مطلب ارسالی کاربران
وقتی ادم اخلاقی عمل میکند مثل نوکری است که یک ارباب دارد
✅وقتی آدم اخلاقی عمل می کند مثل نوکری است که یک ارباب دارد.
✍️مصطفی ملکیان
🔹در هماهنگی درونی: که در روانشناسی به آن INTEGRATION می گویند، یکی از مهمترین عوامل آبادانی روان انسان هماهنگی درونی است. به تعبیر عیسی: کاری می کنیم که خانه درون خودمان را بر ضد خودمان اتاق اتاق، می کنیم. درون ما ممکن است حجره حجره شود. این حجره ها و اتاق ها با هم نزاع دارند. دقت کنید شما در درون خود اگر ثروت طلب باشید، شهرت طلب هم باشید، قدرت طلب هم باشید، جویای احترام، آبرو و محبوبیت و علم هم باشید، آیا این چیزهای متعدد که می خواهید همه وقت با هم آشتی دارند؟ یا گاهی با هم نزاع هم پیدا می کنند؟ یا وقتی من می خواهم ثروتم انباشته بشود باید از قدرت صرف نظر کنم. وقتی من چیزهای متعدد را در زندگی ام می خواهم، معنی اش این است که درونم را حجره حجره کرده ام و اینها با هم نزاع دارند. مثل این است که یک اتاق دمایش 90 درجه است و دیگری 50 درجه. نیاز است از نظر روانی کل وجود من یک خانه شود. به این موضوع هماهنگی درونی می گوییم. یعنی شما وقتی اخلاقی باشی در هر اوضاع و احوالی می دانی باید چه کنی. اما وقتی اخلاقی نباشی، در هر اوضاع و احوالی نمی دانی که تصمیمی بگیری که در این اوضاع و احوال بر شهرت خود اضافه کنی؟ بر قدرت؟ بر احترامت؟ بر ثروتت؟ اینها با هم نزاع دارند. با هم آشتی ندارند. وقتی آدم اخلاقی عمل می کند مثل نوکری است که یک ارباب دارد. اما وقتی اخلاقی عمل نمی کند نوکر چند ارباب می شود.
🔹مثال: من سر کلاس استادم نشسته ام و سخن استادم را گوش می کنم. من دانشجوی آن استاد هستم. مثلا استاد خطا گفت، چه باید بکنم؟ باید واکنش نشان بدهم یا خیر؟ اگر واکنش نشان بدهم استاد می فهمد که من چقدر دانشجوی قوی ای هستم. چقدر عمق فهم دارم. این خواسته من می گوید: «پاشو بگو.» خواسته دیگرم این است که از استاد نمره هم می خواهم. اگر واکنش نشان دهم فردا ممکن است نمره من را ندهد. استاد نسبت به من کینه و نفرت پیدا کند. لذا درونم به من می گوید بنشین و هیچی نگو. از طرفی من می خواهم به هم کلاسی هایم بگویم شما نفهمیدید غلط معلم را و من فهمیدم. این خواسته به من می گوید پاشو بگو. از طرف دیگر دختری در کلاس است که من از او خوشم می آید. این احساس هم می گوید پاشو بگو. حال باید چه کنم؟ آدم نمی داند چه باید بکند. چرا؟ چون از یک جا فرمان نمی گیرد. هم قدرت طلبی به من فرمان می دهد. هم شهرت طلبی. هم احترام جویی، محبوبیت خواهی، همه به من فرمان می دهند که همه در جهات مختلفی هستند. در انجیل حضرت عیسی می گوید: نوکری داریم که فقط تابع یک آدم است. اما چند شریک هستند که با هم نزاع دارند. این دو کدام بهتر است؟ وقتی آدم یک ارباب داشته باشد تکلیفش مشخص است. اما وقتی من نوکر چند ارباب باشم یکی می گوید این کار را بکن دیگری چیز دیگری می گوید. ما در درون خود چنین وضعی پیدا می کنیم. وقتی اخلاق راهنمای عمل من نیست، آنوقت مطلوب های شخصی اجتماعی راهنمای عمل من می شوند. مطلوب های شخصی اجتماعی در ظرف اجتماع حاصل می آیند ولی برای من حاصل می آیند. شهرت، قدرت، مطلوبیت، علم، احترام.