از خاطرات تونی شوماخر دروازه بان جنجالی چه در چارچوب دروازه و چه در عرصه زندگی شکی نیست که در 1986 آلمان عمدا به دانمارک باخته تا بجای اسپانیای سرپنجه به مصاف مراکش برود. در آن مسابقات اسپانیای آماده دانماک سرگروه را 5-1 در هم شکست، اما آلمان توانست مراکش را شکست دهد و در نهایت هم فینالیست شد. حتی شاید باخت آلمان غربی به آلمان شرقی در 1974 را به نوعی بتوان به حسابگری ژرمنها ربط داد. آنها بجای برزیل، هلند و آرژانتین، گروه لهستان، سوئد و یوگسلاوی را انتخاب کردند و در فرمتی که تیم اول هر گروه فینالیست میشد، بالاتر از لهستان قرار گرفتند و در نهایت با پیروزی در برابر هلند قهرمان شدند، لهستان هم البته در رده بندی (مسابقاتی که بسیاری برگزاری آن را بیشتر دارای جنبه مالی و تبلیغاتی میدانند و معتقدند برگزاری آن باید همچون لیگ قهرمانان اروپا و یورو باید متوقف شود) بر برزیل غلبه کرد تا معلوم شود آلمان ها شاید خیلی هم محاسبات دقیقی نداشتند و احتمالا گروه سخت تر را انتخاب کرده اند. هر چند اولا مثل 1986 شواهدی برای حسابگری وجود ندارد و ثانیا قهرمانی ژرمنها در مسابقات شاید باعث شده خیلی تمایلی به مقایسه مسیر انتخابی احتمالی ژرمنها وجود نداشته باشد.
اما نگارنده بر این عقیده است که دوران چنین حسابگری هایی حتی اگر زمانی جواب میداد گذشته است. دوربینها دارند ثبت و ضبط دقیق تری می کنند. آمار ها دارد بیشتر بررسی می شود. خیلی نمی شود مثل سابق زیرآبی رفت و تنها امیدوار به افشاگری شوماخر ها بود. همچنین مراکش ها دیگر مثل سابق نیستند. هر چقدر فوتبال جلو تر رفته، لژیونر های آسیایی، آفریقایی و امریکای شمالی بیشتری در اروپا مشغول هستند. تاکتیک ها به سرعت منتشر می شود. ضد تاکتیک ها کشف می شوند. عجیب نیست اگر برای مثال آلمان که در هر 7 تقابل با آسیاییها تا 2014، پیروز شده بود به کره در 2018 می بازد. بعد هم فاجعه تکرار می شود و در 2022 هم مقابل ژاپن شکست میخورد. ژاپن و کره ای که کم لژیونر در آلمان نداشته اند. یا مثلا تا قبل از باخت آلمان به مکزیک هرگز مقابل تیمهایی از منطقه کونکاکاف شکست نخورده بود، 6 برد و یک تساوی مقابل مکزیک میزبان در 1986 که آنهم عملا با برد در ضربات پنالتی به پایان رسیده بود. یا مثلا برزیل تا جام 2022 هرگز به تیم از قاره آفریقا حتی یک مساوی هم نداده بود. اما برزیل در 2022 بعد از 8 برد مقابل کامرون شکست خورد و اولین باختش را به نمایندگان قاره آفریقا داد.
فوتبال به هم نزدیک شده. تیمهای کم نام و نشان تر دیگر از نامهای بزرگ هراسی ندارند. بارها در باشگاهها مقابل ستارگان بزرگ کشورهای صاحب نام به میدان رفته اند و به نوعی ترس شان ریخته است. الان شاید سانتوس دعا می کرد اسپانیا صعود میکرد. چرا که به هر حال مقابل این تیم بارها به میدان رفته و احتمال پیروزی در برابر این تیم شاید کمتر نباشد تا مراکشی که با روحیه ای بسیار عالی مقابل این تیم در یکچهارم قرار می گیرد.
از زاویه دیگر وقتی شما برای مثال به پنج بازیکن خود استراحت میدهی و بگونه ای جلوه می کند که بسیاری این ذهنیت برایشان ایجاد می شود که با حسابگری یک رقیب قدرتمند (دستکم روی کاغذ) را حذف کرده ای و تلاش کرده ای که از دید خودت سمت راحت تر جدول قرار بگیری، یک فشار روانی روی تیمت ایجاد میکنی. بسیاری هواداران فوتبال عملا یک موج منفی حواله ات می کنند. اگر ببازی بسیاری زخم ناشی از باختت را با ربط دادن آن به کارما و ... عمیق تر می کنند. نفرتی که از تیمت ایجاد می شود، خود بخود در بازیهای بعدی کار را برایت مشکل تر می کند و تیمی که خود را قربانی سیاست تو میداند، عملا با انگیزه انتقام مقابلت قرار میگیرد. همین اسپانیا کمتر از دو سال دیگر باید در آلمان مسابقات یورو را برگزار کند. شکی نیست تبعات باخت اسپانیا به ژاپن نمی تواند در آلمان چندان شرایط را برای اسپانیاییها مهیا کند. ای بسا مزاحمت هایی اطراف هتل این تیم شکل بگیرد و تمرکز این تیم را بهم بزند. از طرفی عملا با فرار از رویارویی با مثلا برزیل، داری این پیام را به بازیکنانت میدهی که شما شانس زیادی برای غلبه بر برزیل ندارید و بهتر است از رویارویی با این تیم تا جای ممکن خودداری کنید. به عبارتی تیمی که برای قهرمانی می رود، بدون ترسیدن از نام حریفان باید هر قرعه ای را با کمال میل انتخاب کند و از رویارویی با هیچ حریفی باک نداشته باشد.
شاید همه اینها باعث شد خود آلمانها که در این حسابگری ها پیشگام بودند، دست از حسابگری بردارند. آلمان در جام 2010 میتوانست با نتیجه نگرفتن مقابل غنا به مصاف امریکا و اوروگوئه برود. ولی در روزی که کلوزه را هم همراه نداشتند، با تمام توان به مصاف غنا رفتند، این تیم را شکست دادند و قرعه انگلیس و آرژانتین را برداشتند و اتفاقا با نتایج درخشان 4-1 و 4-0 این دو تیم را شکست دادند و به نیمه نهایی رفتند. یا 2014 میتوانستند روز آخر به امریکا ببازند و تا فینال با برزیلی که هرگز سابقه پیروزی در بازی رسمی مقابل آن را نداشتند روبرو نشوند. اما امریکا را با سرمربی آلمانی یورگن کلینزمن که لوو خودش دستیار وی بود، بردند و در نهایت در نیمه نهایی آن بلا در بازی معروف 7-1 سر برزیل میزبان در آوردند و دست آخر هم قهرمان شدند. در 2016 هم این تیم میتوانست با تساوی مقابل ایرلند شمالی سمت به ظاهر آسانتر جدول را انتخاب کند. جایی که پرتغال، ولز و بلژیک قرار داشتند. ولی آنها با پیروزی مقابل ایرلند شمالی سمتی را انتخاب کردند که اسپانیا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا قرار داشتند. ایتالیایی که هرگز در دیدار رسمی نتوانسته بودند، حذفش کنند. هر چند در این جام نیز در جریان بازی نتوانستند ایتالیا را شکست دهند ولی با حذف این تیم در ضربات پنالتی، عملا این طلسم را شکستند. در واقع اگر این حسابگری ها با توجه به تمام احتمالات و غیر قابل پیش بینی بودن فوتبال امروز، اگر صرف داشت، آلمان ها از آن دست بر نمیداشتند. اسپانیا همیشه به تیمی معروف بوده که زیبا بازی می کند و حتی اگر نتیجه نمی گرفت، با سر بلندی مسابقات را ترک می کرد. شاید تجربه باخت دردناک به مراکش در ضربات پنالتی تجربه ای برای اسپانیا و سایر تیمها شود تا از چنین حسابگری ها و هزینه های سرسام آوری که شاید تا سالها گریبان یک تیم را می گیرد، خود داری کنند. باید دید در تورنمنت های آتی، آیا سرمربیها از سرنوشت انریکه عبرت میگیرند یا اینکه کما کان عده ای سعی دارند حساب کتاب کنند و به نوعی مسیر خود را به سمت به ظاهر ساده تر کج کنند.