانست که باید تغییراتی در تیم دهد که پیروزی از دست نرود ولی هیچ اراده ای برای تغییر و تعویض نداشت و آنجا بود که فهمید باید برود. شب اما تصمیمش را در میز شام به خانواده و مارینا گفت. فردای آن روز یعنی 21 فوریه درخواست ملاقات فوری با هیئت مدیره را داد و به آنها اطلاع داد که به پایان راه رسیده است و دیگر بعنوان سرمربی لیورپول فعالیت نخواهد کرد. جواب هیئت مدیره اما یک نه بزرگ بود. می دانستند که پذیرفتن این استعفا یعنی روبرو شدن با هواداران. اما تصمیم کنی بازگشت ناپذیر بود.
این تصمیمی نیست که به یکباره گرفته باشم. درواقع بدترین کار این بود که هیچ تصمیمی نگیرم. شاید هم استدلال کنید که این تصمیم در زمان مناسبی گرفته نشده اما به نظرم برای این گونه تصمیم ها هیچ زمان مناسبی وجود ندارد. مشکل اصلی فشاری است که به دلیل تمایل شدیدم برای موفقیت به خودم وارد می کنم. استرسی که قبل و بعد از بازی ایجاد می شود تحملش دیگر از توان من خارج است. مطمئنم خیلی ها تصمیم من را درک نخواهند کرد ولی این چیزی است که به آن رسیده ام و به آن باور دارم. این خیانت بزرگی به باشگاه بود اگر اجازه نمی دادم بفهمند که چیزی در درون من درست کار نمی کند. از 17 سالگی با فوتبال درگیر شده ام و بیست سال با دو تیم موفق بریتانیا، یعنی سلتیک و لیورپول همراه بوده ام. در تمام این سالها هم در خط مقدم بوده ام پس به نظرم وقتش رسیده که کمی استراحت کنم.
اما واقعا داستان چه بود؟ چه چیزی باعث شد که کینگ کنی بزرگ با استعفایش به عقیده بسیاری افول سی ساله بهترین تیم تاریخ بریتانیا را کلید بزند و به رقیب قدیمی یعنی یونایتد اجازه دهد تا با فرگوسن آنها را از آن «جایگاه بزرگ لعنتیشان» پایین بکشد؟ به طور خلاصه باید گفت فشارهای روحی روانی هیلزبورو، اختلافات کوچک با هیئت مدیره و فشار زیاد رسانه ای حول تیم.
سال 1985 وقتی جو فگن تصمیم به کناره گیری از سمت خود گرفت، هیئت مدیره لیورپول در انتصاب دالگلیش 34 ساله به عنوان مربی/بازیکن قمار کرد. قماری که البته جواب داد و برای سالها روند درو کردن جام های داخلی (در سایه محرومیت از بازیهای اروپایی بعد از فاجعه هیسل) ادامه پیدا کرد. سه عنوان قهرمانی لیگ همراه با دو نایب قهرمانی در عرض پنج سال و دو قهرمانی اف ای کاپ به ظاهر همه چیز را در باشگاه آرام و مطمئن جلوه می داد. اما این ظاهر ماجرا بود. کنی از درون فروریخته بود و دیگر آن مربی مسلط کنار زمین نبود.
نقطه اوج ماجرا بازی دوم دسامبر 1990 در هایبوری و برابر رقیب عنوان قهرمانی آرسنال بود. جایی که دالگلیش با محافظه کاری عجیب و غریبی که از او بعید بود با انبوهی از مدافعین در ترکیب پا به میدان گذاشت و پیتر بردزلی مهاجم آماده تیم را حتی بعد از عقب افتادن هم به زمین نفرستاد. تیم سه هیچ بازی را باخت و اختلاف تنها به 3 امتیاز رسید. شایعاتی زرد از همان زمان در مورد اختلاف دالگلیش و بردزلی بر سر زبانها افتاد. حتی کار به جایی رسید که دیلی میل مدعی شد درگیری به رابطه همسران سرمربی و مهاجم تیم نیز کشیده شده است. جنگ های لفظی در کنفرانس های مطبوعاتی هم به اوج رسیده بود و بعد از هر بازی مجبور میشد تا دلایل تاکتیکی اش برای تصمیماتی که گرفته را برای بقیه شرح دهد. کار به جایی رسید که به دو خرید ضعیفش یعنی جیمی کارتر از میلوال و دیوید اسپیدی از کاونتری هم انتقادهای جدی وارد شد.
در واقع همه این فشارها در کنار بحران هیلز بورو باعث شد تا این تصمیم را بگیرد. به الکل پناه برده بود و احساس می کرد نیاز به استراحت دارد و از طرف دیگر زمزمه هایی بود که هیئت مدیره بعد از چند تصمیم اشتباه در نقل و انتقالات با چند درخواستش موافقت نکرده است. بروس گروبلار در کتاب خاطراتش بعدها فاش کرد که کنی به دنبال خرید آلن شیرر از ساوتهمپتون بود اما هیئت مدیره قبول نکرد، آلن هانسن اما گفت که هیئت مدیره باشگاه به او بعنوان کاپیتان تیم در آن زمان اطمینان دادند که این تصمیم خواسته مصرانه کنی بود و هیچ اختلافی وجود نداشت.
هرچه که بود کینگ کنی رفت تا به جایش بعدها گراهام سونس کاپیتان قبلی تیم بعنوان سرمربی انتخاب شود و روزهای تاریک باشگاه فرا برسد. روزهایی که خیلی ها معتقد بودند با استعفای کنی آغاز شد و سی سال تمام ادامه پیدا کرد تا دست آخر خودش آن جام لعنتیِ لیگ برتر را به جردن هندرسون کاپیتان تیم کلوپ در مراسم انتهای فصل 20/2019 بدهد. فقط این وسط شاید این استعفا باعث شد تا رقیب همیشگی به گرد پای تیم برسد.