مطلب ارسالی کاربران
حکایتی بسیار جالب و آشنا از عبید زاکانی
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند ، خوشش آمد و گفت : بادمجان طعامی است خوش.
ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت و حرف او را تصدیق کرد
چون سلطان محمود سیر شد گفت : بادمجان سخت مضر چیزی است
ندیم باز در مضرت بادمجان سخن پردازی کرد
سلطان گفت : ای مردک
تا زمانی پيش كه مدحش میگفتی
گفت: من ندیم توام نه بادمجان
مرا چیزی می باید گفت که تو را خوش آید نه بادمجان را