بدون شک دوران قاجاریه یکی از پر تلاطم ترین دورانِ تاریخ کشورمان است.
در این دوران که اکثراً با وقایع منفی مثل جنگ های بی ثمر و بخشیدن نقاط مختلف کشور، قحطی، فراگیری بیماری های مختلف و... همراه بوده است. که مهمترین دلیل آن بی کفایتی پادشاهان قاجاریه بوده است.
امین الدوله صدراعظم دوره قاجاریه در کتاب خاطرات خود نقل قول جالبی از ناصرالدین شاه ذکر میکند که نشان از تفکرات وی دارد:
"نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و بالمثل اگر اسم پاریس یا بروکسل نزد آنها برده شود ندانند این دو خوردنی است یا پوشیدنی"
مطلب زیر نامه اعتراضی چند شهروند ناشناس به ناصرالدین شاه قاجار مقلب به قبله عالم یا سلطان صاحبقران خان در پی ظلم های فراوان این پادشاهان است.
این نامه در کتاب خاطرات حاجی سیاح ذکر شده است،
کتاب "خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت" کتابی است مشتمل بر احوالات و مشاهدات میرزا محمدعلی محلاتی ملقب به حاج سیاح در سفرهایش به شهرهای مختلف ایران به کوشش پسرش حمید سیاح. او کتاب دیگری نیز دارد که شرح خاطراتش از هجده سال سفر به دور دنیا نیز در آن گردآوری شده است. اهمیت کتاب حاضر نگاه نقادانه حاج سیاح به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران در عصر قاجار و مقایسه کمابیش بیطرفانه آن با اوضاع دیگر بلاد است. سیاح در سالهای پایانی حکومت ناصرالدین شاه به ایران بازگشت و در انقلاب مشروطه نیز نقش داشت. از آنجا که ریشه های شرایط حاضر هر جامعه ای را باید در تاریخ آن جستجو کرد، این کتاب قطعا بعنوان نمونه ای ارزشمند در درک بهتر جامعه امروز راهگشا خواهد بود.
شرح نامه که از چند شهروند ناشناس است و به دست ناصرالدین شاه هم طبق گفته حاجی سیاح میرسد:
عده بسیاری را محض تفرج و دلخواه به هر تهمت و اسم و رسمی قربانی کردید، چشم پوشیدیم. از اراذل و اشخاص پست، حتی گربه را به هر مقام و منصب و لقب مفتخر فرموده بر عقلا و بزرگان و نجبا و علما ترجیح دادید، تذلل کردیم و جیران خانمها، ملیجکها و ببری خانها بزرگان مملکت شدند!
هر نقطه را محض اینکه شاید سالی یکبار خاطر مبارک به تفرج تعلق گیرد با کرورها مالِ رعایا و فقرا عمارت ساخته، جز تماشا کاری نکردیم. هر نقطهای که از آثار بزرگان و ملوک گذشته ایران باقی و مایه افتخار بود، خراب و ویران کردید، با تاسف قلبی سکوت کردیم و شکایت از بیمرحمتیها نکردیم.
این حکام حریص و ظالم را که به هر ولایت مسلط کردید، فرشته نبودند و از آسمان نیامده بودند که هر شکایت از آنان شد توجه و اعتنا نکرده و رعایا را مجبور کردید که هربلا به سرشان آمد اظهار ندارند.
بدبختانه در ایران در هر سری که شور وطنپرستی و عدل و نظم دیده شد، مثل امیرکبیر، لگدکوب اراذل و وطنفروشانی گردید که آب دریای خزر را آب شور خوانده و گفتند به چه کار آید که نه خوردنیست و نه نوشیدنی!
یک بیسروپایی ولایتی را در یک سال تاراج کرده و هزاران تومان به درباریان و واسطهها داده و خود یک دستگاهی فراهم کرده، اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته، درخارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده، باز خونخواران را بر رعایا مسلط نمودید.
به فرنگستان تشریف بردید، آیا دربندر و لنگرگاهِ تمام ممالک، غیر از ایرانی، حمال و ذلیل و عمله دیدید!؟ آیا به قلب مبارک اثر نکرد که از ابتدای سلطنت تا امروز به کدام دادخواهی و تظلم صد دینار احقاق حق شده؟!
اگر بفرمایید گاهی ظالمی را معزول کردهام، اولا عزل مجازات نیست، ثانیا عزل هم یک راه دخلی است برای درباریان و رشوه گرفتن از یک گرگ و مسلط کردن گرگ گرسنه دیگری بر رعیت آواره از خانمان!
فرضا بر ضعفا رحم نمیفرمایید لااقل خود عیش و نوش و اقتدار میخواهید، آنهم بسته است به وجود رعیت که بزرگان گفتهاند:
رعیت چو بیخ است و سلطان درخت
درخت ای پدر باشد از بیخ سخت
توجهی به حال مردم بیچاره فرمایید، عاقبت ظلم وخیم است. از بندگان چندهزارساله ایران جز اطاعت از سلطان دیده نشده لکن با وضع امروز دیگر طاقت اطاعت نمانده، بارِ ظلم گران است و خدا داند کار به جان و کارد به استخوان رسیده، گرتو صبور باشی طاقت نمانده مارا. امید به وضع قانونی داریم تا مطابق آن با رعایا رفتار گردد نه به میل اشخاص.
تا چه کند همت شاهانهات!؟
همانطور که بالا ذکر شد طبق گفته ی حاجی سیاح این نامه به دست ناصرالدین شاه میرسد ولی توجهی نمیکند و چندسال بعد به دست میرزا رضای کرمانی کشته میشود و آن جمله ی معروف میرزا که احتمالاً همه شنیده اند:
وقتی در کشورم این همه ظلم و جور و فساد میدیدم و حق خوری و حق کشی با تمام این حرفها وقتی میدیدم قدرت اول مملکت شاه است پس با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد از وضعیت کشورش که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر داشت از وضعیت کشور پس حق او بود قتل و کشتنش و من از این اقدامم خرسند هستم.