مطلب ارسالی کاربران
میشل و لوبانوفسکی ؛ ایدئولوژیست های پرسینگ(۱)
میشل و لوبانوفسکی ؛ ایدئولوژیست های پرسینگ و فضا
فینال یورو ۸۸. آخرین جدال دو نابغه. هنرمند و ریاضی دان از دوسبک . از دو اندیشه. هر دو نوابغ عصر. یکی هلندی و یکی روس . نه چون روس های معمولی کمونیست . هنرمند درونش همبشه با علمش در مبارزه بود . میشل تیمی داشت رویایی. تیمی که بیش از نیمی از آنها ستاره هایی در کلاس جهانی که هیچ ، فوق ستاره بودند . تیمی که شاکله ی اصلی آن را آیندهوون شگفتی ساز و قهرمان اروپای گاس هیدینگ تشکیل می داد . به رهبری کومان . هیدینگ برای اولین و آخرین بار آیندهوون را به غیر هلندی ترین شکل ممکن ، قهرمان اروپا کرد . با فقط سه برد در جریا بازی مقابل راپید وین ، گالاتاسرای و بوردو . نیمه نهایی مقابل رئال لئو بین هاکر هلندی بدشانس که تیمش توتال فوتبال بازی می کرد و ۳ سال پیاپی در نیمه نهایی حذف شد . رئال آن سال پورتو ، بایرن مونیخ و ناپولی ماردونا را پشت سر گذاشته بود . تمام شانس های قهرمانی . برد مقابل رئال بدون گل خورده و در ضربات پنالتی . فینال مقابل بنفیکا که بعد از نفرین بلا گوتمن به فینال رسیده بود . قبل بازی اوزه بیو روی مزار بلا گوتمن رفت و خواست که نفرینش را بردارد . اما چیزی تغییر نکرد . بنفیکا بازهم در فینال باخت . در پنالتی ها . شش به پنج . در حالی که آیندهوون هر ۶ ضربه را گل کرد . هیدینگ طی ۱۲۰ دقیقه یک تعویض هم نکرد . قدرت بدنی افسانه ای . یک کاتناچیوی تمام عیار . میشل ۳ تفنگدار میلان را با آیندهوون هیدینگ ترکیب کرد . تکرار نشدنی . گولیت ، فان باستن، رایکارد، کومان و ...
هلند ۸۸ در واقع بیشتر دستپخت هیدینگ و ساچی بود . قهرمانی ۸۸ میشل پاداش او برای انقلاب دهه ی هفتادش با آژاکس و بعد هلند افسانه ایش بود . فینال ۷۴ لعنتی . آنها با آلمانها و غرورشان باختند . اتفاقی که بیست سال قبلش برای مجارستان افسانه ای ۵۴ افتاده بود . جلوی آلمانها نباید مغرور شد .
لوبانوفسکی اما مثل همیشه دستش خالی تر از حریفان بود . با اینکه پرجمعیت ترین کشور اروپا بود ولی جالب بود که ۹ بازیکن از ۱۱ تای اصلی از دیناموکیف خودش بود . بهترین تیم تاریخ شوروی . تیمی که خودش ساخته بود . اما . کنایه ی زمانه این بود که میشل ،از توتال فوتبالش ، چیزی که خودش آغازگرش بود ، ذره ای در هلندش استفاده نکرده بود . هلند ۸۸ بیشتر شبیه ارژانتین ۸۶ بیلاردو بود . بسیار شبیه میلان ساچی . کاتناچیویی هجومی . تلفیق ایتالیایی هلندی . آنها از جذاب بازی کردن و نایب قهرمان شدن خسته شده بودند . فقط می بردند . فوتبال زیبا در درجه ی دوم بود . چیزی که رینوس میشل همیسه از آن متنفر بود . هردو مو سپید کرده بودند . و هردو از همیشه به قهرمانی ملی نزدیک تر . میشل فینال لعنتی ۷۴ را با بهترین هلند تاریخ به آلمان باخته بود . کسی باورش نمی شد آن هلند قهرمان نشود . اما همانطور که کسی باورش نمی شد مجارستان ۵۴ قهرمان نشود و آلمان برده بودش ، این بار هم آلمان تاریخ را عوض کرده بود . میشل درین جام از آلمان انتقام گرفته بود . آلمانی که انگار داشت به نایب قهرمانی در دهه ۸۰ عادت می کرد . آنها بعد از یورو ۸۰ ، در ۸۲ و ۸۶ نایب قهرمان جهان شده بودند .میشل انتقام فینال ۷۴ را به ناپلئونی ترین شکل ممکن و دو به یک از بکن باوئر و ستاره هایش در یک چهارم گرفت . لوبانوفسکی با کوله باری از افتخار بار دیگر هدایت شوروی را بر عهده گرفت . در آخرین افتخار ملی شان در تاریخ . آخرین مقام شوروی یا روسیه در فوتبال . او قبلا در المپیک هم با شوروی مدتل گرفته بود . هم بعنوان بازیکن و هم مربی . اما این اوج کارش بود . با عناصر هجومی ی بسیار کم . چیزی که لوبانوفسکی به آن در شوروی مشهور بود : پرس بالا و گل های فراوان . بعدها رالف رانگنیک گکن پرسینگ را از اندییشه های لوبا استخراج کرد . اما هر چه خط حمله ای معمولی داشتند دفاع و دروازه بانی افسانه ای داشت . داسایف افسانه ای . داسایفی که تا فینال فقط یک گل آن هم روی پنالتی خورده بود . بعدها بوفون در جان جهانی ۲۰۰۶ به رکورد داسایف رسید . ۴۷۶ دقیقه بستن دروازه در یک تورنمنت.
از فینال ۸۸ سه صحنه به یادگار مانده است :
اولی ) شمه ای از توتال فوتبال هلندی در گل اول ؛ پاسکاری
سانتر کومان و ضربه ی سر استثنایی گولیت
دومی ) پاس گولیت و سوپر گل فان باستن زیر طاق دروازه داسایف؛ قطعا هیچ کس در تاریخ نمی توانست آن شوت را بگیرد . گلی که احتمالا بعد از گل مارادونا به انگلیس بهترین گل دورانهاست.
سوم) زوم دوربین بلافاصله بعد از گل فان باستن روی رینوس میشل ؛ پیرمرد خوش تیپ ایستاده از خوشحالی بغضش ترکیده بود و هق هق گریه می کرد . مثل هنرمندی که از زیبایی به گریه افتاده است . انگار ون گوگ داشت از شدت وجد از دیدن تابلویش می گریست .
چهره ی درهم لوبا روی نیمکت . مثل همیشه هیچ چیز نمی شد از آن فهمید . برخلاف ظاهرش فقط نزدیکانش می
دانستند که او چقدر هنرمندی کمال گرا بود .
حکایتی هست از یکی از سالهای درخشان او در دیناموکیف. در از روزی که دینامو قهرمان شوروی
شد. سابالدیر. دوست و استاد ریاضیاتش در دانشگاه به او گفت تبریک . قهرمان شدیم. لوبا با همان چهره ی سنگی ی همیشگی اش نگاهی به انو انداخت و گفت : خب که چی ؟ ما در خیلی از بازیها بد بازی کردیم. فقط تیم هایی که از ما ضعیف تر بودند
را بردیم. تعریفت را جدی نمی گیرم. دلیلی برای تبریک نیست .
سابالدیر پرسید احساس تو ازین که ارزوی قهرمانی چند دهه ای مردم کیف را برآورده کرده ای چیست ؟ و لوبا جواب داد رویای تو بعنوان یک دانشمند چیست ؟ مدرک دانشگاهی ات ؟ دکتری ات ؟ تز پروفسوری ات ؟ سابالدیر جواب داد شاید . ولی یک دانشمند واقعی رویای برداشتن قدمی در زمینه ی توسعه ی علمی را در سر می پروراند . یک کشف . رویای جاودانه کردن نامش را .
لوبا با همان سردی جواب داد : جوابت را گرفتی . من هم در فوتبال چنین رویایی دارم. و زمین را در حالی که هواداران کیف ی به زمین ریخته بودند و جشن گرفته بودند ترک کرد .کسی که احتمالا در کشور اشتباهی بدنیا آمده بود . در آن
واحد هم فوتبالیست بود ، هم ریاضیدان و مهندس، هم هنر دوست و هنرمند و هم مدیر . احتمالا در آن لحظه ته قلبش از گل فان باستن بوجد آمده بود . می دانست که آنها به هلند نباخته اند به گل فان باستن باخته اند . اگر او یک فان باستن در تیمش داشت هلند را له کرده بود . انگار آرزوی ساختن یک فان باستن در دلش ماند . سالها بعد باز هم در دینامو کیف ، تیم ابدی اش ، نسل طلایی ی دیگری برای اکراین ساخت . نسلی که کسی شبیه فان باستن داشت : آندره ی شوچنکو
لوبا شونچکو را از نوجوانی پرورش داد . چند سالی مانده به فوت ش با دینامو کیف ناشناس لیگ قهرمانان را درنوردید . بازی با بارسای فن خال با انبوه ستارگان هلندی اش اوج کار بود . در نیوکمپ دینامو کیف بارسای مغرور را چهار بر صفر تحقیر کرد . با هت تریک یک جوان استثنایی . شوچنکو . که سال بعدش رفت میلان و توپ طلا و قهرمانی اروپا . سال ۲۰۰۳ که شوچنکو با میلان قهرمان اروپا شده بود ، به کیف رفت و مدال طلایش را روی قبر استاد گذاشت ( ادامه دارد...)