👇قسمت اول (دوران بازی تا آفریقای جنوبی)👇
https://www.tarafdari.com/node/2250293
دستیاری فرگوسن و رئال مادرید
منچستر یونایتد
۴ ماه از جدایی تلخ کی روش و آفریقای جنوبی گذشته بود که پیشنهاد دستیاری سر الکس فرگوسن که همیشه وسواس و اعتقاد خاصی روی انتخاب دستیار داشت، به کی روش رسید. برای مربی افسانه ای مثل فرگوسن که سابقه برنده شدن ۱۱تا جام معتبر توی زمان حضورش تو فوتبال اسکاتلند رو داره، سرمربی اسکاتلند توی جام جهانی ۱۹۸۶ بوده، ۱۳تا قهرمانی لیگ برتر انگلیس، ۵بار جام حذفی انگلیس(FA)،۴بار لیگ کاپ(EFL) ۱۰تا سوپرکاپ انگلیس، قهرمانی جام جهانی باشگاه ها، برنده وینرزکاپ و سوپرکاپ اروپا، و کسی که سابقه دوبار قهرمانی و دوبار نایب قهرمانی توی لیگ قهرمانان اروپا رو داره، شاید دونستن این نکته عجیب باشه که مهمترین نقش ها توی تمریناتش رو دستیارهاش داشتن و از اون عجیبتر، اینکه تاکتیکهای خودشو با تاکتیکهای دستیارهاش وفق میداده!
سر الکس فرگوسن از بهترین مربی های تاریخ فوتبال
{ همیشه دو تا سه نفر را کنار خودم قرار می دادم تا در حساس ترین زمان ها به کمکم بیایند و روی تصمیماتی که می گرفتم تاثیر گذار باشند. همیشه هم از آنها حرف شنوی داشتم زیرا مورد اعتماد من بودند». }
فرگوسن اهل اسکاتلند بود و هیچوقت خارج از بریتانیا بازی یا مربیگری نکرده بود. توی بریتانیا سبک بازی برگرفته از شرایط جغرافیایی منطقه، و براساس قدرت فیزیکی بوده و اتفاقا هنوزم هست! به این معنی که برخلاف تصور رایج، پیدا کردن زمین چمن صاف و یکدست توی انگلیس، ایرلند، اسکاتلند و... به علت بارندگی زیادی که اونجا وجود داره کار خیلی سختیه! در نتیجه فوتبال بریتانیا بر پایه ارسال بلند توپ و قدرت سرزنی شکل گرفت چون علنا بازی با سبک دیگه ای غیر ممکن بود! دهه ۱۹۸۰ بیشترین سبکی که توی فوتبال بریتانیا بازی میشد، ۲_۴_۴ خطی بود. این سبک با ۶تا بازیکن اصلی(۲تا مدافع وسط ۲تا هافبک وسط ۲تا مهاجم) بازی میشه. که همه قدرت فیزیکی فوق العاده بالایی دارن و کارشون پس گرفتن توپ و ارسالش برای مهاجم ها(به عنوان گزینه اصلی پاس) ، شوت کردنش به سمت دروازه حریف یا پاس دادنش به یکی از ۴بازیکن فرعیه(به عنوان اولویت سوم). توی این سیستم، علاوه بر اون ۶بازیکن اصلی، ۴تا بازیکن فرعیم هستن(۲تا مدافع کناری و ۲تا هافبک کناری) که قدرت فیزیکی کمتر ولی سرعت بیشتری دارن و کار اصلیشون پرسه زدن تو جاهای مختلف زمین و کمک کردن به حمله و دفاع توی مواقع لازمه.(و صدالبته فرستادن توپ برا مهاجم ها) زمانی که فرگوسن توی اسکاتلند مربیگری میکرد سرمایه گذاری روی فوتبال بیشتر و بیشتر میشد و باشگاه ها هزینه بیشتری برای موفقیت میدادن. در نتیجه زمین فوتبالم یواش یواش از زمین باتلاق به زمین چمن تبدیل میشد. فرگوسن توی این زمانها بود که شروع کرد به استفاده از دوتا مهاجم با ویژگیهای متفاوت، به جای دوتا مهاجم نوک کلاسیک که باید قدبلند، قوی و متمرکز باشن. درواقع فرگوسن از سیستم ۱_۱_۴_۴ استفاده میکرد و به جای دوتا مهاجم کلاسیک، از یه مهاجم کلاسیک استفاده میکرد به علاوه یه نفری که امروز بهش مهاجم سایه میگن(یه مقدار با هافبک هجومی فرق داره). با اینحال اونزمان مثل حالا اینترنت نبود و اینکه فرگوسن بتونه با اونهمه مشغله به عنوان سرمربی یونایتد خودشو آپدیت نگه داره کار سختی بود و از طرفی برای پیشرفت لازم بود.(دقیقا عین آمپول که یه کوچولو درد داره ولی همیشه خدا تا دو سه تا آمپول نزنیم راحت نمیشیم😂).
به گفته فرگوسن "شیوه برخورد شما با ناکامیها و واکنشی که درباره شکستها دارید، میتواند راه رسیدن به قهرمانی و پیروزی را برایتان مشخص کند." همین طرز تفکر بود که در کنار نداشتن غرور بیجا و قدرت تفکر و آنالیز بالا باعث میشد فرگوسن همیشه چندقدم جلوترو ببینه و بدونه که تیمش برای ادامه موفقیتش به چه ایده هایی نیاز داره و دقیقا به همین دلیل بود که وسواس خیلی زیادی روی انتخاب دستیار داشت. ولی در مورد اینکه چرا سال ۲۰۰۲ کی روش رو به عنوان دستیار خودش انتخاب کرد، شاید بهترین جواب مقاله شادروان دکتر صدر، نویسنده، ورزشی نویس و مترجم کتاب نیمکت داغ از سری خاطرات سر الکس باشه.
{ پس از سه گانه رویایی یونایتد در 1999، یونایتد در فصل بعد هم لیگ را با هجده امتیاز بییشتر از آرسنال فتح کرد و طی 38 بازی لیگ، 97 گل زد و در لیگ قهرمانان برابر رئال مادرید 2-3 شکست خورد. آن چه که قابل قبول به نظر می رسید، ولی آلکس فرگوسن زنگ خط را شنیده بود. حریفان اروپایی اش انعطاف تاکتیکی بیشتری داشتند و خیلی های شان برخلاف یونایتد، برای پیروزی جان نمی کندند. فرگوسن نمی خواست سرنوشت نبردهای شانه به شانه را به شانس و اقبال حواله دهد. نمی خواست حریفانش روزآمد شوند و یونایتد تیم انگلیسی تغییرنکردنی باقی بماند. فرگوسن برای روزآمد کردن یونایتد به خوان سباستین ورون آرژانتینی و رود فن نیستلروی هلندی روی آورد. از سیستم 2-4-4 همیشگی اش - و دوایت یورک و اندی کول در نوک حمله - دل کند و به بازی با تک مهاجم دل بست. روی کین و ورون در صف پنج مرد میانی وسط زمین قرار گرفتند و پل اسکولز جلوتر پشت سر فن نیستلروی بازی کرد. واکنش طرفداران یونایتد در اولدترافورد منفی بود و شعار "چهار چهار دو، چهار چهار دو" روی سکوها رفت بالا. بازیکنان یونایتد در سیستم جدید دست و پا زدند و طرفداران، پی یونایتد همیشگی شان گشتند: سانترهای دیوید بکام، فرارهای رایان گیگز و پاسکاری های یورک - کول. ولی فرگوسن تسلیم نشد و سال 2002 با دل کندن از دستیاران انگلیسی - برایان کید، استیو مک لارن و جیمی رایان - به یک مربی پرتغالی روی آورد، به کارلوس کی روش پرتغالی. او اعتقاد داشت انگاره های نوی این مربی پرتغالی، پوسته های کهنه یونایتد را دور خواهد انداخت. }
خود سر الکس در مورد انتخاب کی روش به عنوان دستیارش توی کتاب "شرح حال" مینویسه:
{ استیو مربی ای خوب و قوی و همیشه به دنبال ایدههای نو بود و برای مدیریت و مربیگری ساخته شده بود. مکلارن مربی پرجنبوجوش و پر انرژی بود و شخصیت بزرگی هم داشت. کارلوس کیروش هم یکی دیگر از برجستهترین دستیارانم بود که بسیار هوشمند و دقیق بود. زمانیکه به دنبال یافتن بازیکنانی از نیمکره جنوبی بودم اندی راگزبورگ او را معرفی کرد چون ما به یک مربی خارج از مرزهای کشورهای اسکاندیناوی نیاز داشتیم؛ که سابقه خوبی داشته باشد و به یک یا 2 زبان دیگر هم مسلط باشد. اندی، روی کارلوس کیروش نظر داشت. کارلوس واقعا مربی فوقالعادهای بود. او هدایت تیم ملی آفریقای جنوبی (2000 تا 2002) را به عهده داشت برای همین از کوئینتون فورچون، بازیکن اهل آفریقای جنوبی خودم مشورت خواستم و نظر او را جویا شدم. فورچون گفت: کیروش عالی است. در هر سطحی که بگوئید او فوقالعاده است. کوئینتون من را در مورد کیروش متقاعد کرد. کیروش برای گفتوگو با ما به بریتانیا آمد. با لباس ورزشی منتظر او بودم ولی او با لباس خیلی مرتب و شیکی به دیدن من آمد. او همیشه استعداد و نبوغ خاصی داشت. زمانی که به وی پیشنهاد پست کمکمربی را دادم، بلافاصله قبول کرد و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود. بدون در نظر گرفتن جایگاهها، کارلوس نزدیکترین کسی بود که در دوران مربیگریام در منچستریونایتد داشتم. کیروش جرات انجام هر گونه تعهدی را داشت و بدون انجام کارهای اضافه به نتایج خوبی میرسید. وقتی کارلوس کی روش را می بینی همیشه صورتش را شیو کرده است، لبخند خاصی بر لب دارد و به قدری پر شور برخورد می کند و منتظر است کار را شروع کند، که با خودت می گویی ای وای او جای من را می گیرد؟ من کسی را می خواستم که سختکوش باشد، بتواند به خوبی ارنج کند، تصویر سازی قوی داشته باشد و بتواند از این طریق به ارنج کردن تیم کمک کند. کسی که بتواند در کار مربیگری با تمرکز بالا و سرعت و دقت کار کند و این مشخصات را تنها یک نفر داشت آن هم کسی نبود جز کارلوس که خیلی به من در آن سال ها کمک کرد». }
فوتبال توی اون دوران داشت تغییر میکرد و سرالکس فهمیده بودو قبول کرده بود که سبک فوتبال انگلیسی، به احتمال زیاد دیگه برای یونایتد جواب نمیده و البته این روهم فهمیده بودکه این تغییرات کم کم درحال وارد شدن به فوتبال انگلیسه و تا چندسال آینده اگه یونایتد آپدیت نشه، به سرنوشت تیمهایی مثل ناتینگهام فارست دچار میشه. به عنوان مثال دیده بودو تجربه کرده بود که آرسن ونگر با تفکرات جدیدی که به آرسنال آورده و با شیوه مربیگری خیلی متفاوتی که حتی باعث شده بود اوایل بازیکنهای تیم خودشم بهش شک کنن، تونسته بود بعد از ۸سال آرسنالو با ۱ امتیاز بالاسر یونایتد قهرمان کنه و همون سال جام حذفی روهم برده بود و با قهرمانی دوباره توی لیگ و جام حذفی فصل ۲۰۰۲_۲۰۰۱ ثابت کرده بودکه شانسی قهرمان نشده! درباره ونگر همه میدونستن که با بازیکنهاش خیلی مهربونه، با سپر کردن خودش جلوی رسانه ها ازشون دفاع میکنه، چیزایی مثل شکلات و الکل رو قدغن کرده و به جاش هر روز بهشون یادآوری میکنه که کلم بروکلی و ویتامین مصرف کنن. اما شاید کمتر کسی مثل فرگوسن تونسته بود شرایط رو از منظر فنی هم تحلیل کنه و فهمیده بود تیم ونگر برخلاف اینکه بازیهاشو با سیستم پایه ۲_۴_۴ شروع میکنه، میتونه توی ۹۰ دقیقه تبدیل به ۱_۳_۲_۴ / ۲_۱_۲_۱_۴ و حتی ۳_۴_۳ و ۱_۴_۵ تبدیل بشه و همه بازیکناش توانایی بازی توی تقریبا همه جای زمین رو دارن. فوتبال اونزمان کم کم داشت شکل تیمی تری به خودش میگرفت و تیمهایی موفق تر بودن که میتونستن با دوندگی بالا، برتری عددی ایجاد کنن.(مثلا با شرکت کردن مهاجم ها توی دفاع یا داخل زدن گوش های چپ و راست) دقیقا همون سالها مورینیو تونسته بود با پورتو توی یوفا کاپ بالا بره و قهرمان بشه. چون فهمیده بود که وقتی با ۳_۳_۴ یا ۲_۱_۲_۱_۴(همون ۲_۴_۴لوزی) وارد زمین میشه میتونه همیشه و همه جای زمین نسبت به سیستم ۲_۴_۴ خطی که اکثر تیمها بازی میکردن برتری عددی داشته باشه. کی روش با این پیش زمینه به عنوان کمک مربی به منچستریونایتد اضافه شدو طبق همون فرمول همیشگی خودش اول از همه سعی کرد یه دید کلی از شرایط به دست بیاره. به همه جا سرک کشید و همه چیزو بررسی و یادداشت کرد. بازیکنها، شرایط باشگاه، نوع تمرینات، اتفاقات فصل های گذشته و همه چیزو بررسی کرد و نقشه کشید و در نهایت با آزادی عملی که داشتنش رو مدیون روشنفکر بودن سر الکسی بود که تا قبل از اون همیشه مشورت میگرفتو حرف آخرو خودش توی تمرینات میزد، تونست تمرینات یونایتد رو آپدیت کنه و به شیوه نوینی که توی اروپا جا میوفتاد نزدیکتر کنه. یعنی از شیوه تمرین ساده انگلیسی تبدیل شد به شیوه ای که توش بینهایت به جزئیات دقت میشد. یعنی چیزی به نام آنالیز دقیق حریف وارد تمرینات شد که باعث میشد تمرینه هر هفته با تمرین هفته قبل فرق کنه؛ و وابسته به سبک بازی حریف طراحی بشه. علاوه بر این به هر بازیکنی وظیفه متفاوتی داده میشد که باید علاوه بر کمک به هم تیمی هاش روز مسابقه توی زمین انجام میداد.
{ بعد از آمدن او بود که رویکردش درباره تمرینات عوض شد. آن مربی پرتغالی همین کارلوس کیروش است که قرار است امروز به عنوان سرمربی جدید کلمبیا معرفی شود. فرگوسن کسی بود که هرگز حاضر نمیشد تمرینات تیمش را به دست کسی بسپارد ولی از زمانی که کارلوس کیروش آمد، شرایط کاملاً عوض شد. او تمرینات را به دست کارلوس سپرد! فرگوسن حتی یک روز تمرینات را قطع کرد و با جمع کردن بازیکنانش به آنها گفت: «وقتی من بازیکن بودم، واقعاً دوست داشتم یکی مثل کارلوس تمرینم دهد.» }
اون فصل [۲۰۰۳_۲۰۰۲] منچستر یونایتد، نسبت به فصل های قبل گلهای خیلی کمتری زد ولی تونست با کمترین گل خورده بین همه تیمهای لیگ و با تفاضل گل ۴۰+ که بیشترین تفاضل گل فصل بود، گرفتن ۲۵برد ۸مساوی ۵باخت از ۳۸بازی با اختلاف ۵ امتیاز از آرسنال، قهرمان فصل قبل و فعلی جام حذفی که توی لیگ ۲۳برد ۹مساوی ۶باخت گرفته بود(از جمله برد و مساوی جلوی یونایتد) قهرمان لیگ بشه. با وجود اینکه آرسنال توی جام حذفی یونایتد رو حذف کرده بود.(بازی معروف دعوای فرگوسن و بکهام) با اینحال شاید تاثیر اصلی کی روش روی تیم استعدادهای خامی بودکه به باشگاه معرفی کرد. کسایی مثل رونالدو، کوئارشما و په په.
{ به لطف ارتباطات کیروش ما توانستیم شش سال یکی از بهترین بازیکنان دنیا را داشته باشیم. بازیکنی که البته رؤیایش را محقق کرد و بالاخره به رئال مادرید رفت. هر چند نباید فراموش کنیم آن انتقال برای باشگاه یونایتد ۸۰ میلیون پوند درآمدزایی کرد. اگر او به کشورش نمیرفت تا سرمربی پرتغال شود، میتوانست در یونایتد جانشین من شود. او مربی و مدرسی فوقالعاده است. هدف اصلیاش در زندگی آموزش فوتبال به جوانان است و در این راه تلاش میکند آنها تبدیل به انسانهای خوبی هم شوند. او را خیلی خوب میشناسم. کیروش مردی کاملاً شایسته است و خودش یکی از آدمهای خوب است. کارلوس کیروش بهترین گزینه برای ما بود. او یک نابغه و یک مربی دقیق، ریزبین، باهوش و فوق العاده بود. در میان تمام افرادی که کنار من کار می کردند کارلوس بدون شک بهترین بود. هیچ شکی در این مورد ندارم. زمانی که کارلوس کی روش در سال 2002 به ما ملحق شد، به من گفت:« یک پسر جوان در اسپورتینگ لیسبون هست که باید او را زیر نظر بگیریم.» گفتم: کدوم یکی؟ چرا که دو سه تایی زیر نظر ما بودند. کی روش پاسخ داد: رونالدو! کارلوس کی روش به ما گفت که باید دست به کار شویم و ما جیم رایان را برای مشاهده تمرینات اسپورتینگ به لیسبون فرستادیم و یک توافق هم با باشگاه پرتغالی برای انجام این کار کردیم. زمانی که جیم برگشت گفت: "خدای من! چه بازیکنی! فکر می کنم باید بازیکن گوش باشد اما در تیم جوانان به عنوان مهاجم بازی می کند. نباید زیاد صبر کنیم تا هفدده سالش شود و یک باشگاه دیگر برای خریدش اقدام کند." مدیران اسپورتینگ به ما هشدار دادند که رئال مادرید برای او 8 میلیون پوند پیشنهاد داده است. به کنیون گفتم:« پس 9 میلیون پوند پیشنهاد بده» وقتی با باشگاهش مذاکره کردیم، آنها گفتند که دو سال دیگر به او نیاز دارند و ما هم گفتیم حاضریم توافق نامه ای امضا کنیم تا دو سال بعد او به جمع ما ملحق شود. پس قرار شد سال 2004 در ورزشگاه جدید آنها که برای یورو مهیا شده بود، یک دیدار دوستانه با آنها انجام دهیم. }
فرگوسن به قدری به کی روش اعتماد داشت که حتی یکبار بدون اینکه بازیکنی رو بشناسه به پیشنهاد کی روش خریدش و البته کی روش هم همیشه بی نقض نبود و از شانس بدش وقتی به به وارد یونایتد شد، صدای خیلی هارو درآورد.
{ این تنها باری بود که من بازیکنی را بدون آنکه ببینم خریدم. هیچ اطلاعی از او نداشتم اما کارلوس بسیار از او تعریف کرد و به من گفت او میتواند یک ستاره آیندهدار در دنیای فوتبال باشد. کارلوس برای خرید او اصرار داشت و باید فورا راجع به او تصمیم میگرفتیم. به حرف کیروش گوش کردیم اما بهبه هرگز بازیکنی که میخواستیم نشد. (فرگوسن)
بهبه با اصرار کیروش به تیم آمد و در حد یک بازیکن آماتور بود. این خرید ناموفق از سال 2010 تا 2014 در عضویت منچستر بود و تنها با دو بازی از این تیم جدا شد. (روی کین) }
{ فرگوسن یک فرد زیرک با نوآوری های بسیار بود. من(کیروش) و او یک تفاهم سریع در بسیاری از ایدهها و مفاهیم داشتیم. خلق و خوی او باعث میشد حس فوق العادهای از همکاری با او داشته باشم. تنها کسی را که در پرتغال میتوانم با او مقایسه کنم پینتو داکوستا است. }
رئال مادرید
{ یک روز [ژوئن سال ۲۰۰۳(خرداد)] که برای تعطیلات به جنوب فرانسه رفته بودم کیروش به من زنگ زد و گفت: میخواهم با شما صحبت کنم ولی نیاز دارم به طور خصوصی با هم گفتوگو کنیم. به همین خاطر او به نیس فرانسه سفر کرد و یک تاکسی گرفت و به فرودگاه نیس آمد. ما یک گوشه آرام نشستیم و کارلوس گفت: از رئالمادرید یک دعوتنامه همکاری دریافت کردهام. در پاسخ به صحبت کیروش گفتم: باید2 نکته را بگویم، اول اینکه نمیتوانی این پیشنهاد را رد کنی، دوم اینکه رئالمادرید باشگاه بزرگی است؛ اما ممکن است بیشتر از یک سال در رئال نباشی ولی میتوانی برای سالیان زیادی در منچستریونایتد بمانی. کیروش هم در پاسخ گفت: میفهمم اما فکر میکنم مربیگری رئال میتواند چالشی بزرگ باشد. در پاسخ به کیروش گفتم: کارلوس، نمیتوانم پیشنهاد بدهم که بیخیال فرصت بهدست آمده شوی چون اگر رئال سال بعد به عنوان قهرمانی اروپا برسد خواهی گفت، اوه، باید پیشنهاد رئال را قبول میکردم و به این تیم میرفتم ولی میخواهم این را بدانی که قرار گرفتن در این شرایط، موقعیت کابوسواری است. }
کی روش که تا اونزمان بیشتر دنبال ماجراجویی بود تا هر چیز دیگه ای، تصمیم خودشو گرفته بود و به عنوان سرمربی رئال انتخاب شد. با اینحال شاید هنوز شناختی از سرمربیگری توی باشگاه های بزرگ نداشت و فکر میکرد همه باشگاه های بزرگ مثل یونایتد و سرالکس هستن که بهش اعتماد کامل داشته باشن و آزادی عمل بدن. کی روش وقتی فهمید که محیط جدید کارش تا چه اندازه با یونایتد فرق داره هنوز هم خیلی زود بود هم خیلی دیر؛ چون دیگه نمیتونست مثل کاری که قبلا توی 'نیویورک/نیوجرسی مترواستارز' و 'ناگویا گرامپوس8' انجام داده بود، قراردادشو وسط تمرینات پیش فصل فسخ کنه و بره.
{ "3 ماه بعد کیروش میخواست از رئالمادرید جدا شود اما به او گفتم این کار غیرممکن است و به اسپانیا سفر کردم و در آپارتمان وی همدیگر را دیدیم. پیام من به کیروش این بود: نمیتوانی در حال حاضر رئال را ترک کنی، باید به کارت در این تیم ادامه بدهی و سال بعد مجددا به من در منچستریونایتد ملحق شو. آن فصل به دنبال دستیار جدیدی نرفتم چون میدانستم کارلوس قطعا بازخواهد گشت. در آن فصل با جیمی رایان و میک فلان کار کردم که هر دو دستیاران خوبی بودند ولی دوست نداشتم به کسی قول همکاری بدهم چون با شناختی که از کیروش داشتم میدانستم که باز خواهد گشت. درست یک هفته پیش از اینکه کیروش با من تماس بگیرد و در مورد نارضایتیاش از وضعیت موجود در رئال صحبت کند با مارتین یول صحبت کرده بودم. مارتین هم تحتتاثیر پیشنهاد همکاری که به او دادم قرار گرفته بود اما گفت: صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد. من نیاز به کمی زمان دارم تا پاسخ بدهم." }
کی روش و فلورنتینو پرز سیاستمدار و مدیر رئال مادرید
توی تمیداری فلسفه ای وجود داره به اسم تیم کهکشانی! یعنی تیمی که بدون توجه به نتایج، نظرات سرمربی و نیاز تیم، بهترین بازیکنهای هر پستی رو میخره و براش مهم نیست که مثلا ۳تا دروازه بان تراز اول رو همزمان داشته باشه ولی مثلا هیچ بازیکنی که پست تخصصیش دفاع وسط باشه رو نداشته باشه. توی تیمهایی که با این فلسفه اداره میشن، اولین و مهمترین چیز توی شرایط عادی، بالا نگه داشتن تراز مالی تیمه که بعضی وقتا برای مدیرای تیم شاید حتی مهمتر از نتیجه گرفتن باشه! مسئله دوم نگه داشتن ستاره ها و فراهم کردن اسباب راحتیشونه تا بتونن در حین حفظ کردنشون ستاره های بیشتری هم به تیم اضافه کنن. شاید به نظر عقلانی نیاد ولی اتفاقا این سیستم باشگاه داری توی سیستم مالی لیگ کشورهایی مثل اسپانیا، که مثلا اختلاف حق پخش برای بارسلونا خیلی با بتیس، و بتیس خیلی با ختافه فرق میکنه، خوب جواب میده. چون توی این نوع سیستم نگه داشتن ستاره ها تا زمانی که افت کنن خیلی مهمتر از اینه که بذارن توی دوران اوج به یکی از تیمهای رقیب برن. با این تفاسیر کمتر پیش میادکه تیمهای کهکشانی سراغ مربیایی برن که همیشه دوست دارن حرف اول و آخرو بزنن. این تیمها بعضا حتی مربیهایی رو استخدام میکنن که کارنامه قوی ندارن و به اندازه بازیکنای تیم، تراز اول و مشهور نیستن. با اینحال یه زمانهای خاصی هم پیش میاد که تیمهای کهکشانی از شرایط عادی خارج میشنو نیاز به مربیای تراز اولی پیدا میکنن که بتونن از بحران خارجشون کنن. به این دلیل که طرفدارها و بیننده ها اهمیتی به تراز مالی یا راحتی ستاره ها نمیدن و تنها چیزی که راضیشون میکنه قهرمانیه. در نتیجه تیمهای کهکشانی به ندرت بیشتری مربیهای مشهور و تراز اولو استخدام میکنن؛ مربیهای تراز اولم معمولا زیاد توی این تیمها با ستاره هایی که بعضا به شدت تنبل شدن و از دوران اوجشون فاصله گرفتن دووم نمیارن؛ که البته همیشه به این دلیل نیست خیلی وقتها شاید بهترین مربی دنیا نتونه از بهترین بازیکن دنیا بازی بگیره و داشتن بهترین بازیکنها و بهترین مربی لزوما منجر به گرفتن بهترین نتیجه نمیشه. بهترین نمونه تیم کهکشانی، PSG هست که مثلا هیچوقت نتونست مورینیو رو استخدام کنه چون مورینیو کنترل کامل رختکن رو میخواست یا کسایی مثل پوچتینیو و آنچلوتی خیلی نتونستن توی PSG دووم بیارن ولی مثلا توخل که تونست ۲سال توی PSG دووم بیاره، اخلاقشو خیلی نسبت به زمانی که توی دورتموند مربیگری میکرد تغییر دادو تا حدی مداراگر شد. چون برخلاف چیزی که مدیرای این باشگاه ها میگن، اصلا دنبال قهرمانی نیستن! و ترجیح میدن با امری و بلان وقت بگذرونن و تفکر "این فصل یا نهایت فصل بعد قهرمان میشیم" رو به طرفدارهاشون تزریق کنن. تا اینکه مورینیو یا گورادیولا که بازیکنها همیشه ازشون حساب میبرن رو استخدام کنن، پول زیادی بهش بدن، ستاره های گوگولی رو اذیت کنن و آخرسر خیلی ها متوجه بشن که تیمداری فقط جمع کردن ستاره ها یا حتی انتخاب بهترین مربی نیست! سال ۲۰۰۰ پرز با شعار "پرداخت تمام بدهی ها" وارد رئال شد و بدون اینکه کسی بدونه چرا؛ آخره فصل ۲۰۰۳_۲۰۰۲ دل بوسکه رو که تونسته بود از زمان اومدنش توی سال ۱۹۹۹، ۲تا قهرمامی لالیگا، ۲تا قهرمانی چمپیونزلیگ، جام بین قاره ای، جام آیبروآمریکانا، سوپرکاپ اسپانیا و اروپا رو بگیره اخراج کرد! شاید به خاطر اینکه با وجود دل بوسکه نمیتونست رئال رو به مدل پلی استیشنی که دوست داشت اداره کنه. دل بوسکه کنار رفت و کی روش سرمربی رئال شد. درباره اینکه چرا کی روش به عنوان جانشین دلبوسکه انتخاب شد اظهارنظرهای خیلی زیادی هست از اظهارنظراتی که درباره کارنامه کی روش میشه گرفته تا اظهارفضل فوق احمقانه BBC که گفته بود ظاهر دلبوسکه برخلاف دیوید بکهام که همیشه پاپاراتزی ها دورش بودن به رئال نمیخورد و شخصیت جنجالی نداشت اما کی روش بخاطر تیپ و قیافه خوبش جانشین دلبوسکه شده تا بتونه افکار عمومی رو با پرز همراه کنه! (آخه مگه پرز میخواست گروه K_Pop درست کنه بره با Bts رقابت کنه؟!😂)
واقعیت اینه که رئال اونزمان بیشتر از هرچیز به کسی نیاز داشت که بتونه همزمان هم ستاره های تیمو راضی نگه داره، هم بله قربان گوی باشگاه باشه، هم از نظر فنی قوی باشه و بتونه بیننده هارو راضی نگه داره. کی روش از نظر مدیرای باشگاه همچین شخصیتی بود و شاید بیشتر از هرکس دیگه ای میتونست با ستاره های تیم ارتباط برقرار کنه. دل بوسکه کسی بودکه علاوه بر دانش فنی فوق العاده، با بازیکناشم رابطه خیلی خوبی داشت و زمانی که شب قهرمانی لالیگا از تیم اخراج شدو بازیکنها فهمیدن قرار نیست توی جشن قهرمانی باشه تصمیم گرفته بودن توی جشن شرکت نکنن؛ ولی بله قربان گو نبود و نمیتونست با سیاستهای باشگاه که توی کارش دخالت میکردن کنار بیاد. کی روش ولی از لحاظ فنی کسی بودکه تقریبا هرجا رفته بود موفق بود، همیشه تونسته بود کاری کنه بازیکناش باهم دوست باشن و باهاشون رابطه خیلی خوبی داشته و داره. که باعث میشد جو رختکنی که علاقه زیادی به دلبوسکه داشت رو آروم کنه. مربی های خیلی کمی توی دنیا وجود دارن که بتونن در عین داشتن رابطه خیلی خوب و صمیمی با بازیکنهاشون، جوری باهاشون رفتار کنن که حد خودشون رو بدونن. (توی ایران فرهاد مجیدی هم اینطوریه) شاید مقایسه واکنش فرگوسن و کی روش درباره قضیه معروف بکهام بهترین مثال برای این موضوع باشه. قضیه از این قرار بود که دیوید و ویکتوریا بکهام سال ۲۰۰۳ تبدیل به بزرگترین سلبریتی های انگلیس شده بودن و این باعث شده بود دیوید بکهام تمرکزش روی فوتبال رو از دست بده و تنبل بشه. بکهام به اندازه ای سرکش شده بود که جلوی فرگوسن ایستاد!
کی روش و بکهام
{ تنها مشکل من این بود که اگر بازیکنی جواب من را می داد، به کل تیم یورش می بردم. این مشکل من بود. جک استاین همیشه به من می گفت که بگذار دوشنبه با آن ها حرف بزن اما من می گفتم که نمی توانم تا دوشنبه صبر کنم. در آخرین فصل حضور بکام ما می دانستیم که دیگر در اوج نیست و شایعاتی پیرامون مذاکراتی که با رئال مادرید داشت، شنیده بودیم. مهمترین نکته این بود که عملکردش از روزهای که بسیار عالی بود، پایین آمده بود. سال 2003 در مرحله پنجم جام حذفی باشگاههای انگلیس در اولدترافورد میزبان آرسنال بودیم که در آغاز نیمه نخست با گل برتری آرسنالیها راهی رختکن شدیم. من که واقعاً تحمل این نتیجه را نداشتم وقتی در رختکن اعتراض خود را با فریاد زدن بر سر بازیکنان نشان دادم، متوجه خنده تلخ دیوید بکهام شدم. بازی را با شکست دو ـ صفر به پایان بردیم ولی هیچ وقت بابت دعوایی که با بکهام کردم خود را نمیبخشم. گل دوم آرسنالیها به دلیل آمادگی روحی نامناسب دیوید بکهام در کار دفاعی تیم به وقوع پیوست. وقتی آشفته وارد رختکن شد با عصبانیت اشتباهش را به او گوشزد کردم او چند متر با من فاصله داشت و بین ما روی زمین پر از کفش بود. دیوید فحش داد و من با عصبانیت به سمت او رفتم و در حال نزدیکشدن، از عصبانیت به لنگه کفشی که جلوی پایم بود ضربه زدم. کفش به بالای ابرویش خورد و باعث خونریزی شد. او بلند شد و خواست به سمت من بیاید و با من درگیر شود ولی بازیکنان دیگر مانع او شدند. به او گفتم: سرجایت بنشین! تو باعث شدی که تیم بازنده شود و باید خجالت بکشی. هر چقدر که بخواهی میتوانی در این باره جر و بحث کنی. روز بعد از بازی به همراه او ویدئو بازی را تماشا کردیم و او همچنان اشتباه خود را قبول نمیکرد. دیوید تنها به حرفهای من گوش می داد و هیچ حرفی نمیزد. از او پرسیدم آیا می فهمی که درباره چه موضوعی صحبت میکنیم؟ آیا متوجهای که چرا سراغ تو آمدهایم؟ او هیچ جوابی به من نداد. روز بعد ماجرای رختکن تیتر روزنامه ها بود. پس از آن بود که بکام برای دو روز با کلاه معروف خود سر تمرینات حاضر شد. بکام مغرور تر از این حرف ها بود؛ او مدل موی خود را عوض کرد و با کمی بزرگ نمایی خراش ایجاد شده در ابرویش را در معرض دید همگان قرار داد. به اعضای هئیت مدیره گفتم که دیوید باید تیم را ترک کند. او خود را از سرمربی و باشگاه بزرگتر می دانست، بنابراین حرکت من درست بود و از فروشش پشیمان نیستم اما این حادثه و متعاقب آن جدایی دیوید بکهام را تلخترین خاطره دوران حضور بیست و هفت سالهام در منچستر یونایتد میدانم." }
فرگوسن حتی روی مدل موی بازیکنهاش حساس بود و اجازه نمیداد موهاشون بلند باشه(عجب پیرمردی بوده😂) و مثلا سال ۲۰۰۰ قبل از بازی با تاتنهام بکهام رو مجبور کرد قبل از بازی موهاشو که مدل موهاک کرده بود چند دقیقه قبل از بازی جلو آینه دستشویی از ته کوتاه کنه.
بکهام و موهاکی که بعدا دور از چشم فرگوسن باهاش وارد زمین شد😁
{ من بارها پیش از این گفتم که او فقط بزرگترین و بهترین سرمربی نبوده که من تحت هدایتش به میدان رفتهام – او همچنین از لحظهای که من در سن 11 سالگی به منچستریونایتد پیوستم تا روزی که از این تیم رفتم برایم مانند پدر بود. ترس از فریادهای او یکی از دلایلی بود که ما خوب بازی میکردیم. او همچنین سرمربی بود که میخواستید برایش خوب کار کنید، هرچند کمی زیادهروی میکرد که گاهی مشکل ساز بود. پیش از دیدار برابر چلسی در سوپرکاپ سال 2000 در ویمبلی تصمیم گرفتم تغییری در مدل مویم بدهم. دور سرم را تراشیدم و موهای وسط سرم را باقی گذاشتم اما میدانستم این سلیقه او نیست. در آخر به قدری ترسیده بودم که جرات نکردم اجازه دهم موهایم را ببیند. روز پیش از بازی با کلاهی بر سرم به تمرین رفتم و با همان کلاه به هتل برگشتم. بر سر شام و صبحانه فردا نیز کلاه بر سرم بود. البته که در رختکن لحظهای رسید که بالاخره باید کلاه را برمیداشتم و میدانستم که او دیوانه خواهد شد. در عرض چند ثانیه بر سرم فریاد کشید: برو و موهایت را بتراش! من فکر کردم او شوخی میکند اما گفت: نه، من جدی هستم، همین حالا برو و موهایت را بتراش! بنابراین من رفتم تا از جایی تیغ پیدا کنم و درست پیش از ورود به زمین برای گرم کردن، در تونل ویمبلی موهام را تراشیدم! تصور چنین اتفاقی در این روزها بسیار دشوار است. داشتن چنین مدل مو یا تتویی روی گردن یا پوشیدن کفشهای رنگی در این روزها بسیار طبیعی است. وقتی ما در حال بزرگ شدن بودیم، فرگوسن هرگز اجازه نمیداد که از کفشهای قرمز یا سفید استفاده کنیم. چنین مواردی کاملا تغییر کرده است.» }
در عوض کی روش اینطوری نبود و مثل مورینیو و کنته بیشتر سعی میکرد بازیکنهاشو به لحاظ احساسی تحریک کنه تا توی زمین تمام تلاششونو بکنن. و شاید به خاطر همین بودکه با مسئله جور دیگه ای برخورد کرده بود.
{ فرگوسن نمیخواست آسیبی به بکهام بزند. چراکه اگر اینگونه بود باید در دوران فوتبالش به عنوان بهترین کاشته زن دنیا شناخته میشد! او تنها از عصبانیت به تلنبار لباسهایی که روی زمین بود لگد زد و کفشی که آنجا بود، پس از برخورد محکم به نیمکتی کمانه کرده و به ابروی بکهام برخورد کرد. به بکام گفتم زندگی تو فقط نمی تواند فوتبال باشد. من کاملا این را درک می کنم ولی باید اولین نگرانی تو فوتبال باشد. }
کی روش حتی همین امروز همیشه مورد تقدیر بازیکنهای قبلیش قرار میگیره. چه زمانی که بعد از ۸سال از ایران رفت و عکسش با چشمای پر از اشک با بیرانوند وایرال شد، چه زمانی که بعد از یکسال از کلمبیا رفت و کارادونا و کوادرادو براش متن احساسی نوشتن و چه الان که حتی بعد از رفتنش اکثر بازیکنهای تیم ازش تقدیر کردن. (به غیر از اسطوره ژاپن، آقای رقاص که فکر کرده با اون قیافه بشکه ای شکل جیک جیلنهاله و دقیقا ترجمه مصاحبه رونالدو بعد از جام جهانی ۲۰۱۰ رو حفظ کرده و به خبرنگارا گفته برید "از کی روش بپرسید"😑 یا مثلا اسطوره عراق که قبل از اومدن کی روش رفته بود تو برنامه زنده و بعد از ۵ سال یادش اومده بود کی روش توی یه بازی باهاش بدرفتاری کرده! به خدا من اگه توی جام ملتها اونجوری پنالتی خراب میکردم یا گل تقدیم ژاپن میکردم، علاوه بر اینکه روم نمیشد تا آخر عمر پامو از خونه بیرون بذارم چند لیوان اسیدم میخوردم🤨)
{ لوییز فیگو: کارلوس کیروش برای من مانند یک پدر فوتبالی بوده است. در تیمهای پایه پرتغال این فرصت را داشتم تا با او کار کنم و به افتخارات زیادی برسم. پس از آن، در اسپورتینگ و رئال مادرید با کی روش کار کردم و تجربه همکاری خوبی داشتیم. کی روش یک فرد و سرمربی بسیار خوب بود و فکر میکنم او در دوران فوتبال من، مهمترین شخص بود. کی روش کسی است که از سازمان فوتبال به خوبی سر در میآورد. او به کشورهای زیادی رفته و تجربه بسیار بالایی دارد. امیدوارم امشب کی روش در فینال جام ملتهای آفریقا موفق شود.»
سانتیاگو سولاری: برای او احترام زیادی قائلم. از انگلیس آمد و چیزهای متفاوتی به تیم داد. برای او بهترینها را در فینال(مصر_سنگال) آرزو میکنم.»
فرانسیسکو پاوون: برای او احترام قائلم چون با همه خوب بود. در دوران سختی سرمربی رئال شد چون دلبوسکه بعد از قهرمانی لیگ اخراج شده بود. بازیهای عالی زیادی انجام دادیم تا اینکه باخت در فینال جام حذفی، لیگ قهرمانان و پنج بازی آخر از راه رسید. نتایج نسبت به کارش عادلانه نبود. او توانست با ستارهها کنار بیاید. خوب کار کرد و روی بدی به هیچکس نشان نداد. خاطرات خوبی از او دارم.
روی کین: من در منچستر با مربیان زیادی کار کردم و کی روش یک مربی عالی است که ذهنیتی دفاعی دارد. در دوره اول حضورش رابطه بسیار خوبی با یکدیگر داشتیم اما در دوره دوم با سخنرانی که درباره وفاداری انجام داد احساس کردم به من بی احترامی شده و از حسرت هایم این است که سرش را از تنش جدا نکردم! با اینحال مربی فوق العاده ایی است که کارش را عالی انجام میدهد.
پاتریس اورا: کارلوس کی روش در زمان حضورم در یونایتد خیلی به من کمک کرد چراکه من تنها فرانسوی صحبت میکردم و او به فرانسوی مسلط بود. قبول دارم کمی بدقلق است و تابحال لبخند زدنش را ندیده ام، اما جلسات تمرینیش بی نقض است و پس از رفتنش از یونایتد هرگز تیم گذشته نشدیم و با اینکه همچنان موفق بودیم اما از نظر تاکتیکی مانند گذشته نبودیم.
رافائل سیلوا: من دو سال با کی روش کار کردم و او همیشه تمرینات را برگزار میکرد و در این زمینه بسیار خوب بود. او واقعا فهم و درک خوبی از تاکتیک و تکنیک داشت و در این زمینه مربی خیلی خوبی بود و البته که وقتی من به تیم اضافه شدم، نمیتوانستم انگلیسی صحبت کنم و او کمک زیادی به من و برادرم کرد }
کی روش همیشه رابطه خوبی با زیدان داشته و داره
کی روش دقیقا اخلاقی رو داشت که مدیرای وقت رئال دنبالش بودن. ولی شاید نمیدونستن که شخصیت کی روش دقیقا چیزی نیست که باید دنبالش باشن. کی روش روز ۱ جولای(۱۱تیر) ۲۰۰۳ سرمربی رئال شد و کارشو شروع کرد. اولین و بزرگترین چالش کی روش پیدا کردن راه حلی بود برای اینکه فیگو و بکهام همزمان بتونن بازی کنن. برای همین بیشترین تمرکزشو توی تور آسیایی چین روی پیدا کردن ترکیب تیمش گذاشت با اینحال مدیرای وقت به تنها چیزی که فکر نمیکردن مسائل فنی بود. پرز و مدیر ورزشی رئال، خورخه والدانو، برای خودشون هر بازیکنی که فکر میکردن میتونه برای باشگاه سود داشته باشه رو بدون توجه به نظر کی روش میخریدن و حتی بدون اطلاع به کی روش بازیکن میفروختن! چون ممکن بود باهاشون مخالفت کنه! رئال فصل ۲۰۰۴_۲۰۰۳ رو با شکست ۰_۱ جلوی مایورکا شروع کرد ولی تونست توی بازی برگشت ۰_۳ شکستشون بده و قهرمان سوپرکاپ بشه. برای رئال فصل نسبتا خوب شروع شد و تونستن از ۵بازی اول ۳تا برد و ۱مساوی بگیرن و ۰_۲ به والنسیای رافا بنیتز که آخر همون فصل قهرمان شد باختن.
تا قبل از ال کلاسیکوی اول که قرار بود هفته ۱۵ توی نیوکمپ برگزار بشه، ۹تا برد ۳تا مساوی و ۲تا باخت گرفتن و هفته ۱۲ بعد از شکست آلباسته به رتبه اول رسیدن. دور رفت لیگ قهرمانان با ۳تا برد شروع شد ۲_۴ از مارسی بردن، پورتوی مورینیو که آخر همون فصل قهرمان شدو با نتیجه ۱_۳ توی پرتغال بردن و ۰_۱ از پارتیزان بردن. بازی اول دور برگشت با پارتیزان ۰_۰ کردن و صعودشون به مرحله بعد قطعی شد، با اینحال بازی دوم رو ۱_۲ از مارسی بردن و روز آخر جلوی پورتو بازی برده رو با ۱_۱ عوض کردن.
توی مراحل تک حذفی کوپا دل ری، ۰_۳ از سن سباستین دسته پایینتر و ۳_۴ از لگانس بردن و به یک هشتم رسیدن(Round of 16) هفته ۱۴ دربی مادرید رو با نتیجه ۰_۲ از اتلتیکو بردن و هفته ۱۵ توی ال کلاسیکویی که تو نیوکمپ برگزار میشد ۱_۲ بارسلونای فرانک رایکاردو شکست دادنو موقعیتشون توی جدول تثبیت شد.
رئال رتبه ۱ جدول رو تا هفته ۳۲ حفظ کرد؛ توی یک هشتم با آیبار ۱_۱ کرد و ۰_۲ برد و به یک چهارم (Quarter-Finals) صعود کرد. اونجا سویا رو با نتیجه ۱_۵ (۰_۳ رفت / ۱_۲ برگشت) شکست داد و به نیمه نهایی رسید. ۱_۲( ۰_۲ رفت و ۰_۱ برگشت) از والنسیای رافا بنیتز قهرمان آینده لیگ برد و به فینال رسید که ۱۷ مارس(۲۶ اسفند ۲۰۰۴) برگزار میشد.
با اینحال رئال هنوز نتونسته بود فرم مطمئن خودشو پیدا کنه و در عین زدن گلهای زیاد، گل زیادی میخورد. به عنوان مثال نتایج ۱_۵ / ۲_۷ / ۲_۴ / ۱_۴ زیادی بدست میاورد تا ۰_۳ اما این برای طرفدارا مهم نبود چون سبکی که دوست داشتن رو توی زمین میدیدن و کسی دوست نداشت به این نقطه ضعف تیم کی روش پی ببره. البته رئال توی چمپیونزلیگ خوب بازی میکرد و بعد از اینکه توی مونیخ با ۱ گل از بایرن عقب افتاد، تونست با گل روبرتو کارلوس نتیجه رو ۱_۱ کنه و دور برگشت توی سانتیاگو برنابئو ۰_۱ ببره تا به یک چهارم بره که به باور خیلی ها نقطه سقوط رئال بود. ولی نقطه سقوط رئال به احتمال زیاد ۴ روز قبل از بازی رفت با موناکوی دیدیه دشام بود. رئال که تا اون لحظه به باور خیلی ها قرار بود اون فصل ۴تا جام ببره، یک هفته قبل از بازی رفت با موناکو توی فینال کوپا دل ری با ساراگوسا(به عربی بهش میگن سرقسطه😂) توی بارسلون بازی کرد و با گل دقیقه ۱۱۱ ساراگوسا با نتیجه ۲_۳ باخت و نایب قهرمان شد. رئال بعد از این به طرز وحشتناکی دچار فروپاشی روانی شد و کی روش بی تجربه؛ که باتجربه ترین دستیارش خوزه پسیرویی بودکه تا اونزمان تنها قهرمانیش به عنوان مربی توی لیگ دسته سوم پرتغال بوده، (سرمربی فعلی تیم ملی نیجریه) به هیچ عنوان نتونست از پس جمع کردن تیمش بر بیاد.
تیم کی روش که تا اون لحظه از ۲۸ بازی لیگ ۲۱برد ۷ مساوی ۳باخت گرفته بود، روز ۲۰ مارس و دقیقا ۳ روز بعد از فینال کوپا دل ری و ۴ روز قبل از بازی رفت با موناکو، رفت بیلبائو و ۲_۴ از اتلتیک بیلبائو باخت.
کارلوس کی روش و خوزه پسیرو
۴ روز بعد توی مادرید با گل دقیقه ۴۳ موناکو عقب افتاد ولی از دقیقه ۵۱ تا ۸۱ ۴بار گل زدو درحالی که همه فکر میکردن رئال احتمالا خودشو پیدا کرده با گل دقیقه ۸۳ موناکو برد ۱_۴ رو با برد ۲_۴ عوض کردن. با اینحال بازم کسی دوست نداشت به ضعف خط دفاعی تیم کی روش اعتراف کنه. چون سوپرکاپ رو برده بودن، فاصله ای با فینال لیگ قهرمانان نداشتن و هنوز رتبه یک جدول رو داشتن و میتونستن بگن شکست توی فینال کوپا دل ری اتفاقی بوده. تیم کی روش دوتا بازی بعدی رو با نتیجه ۱_۵ از سویا و ۱_۲ از آلباسته برد و دقیقا ۳ روز بعد توی فرانسه با موناکو بازی کرد. با گل دقیقه ۳۶ رائول جلو افتاد و درحالیکه حتی خوشبین ترین طرفدار رئال تصور نمیکرد تیمش که با نتیجه ۲_۵ جلو افتاده بود کمتر از یک ساعت بعد حذف بشه، با گل دقیقه ۱+۴۵ موناکو ۳_۵ به رختکن رفت. نیمه دوم کی روش که میدونست تیمش به احتمال زیاد قراره گل بخوره سعی کرد بالا بازی کنه و حداقل ۱ گل دیگه توی فرانسه بزنه ولی تیم دشام دقیقه ۴۸ روی ضدحمله به رئال گل زد و نتیجه رو ۴_۵ کرد. رئال سعی کرد بازی رو با پاس های زیاد توی نیمه خودی و وسط زمین دست بگیره و آروم آروم به دروازه موناکو نزدیک بشه ولی دقیقه ۶۸ دوباره گل خورد و بعد از اون هرچی حمله کرد به در بسته خورد تا اینکه با نتیجه ۵_۵ حذف شدو دشام به جای کی روش به فینال رسید و از پورتوی مورینیو باخت. بعد از این با اینکه انتقادها شروع شده بود ولی هنوز آخرین امید که قهرمانی لالیگا بود باقی مونده بود و طرفدارا دوست داشتن حداقل ۲جام از ۴جام اون فصل رو بگیرن ولی تیم کی روش ۴روز بعد توی خونه ۰_۳ از اوساسونا باخت و رتبه اول جدول رو به والنسیا داد.
۶ روز بعد توی دربی مادرید از اتلتیکو برد تا بتونه ۵ بازی آخر امیدهاشو برا قهرمانی زنده نگه داره. روز ۲۵آوریل(۵اردیبهشت) سال ۲۰۰۴ رئال توی سانتیاگو برنابئوی مادرید، با گل دقیقه ۵۴ سولاری از بارسلونا جلو افتادو دقیقه ۵۸ گل مساوی رو خورد. کی روش که دیگه فهمیده بود هیچ امیدی به خط دفاع تیمش نیست به ستاره های خوبی مثل زیدان که توی خط حمله داشت دل بست و سعی کرد بازی رو ببره ولی گل دقیقه ۸۳ژاوی مثل آوار روی سرشون خراب شدو رئال توی شهر خودش ۱_۲ از بارسلونا باخت. رئال هنوزم ۴تا بازی خیلی مهم داشت، رتبه ۲ بود و میتونست قهرمان بشه. کی روش که احتمالا از همون موقع میدونست آخر فصل حتی با وجود قهرمانی اخراج میشه، نتونست بازیکنهاشو قانع کنه که ۴تا بازی آخرو با تمام وجود جلوی دپورتیوو لاکرونیا _ مایورکا _ مورسیا و رئال سوسیئداد بازی کنن. رئال ۴ تا بازی باقی مونده رو به بدترین شکل ممکن تموم کرد. توی همه بازیها گل اولو خورد و با نتایج ۰_۲ / ۲_۳ / ۱_۲ / ۱_۴ باخت و جوری فصل رو تموم کرد که حتی تا یک ماه قبل تصورش سخت و حتی خنده دار بود!
والنسیا ۷۷امتیاز ۲۳برد ۸مساوی ۷باخت ۷۱زده ۲۷خورده ۴۴+
بارسلونا ۷۲امتیاز ۲۱برد ۹مساوی ۸باخت ۶۳زده ۳۹خورده ۲۴+
لاکرونیا ۷۱امتیاز ۲۱برد ۸مساوی ۹باخت ۶۰زده ۳۴خورده ۲۶+
رئال ۷۰امتیاز ۲۱برد ۷مساوی ۱۰باخت ۷۲زده ۵۴خورده ۱۸+
کی روش ۲۴ساعت بعد از رئال اخراج شد و رئال درست مثل همه تیمهای کهکشانی به طرفدارای خودش القا کرد که تنها عامل نتیجه نگرفتن تیم(مثل همیشه سرمربی) اخراج شده و دیگه مشکلی برا نگرانی نیست. غافل از اینکه رئال تا آخر فصل ۲۰۰۶_۲۰۰۵ و درواقع تا آخرین روز مدیریت پرز با سرمربی هایی مثل خوزه آنتونیو کاماچو یا دستیارش رامون، لوکزامبورگوی پر افتخار و کارو حتی همون سوپرکاپ فصل ۲۰۰۴_۲۰۰۳ روهم که مدیون دل بوسکه بودن نتونست بگیره. تا اینکه فصل ۲۰۰۷_۲۰۰۶ رامون کالدرون به جای پرز سرکار اومدو اول با فابیو کاپلو قهرمان فصل ۲۰۰۷_۲۰۰۶ شد و بعدم با شوستر توی فصل ۲۰۰۸_۲۰۰۷. یعنی دقیقا تا قبل از برگشتن پرز که ۴سال نتونستن قهرمان لالیگا بشن!🙄
{ خورخه والدانو وقتی به من گفت “ما به یک مربی نیاز داریم که پروژه مان را رهبری کند و شما همان مردی هستید که دنبالش هستیم” من اصلا احساس فریب یا اینکه دروغ شنیده ام را حس نکردم. زمانی که از باشگاهی همچون رئال مادرید پیشنهاد دریافت می کنید ابتدا قبول می کنید و سپس فکر می کنید. اما پروژه ای که رئیس باشگاه برای من توضیح داد با عملشان متفاوت بود. در رئال مادرید شرایط خیلی واضح بود. فلورنتینو پرس و خورخه والدانو(مدیر ورزشی) همه چیزها را مشخص میکردند و دلیل آن را به من میگفتند و ما باید میگفتیم بله؛ اگر جور دیگری میگفتیم شرایط خوب پیش نمیرفت. آنها من را انتخاب کردند چون این توانایی را در من دیدند که میتوانم با ستارهها فعالیت کنم و بتوانم چارچوب کاری برای موفقیت رئال ماردید بنا کنم. من هیچ وقت شرایط بهتر از این نمیتوانستم پیدا کنم. با این حال چیزی که بود باید همه چیز را با رییس در میان میگذاشتید. باید به او میگفتید چرا یک بازیکن را در برنامه کاریتان دارید و یک بازیکن دیگر را ندارید، فرقی نمیکند آن بازیکن رونالدو(نازاریو) باشد یا پاوون. ابتدا در رئال مشکلات خیلی زیادی داشتم چرا که درست است که من آنجا بودم تا به آنها بگویم که جلوی مشکلات خم نمیشوم بلکه مشکلات خیلی زیادی آنجا بود. بازیکنی مثل رونالدو و زیدان به من نگاه میکردند که دارم افکار پرس را در تمرینات و تیم پیاده میکنم. امروز اینطور فکر میکنم که اگر میتوانستم همینطور با این شرایط مربیگری کنم ممکن بود همین الان هم سرمربی رئال باشم ولی اخلاق من چنین شرایطی را قبول نمیکند. در رئال کهکشانی ما فقط یک ستاره داشتیم که آن هم فلورنتینو پرز رئیس باشگاه بود. هنگامی که جلسه با پرز آغاز شد، او گفت در فوتبال مربیان فقط کار را پیچیده میکنند! من فکر کردم دارد شوخی می کند و خندیدم اما والدانو به من گفت نخند، او جدی گفت! بارسلونا لوئیز سوارز را آنطور که رئال مادرید فرناندو مورینتس را به موناکو فروخت، از دست نداده است. آنها بوسکتس را هم نفروخته اند، مثل کاری که ما با فروش ماکه له له به چلسی انجام دادیم. در آن زمان، من گفتم که فراری با ۳ چرخ و لاستیک هیچ استفاده ای ندارد. با تمام احترامی که برای فرناندو مورینتس قائل هستم، ما نباید کلود ماکه له له را می فروختیم و باید مدافع میانی خوبی به خدمت می گرفتیم تا جانشین فرناندو هیه رو شود. اختلاف سطح بسیار زیادی میان رونالدو و پورتیو وجود داشت، و گفتن آن برای من دردناک است اما چنین چیزی در مورد هیه رو و روبن(مدافع) هم صدق می کرد. فلورنتینو پرز آدم خیلی خوبی است؛ اما وقتی که فکر می کند همه چیز را در مورد فوتبال می داند، مرتکب اشتباهاتی می شود. رئیس نمی خواست درک کند که اوضاع از چه قرار است و در پایان این من بودم که تاوان دادم. زمانی که من در تیم اسپانیایی حضور داشتم مادرید یک باشگاه فروشنده محسوب می شد تا خریدار. رییس باشگاه به اعضا قول داده بود بدهی ها را جبران کند. سیاست باشگاه این بود که ۶ کهکشانی حضور داشته باشند و همه بازیکنان میانی در جلو بازی کنند. این روش باعث شد تا ماکهلهله و فرناندو مورینتس تیم را ترک کنند. فرناندو هیرو را نیز از دست دادم و نیاز به یک مدافع میانی داشتم. با میلیتو صحبت کردم. او پس از تست های پزشکی قراردادش را با مادرید امضا کرد اما نتوانست خود را با تیم وفق دهد. همچنین لوئیسائو بازیکن بنفیکا و په په بازیکن ماریتیمو را به باشگاه پیشنهاد دادم. در آن سال په په یک و نیم میلیون یورو ارزش داشت اما یک سال بعد او را با قراردادی به ارزش ۳۰ میلیون یورو خریدند. ما در آن فصل ۳ اشتباه نابخشودنی انجام دادین که دوست دارم اسمه این سه اشتباه را ۳M بگذارم. چون به میلیتو، ماک له له و مورینتس مربوط میشود. این سه اشتباه مرگبار به قیمت اخراج سه یا چهار مربی پس از من تمام شد و میلیون ها یورو برای بازسازی دوباره، برای مادرید هزینه داشت. این سه اشتباه تاریخ باشگاه را تحت تاثیر قرار داد و بخش تلخ تاریخ محسوب می شود. در زمان مربیگری من، رئال مادرید یک باشگاه بود که فقط بازیکنانش را به تیم های دیگر می داد نه تیمی که ستاره کهکشانی جذب کند. در اصل هدف باشگاه از فروش بازیکنانش، پرداخت کسری ها و بدهی های باشگاه بود. وقتی من پیشنهاد رئال مادرید را قبول کردم، آنها از شش ستاره کهکشانی، ماکه له له و فرناندو مورینتس را فروختند و فقط پاوون را در دفاع به عنوان بازیکن کهکشانی در اختیار داشتم. بعد از دیدار سوپر کاپ اسپانیا که قهرمان شدیم به مورینتس گفتم “سه شنبه می بینمت” اما او گفت “سه شنبه؟ خبر ندارید؟ من به موناکو قرض داده شدم.” در آن لحظه هیچ ایده ای در سرم نبود. بعد از آن من در نظر داشتم تا ایوان هلگرا را به عنوان دفاع وسط بازی دهم چون ماکه له له را داشتم اما کمی بعد او هم به چلسی انتقال داده شد؛ چون فروش پیراهن او زیاد نبود! مجبور شدم دیوید بکام را جای او بگذارم. پست اصلی بکام وینگر راست بود ولی زمانی که او به رئال مادرید آمد، آن پست را لوئیس فیگو پر کرده بود. مشکلات در مادرید فراتر از این ها بود. ما کاپیتان تیم یعنی فرناندو هیرو را از دست داده بودیم و باید دنبال جایگزین برای او می گشتیم. باشگاه به دنبال گابریل میلیتو بود و تا پای امضای قرارداد با او هم رفتند ولی بعد از تست پزشکی این انتقال صورت نگرفت. بعد از آن من لوئیزائو، مدافع برزیلی بنفیکا و په په را پیشنهاد دادم اما قدمی برداشته نشد. چند سال بعد باشگاه بابت خرید په په ۳۰ میلیون یورو پرداخت کرد. نخریدن میلیتو، فروش مورینتس و ماکه له له سه اشتباه بزرگی بود که مسئولان باشگاه و من انجام دادیم. اشتباهی که باعث شد همه چیز برای من و حتی سه یا چهار مربی بعد از من خراب شود. این اشتباهات به ضرر باشگاه هم شد که مجبور شدند برای رفع این مشکلات میلیون ها یورو هزینه کنند. اما من پشیمان نیستم و اگر زمان به عقب بازگردد دوباره به این پیشنهاد پاسخ مثبت می دهم. باید توجه کنید که ایده مان بد نبود. کنار هم گذاشتن ستاره ها و بازیکنان روی فرم جوان تفکر بدی نیست. اکنون بازیکنان جوان باید خوب باشند و باشگاه های اسپانیایی حتی نمیخواهند به صورت قرضی آن ها را از دست بدهند. }
قسمت سوم 👇
https://www.tarafdari.com/node/2253623