فیوریو LM7هر کس به تعلقی گرفتار
با داورم آخه رفته توت چهار
نگذاشت ددی چهاروی تپانیم
یک تق دگر بیشتر از چهار
وی گفت جوانان و عزیزان
بس است نزن بیشتر از چهار
از وی سوال کردن ای جان
پس ما چه کنیم بعد از چهار
گفت چهاروی بسان پدری گل
هم خرس وسط بدتر از چهار
دیگر به پاها فشار نیارید
خرس وسط و گلای چهار چهار
پس شد از این قرار بازی
چهار ده (چهار ضربدر ده)دقیقه پاسای چهار چهار
ماندند به مثال خر وسط باز
آری این است ژاوی و این چهار
اینان همه جامهاشان با داور
جامهای آخر هم اگر چهار (در اینجا منظور شاعر چهار جام آخر ذغال هست)