mahdi 1899سلام
یبار یه چیز مصنوعی بو دار انداخته بودن بچه ها داشتن هجوم میبردن سمت در که فرار کنن مدیر اومد فکر کرد بچه ها دارن مسخره بازی در میارن درو بست:))
یه سری چیزا هست بداموزی داره نمیشه گفت
یادمه یبار یه معلم داشتیم مثلا برا فوق برنامه تقویت کردن ما از لحاظ درسی اومده بود خیلیم ازش تعریف میکردن میگفتن خیلی معلم خوبیه و از این حرفا کلاسشم فکر کنم هر دو سه هفته یبار بود ولی این بنده خدا هربار یه امتحان چاپ میکرد میومد سر کلاس ازمون امتحان میگرفت بعد تا آخر زنگ میشست اونارو صحیح میکرد:)) یه تعدادشم میداد بچه ها بعد کنترل کلاس از بین میرفت هرکی برا خودش حرف میزد بچه ها عشقی نمره میدادن اصلا یه وضعی بود
آخرین جلسه هم بچه ها یه حرکت ابتکاری زدن خیلی عصبانی شد خیلیییی! ولی خب نگم بهتره
اینم به عنوان آخری بگم
مسابقات فوتبال توی مدرسه هم خیلی حال میداد مخصوصا وقتی با سال بالایی مسابقه داشتیم
یه تیم بود بزرگای مدرسه بودن از ما بزرگتر بعد تیم قوی هم بودن همرو میبردن بعد بازی تو زنگ تفرریحا عموما برگزار میشد حس و حال کاملا حس ال کلاسیکو بود! کل مدرسه جمع میشدن دور زمین ما هم استرس عجیبی داشتیم بازیم حساس تیم رقیبم قوی. یادمه بازی رفت یه تعدادی شون نبودن 4_1 بردیم بازی برگشت بودن طی یه بازی پر استرس و حساس با اشتباهات داوری عجیب (داور میترسید ازشون احتمالا چون کوچیک تر بود) 5_4 باختیم
اوج استرس و حساسیت رو تصور کن خودت
خاطره زیاده
بهترین دوران بود ولی تموم شد