چهره الروند ، نه پیر و نه جوان، هر چند در آن خاطر شادی و غم بسیار نقش بسته بود. موهایش مثل سایه های گرگ و میش تیره بود و حلقه ای از نقره روی آن قرار داشت. چشمانش مانند غروب روشن خاکستری بود و در آنها نوری مانند نور ستارگان بود. ارجمند به نظر میرسید که پادشاهی با مشاهده زمستانهای فراوان تاجگذاری کرده است، و در عین حال بهعنوان یک جنگجوی در کمال قدرت ظاهرمیشد. او ارباب ریوندل و در میان الف ها و انسان ها توانا و عاقل بود.
نکته تکمیلی
او یک نیمه الف است
نیمه الف نژادی افسانه ای در دنیای تالکین می باشد ان ها قدرت اختیار دارند همچون انسان ها فانی یا به مانند الف ها جاودانه باشند
الروند در پایان دوران اول به دنیا میآید و زمانیکه هنوز کودکی کم سن و سال است در جریان جنگ داخلی میان الفها اسیر میشود. بااینحال ربایندگانش با او به مهربانی رفتار کرده و حتی او را بزرگ میکنند.
زمانیکه دوران این جنگ فاجعهبار و خشم حاصل از آن به پایان میرسد، الروند به پادشاهی الفهای لیندون در امتداد ساحل شمال غربی آن سرزمین نقل مکان میکند. در آنجا شاه بزرگ الفها گیل-گالاد (Gil-galad) به او کمک میکند تا به الفهایی که هنوز سوار کشتیها نشده و سفر خود به سوی قلمروی فناناپذیر و پرخیر و برکت را آغاز نکردهاند، حکمفرمایی کند. این قلمرو همان سرزمینهای جاودانهای است که در پایان سهگانه ارباب حلقهها، شاهد سفر کردن فرودو و بیلبو بگینز به آن هستیم.
دراین بخش از زندگی، الروند چندین قرن را بدون مشکل خاصی به زندگی ادامه میدهد، اما بار بعدی که خبری در مورد او به گوشمان میرسد، زمانی است که دوست خوبی به نام آناتار (Annatar) یا همان ارباب هدیهها به او نزدیک میشود. خب این آشنایی به نظر موضوع جذابی است، اما نمیتوان الفهای عاقل را به این سادگی فریب داد. کمااینکه الروند و گیل-گالاد هر دو خیلی زود متوجه میشوند آناتار آنگونه که نشان میدهد، خیلی هم موجود خوب و عاقلی نیست!
آنها به او اجازه ورود به سرزمین پادشاهی خود را نمیدهند که شاید با اصول مهماننوازی خاص الفها درتضاد باشد، هرچند گذر زمان نشان داد که اتفاقا آنها کار درست را انجام دادند. چون آن نیکوکار مرموز کسی نبود جز سائورون یا همان ارباب تاریکی که برای قرنها حضور و قدرت سیاهش، بر سرزمین میانه سایه انداخته بود.
ارباب جعلی هدایا درنهایت موفق میشود گروه دیگری از الفها را اغوا کرده و به کمک آنها حلقههای قدرت را جعل کند. آنهم درحالی که دور از چشم آنها درحال ساخت حلقه قدرت یگانه بود که بتواند به کمک آن بر سرزمین میانه حکومت کند. جنگ، مدت کوتاهی پس از آن آغاز میشود و الروند خود را ناگهان در رأس لشکری میبیند که برای مقابله با سائورون به سمت شرق درحرکت هستند. او میرود تا به هموطنان الف خود کمک کرده و خادمان جنگ طلب سائورون را به عقب براند.
زمانی که الروند و ارتشش بالاخره پس از گذر از سرزمینهای مختلف به متحدان الف خود رسیده و وارد صحنه نبرد شدند، دریافتند که سائورون بسیار قویتر از چیزی است که آنها انتظارش را داشتند.
شکست از سائورون، مقدمه تأسیس ریوندل برای تقویت قدرت الفها دربرابر خادمان ارباب تاریکی بود
نیروی عظیم دشمن در گام اول تمام الفهای ساکن آن منطقه را نابود کرده و سپس به ارتش الروند هجوم میبرد. آن زمان همه چیز در نظر آنها بسیار تیره و تار است که در یک لحظه، نیروهای سائورون به وسیله ارتشی متشکل از کوتولهها و الفهای منطقه لوتلورین (Lothlorien) که از خازاد- دوم (Khazad-dûm) یا همان موریا بیرون میآیند، مورد حمله قرار میگیرند. دراین بین و زمانیکه نیروهای سائورون درتلاش هستند این ارتش جدید را عقب رانده و آنها را مجددا به داخل معادن موریا فراری دهند، فرصتی برای الروند فراهم میشود تا از حواس پرتی آنها استفاده کرده و نیروهایش را به سمت مناطق دور شمالی عقب بکشد.
زمانیکه آنها بالاخره به امنیتی نسبی میرسند، الروند متوجه میشود که ارتباطش با گیل- گالاد قطع شده است. درنتیجه به نظرش میرسد که اکنون بهترین کار این است که بهجای جنگیدن برای باز کردن مسیرش به سمت لیندون، همانجایی که است قلعهای درست کند. مکانی امن برای کمک به جمع کردن الفهایی که پس از شکست، پراکنده شده و درحال فرار هستند. این قلعه همچنین به الفها کمک میکند تا جلوی حملات دیگر سائورون را گرفته و مقاومت کنند و نام این دژ مستحکم چیست؟ بله، همانطور که حدس زدید اینجا همان ریوندل یا «Imladris» است.
درحالی که در طول سالهای بعد، نبرد میان الفها و ارتش سائورون همچنان ادامه دارد، ریوندل چندین بار محاصره میشود، اما هرگز سقوط نکرده و بهدست خادمان ارباب تاریکی نمیافتد. پس از پاکسازی منطقه از وجود دشمنان، شورایی تشکیل میشود تا نقشه راه را مشخص کند و اینکه آنها اکنون باید چه کارهایی انجام دهند.
باتوجه به اهمیت داشتن یک دژ مستحکم برای مقابله با سائورون در این منطقه، ریوندل جایگاه خود را حفظ کرده و الروند فرماندهی آن را به عهده میگیرد. به عبارتی شاه بزرگ گیل- گالاد، الروند را بهعنوان نائب السلطنه خود انتخاب و ویلیا (Vilya) یکی از سه حلقه قدرت الفها را به او میدهد تا در انجام وظایف جدیدش، به کمک او بیاید.
ویلیا را حلقهی آبی، حلقه یاقوت کبود و حلقه هوا هم مینامند. درکتاب بازگشت پادشاه از این حلقه بهعنوان «قدرتمندترین سه» یاد میکنند که نشان از قدرت و اهمیت این حلقه درمیان سه حلقه الفها و همینطور نشاندهنده اعتمادی است گیل- گالاد به الروند بهعنوان نمایندهاش دارد. وقتی گردوغبار جنگ فرو مینشیند، هنوز نیمی از عصر دوم سرزمین میانه باقی مانده است. بااینحال بیشتر این ایام، روزگار بر مردم ساکن ریوندل در میان آرامشی نسبی میگذرد. چون اکنون سائورون توجه و تمرکز خود را معطوف جای دیگری کرده است.
درپایان عصر دوم، سائورون دوباره بهصورت جدی شروع به ایجاد دردسر و مزاحمت میکند، امری که باعث میشود مردمان آزاد ساکن سرزمین میانه تصمیم بگیرند در اتحادی بزرگ به هم پیوسته و یک بار برای همیشه این عامل تهدید را از بین ببرند. به این ترتیب نبرد آخرین اتحاد شکل میگیرد که بازهم الروند نقشی مرکزی و مهم در شکلگیری آن دارد.
درطی چندین سال بعدی، ارتشهای متحد به سائورون در موردور هجوم برده و پیروزیهایی بهدست میآورند. همانگونه که آنها قدم به قدم جلو میروند، سائورون هم گام به گام عقب نشسته و درنهایت ارتشش شکست میخورد. سائورون که اکنون به دام افتاده است، برای مبارزه نهایی بیرون میآید و پادشاه الفها گیل- گالاد و پادشاه مردمان نومهنور، الندیل را میکشد. هرچند ایسیلدور پسر الندیل، با استفاده از تکههای درهم شکسته شمشیر پدر انگشت سائورون که حلقه یگانه در آن است را بریده و به این شکل به فرمانروایی سراسر وحشت و عذاب لرد سیاه دست کم برای مدتی، پایان میدهد.
الروند خاطره حضور خود در آن نبرد را توضیح میدهد و میگوید که او قاصد گیل گالاد بوده است، او در نبرد داگورلاد (Dagorlad) حضور داشت، جایی قبل از دروازه سیاه در سرزمین موردور. اینکه او آخرین نبرد در دامنه کوه رستاخیر یا کوه نابودی (Mount Doom) را به چشم دیده است. جایی که گیل گالاد مرد و الندیل سقوط کرد و شمشیرش نارسیل، زیر بدن او خرد شد. جایی که ایسیلدور انگشت سائورون را قطع کرده و حلقه را از او گرفت و سائورون سرنگون شد.
پس از شکست سائورون، الروند از ایسیلدور میخواهد حلقه را در کوه نابودی از بین ببرد. هرچند تشویقهای الروند چندان کارساز نوبده و ایسیلدور به نصیحت او گوش نمیدهد. الروند هم به ریوندل بازمیگردد تا کمی استراحت کرده و تجدید قوا کند.
پس از جنگ آخرین اتحاد، عصر سوم آغاز میشود و سرزمین میانه برای مدتی در سکون و آرامش فرو میرود. در آن دوران الروند در ریوندل زندگی کرده و برای قرنها بهعنوان ارباب آنجا حکومت میکند. درآغاز این دوران است که او قطعات درهم شکسته نارسیل، شمشیر یگانهای که انگشت سائورون را قطع کرد را دریافت میکند تا از آن با عنوان میراثی گرانبها نگهداری کند. او همچنین سنت پرورش وارثان ایسیلدور را شروع میکند که درنهایت باعث میشود آراگورن را در ریوندل پذیرفته و او را تحت سرپرستی خود قرار دهد.
یک قرن پس از آغاز دوران سوم، الروند با کلبریان ازدواج کرده و در طول صد و پنجاه سال بعدی آنها صاحب سه فرزند میشوند. درمجموع پس از پشت سرگذاشتن دورهای از مبارزه با سائورون، شکوفایی پادشاهی او درکنار تثبیت خانواده و افزایش شهرتش بهعنوان استاد و شفادهنده باعث میشود که به این دوران بهعنوان نقطه اوجی در زندگی الروند توجه کنیم. هرچند او بعدها هم به انجام وظایف مهم ادامه میدهد، اما از این نقطه به بعد بهصورت پیوسته کمتر و کمتر در کانون توجه قرار میگیرد. درادامه او بهجای آنکه در نقش رهبر و جنگجو در خط مقدم مقابله با دشمن حضور پیدا کند، بهعنوان منبعی از خرد و درایت، تلاشهای دیگران را پشتیبانی میکند.
مدتها قبل از اتفاقات رخ داده در ارباب حلقهها و حدود ۱۴۰۰ سال بعد از آغاز دوران سوم، پادشاه جادوگر آنگمار به همراه ارتشی قدرتمند به مناطق اطراف ریوندل میرسد. در آن زمان جنگی میان آنها و الفهای ریوندل درمیگیرد که درنهایت منجر به خراب شدن برج ودرتاپ (Weathertop) میشود. همان خرابههای باستانی که فرودو و دوستانش برای فرار از سواران سیاه در آنجا پناه میگیرند و درنهایت فرودو توسط یکی از آنها زخمی میشود.
در آن نبرد اگرچه پادشاه جادوگر در ابتدا به پیروزی میرسد، اما طعم تلخ شکست را مزه مزه میکند، چراکه الروند به کمک همسرش تعدادی سرباز تازه نفس از لوتلورین آورده و به توقف حمله کمک میکند. پس از جنگ، الروند همچنان به حمایت از مردم ریوندل ادامه میدهد و حتی برای نابودی قلمروی شمالی پادشاه جادو پیشه، تعدادی از نیروهایش را به میدان جنگ میفرستد و اینگونه برای مدتی نسبتا طولانی، دورانی از آرامش در مناطق شمالی حکمفرما میشود.
درحالی که سرنگونی پادشاه جادوپیشه آنگمار دست کم برای مدتی شروعی خوب به شمار میرود، اما همه از جمله الروند به خوبی به این حقیقت واقف هستند که درنهایت باید بهدنبال شکست دادن سائورون باشند. از زمان شکستش در نبرد آخرین اتحاد، خبر چندانی در مورد ارباب تاریکی به گوش نمیرسد. هرچند واقعیت این است که سائورون هم بیکار ننشسته و بهصورت مخفیانه درحال تجدید قوا و جذب نیرو است.
با درنظر گرفتن این خطر احتمالی، چندین نفر از قدرتمندترین افراد سرزمین میانه دور هم جمع شده و شورای سفید را تشکیل میدهند. در این گروه که از آنها با عنوان شورای حکیمان هم یاد میشود، افرادی همچون گندالف، سارومان، گالادریل و البته الروند حضور دارند. درکتاب مردمان سرزمین میانه (The Peoples of Middle-earth) که ویرایش آن را کریستوفر پسر تالکین برعهده داشت، اشاره میشود که این شورا برای متحد کردن و هدایت نیروهای غرب در جهت مقابله با ارباب سایهها تشکیل شد.
قبل از آنکه آنها بهصورت رسمی در قالب یک گروه فعالیت خود را شروع کنند، به مورد نکرومانسر برخورد میکنند. آنها درمییابند که سائورون در لباس مبدل در قلعهای در سیاه بیشه زندگی کرده و خود را نکرومانسر مینامد. شورا رأی به بیرون راندن او از منطقه میدهد و طی آن با عقب نشینی سائورون به سمت شرق، دورهای چهارصد ساله از آرامش و صلح به سرزمین میانه و بهویژه مناطق غربی آن بازمیگردد.
اما زمانیکه ارباب تاریکی بالاخره به اندازهای قدرت و نیرو جمع میکند تا حضورش را علنیتر کند، شورا هم بهصورت رسمی کار خود را آغاز کرده و بهعنوان اولین هسته مقاومت دربرابر سائورون، به پیشبرد جنگ حلقه کمک میکند. هرچند همچنان بزرگترین دستاورد شورای سفید در طول وقایع کتاب هابیت رخ میدهد که همان حمله به نکرومانسر و عقب راندن او از سیاه بیشه است.
همسر الروند کلبریان و دو پسرش در طول داستان زندگی لرد الروند، حضور چندان پررنگ و قابل تشخیصی ندارند. بااینحال وقوع یک رویداد غم انگیز که تقریبا دو هزار و پانصد سال بعد از عصر سوم، یعنی پانصد سال پیش از اتفاقات رخ داده در ارباب حلقهها، اتفاق میافتد، زندگی الروند را عمیقا تحت تأثیر خود قرار میدهد.
کلبریان تصمیم میگیرد از ریوندل و ازطریق کوههای مهآلود به زادگاهش لوتلورین سفر کرده و با پدر و مادرش دیدار کند. اما در طول سفر او بهدست اورکها اسیر شده و در دوران اسارات به سختی شکنجه شده و درنهایت مسموم میشود. پسران او الادان و الروهیر خود را به مادر رسانده و او را از چنگ اورکها نجات میدهند و به سرعت به ریوندل میرسانند تا پدرشان زخمهای او را شفا دهد. هرچند اوضاع رو به بهبودی نمیرود، چون اگرچه الروند با قدرت درمانگر خود جراحتهای جسمانی همسرش را شفا میدهد، اما نمیتواند کاری برای روح زخم خورده و آسیب دیده او بکند.
واقعیت این است که کلبریان هرگز نتوانست از آن تجربه آسیب زننده، چه از نظر ذهنی و چه از لحاظ روحی بهبود پیدا کند. او به اندازهای فرسوده شده بود که درنهایت تصمیم میگیرد به اقامت خود در سرزمین میانه پایان دهد. پس یک سال پس از وقوع آن مصیبت، او با همسر و فرزندانش خداحافظی کرده و سوار بر کشتی به سمت قلمروی متبرک و جاودانه حرکت میکند تا شاید آنجا دوباره شفا و آرامش را پیدا کند.
همانطور که دوران سوم به آرامی به پایان خود نزدیک و نزدیکتر میشد، الروند یک بار دیگر در مرکز توجه قرار میگیرد. این بار او در قامت یک مشاور، یک میزبان و یک درمانگر، به کمک دوستانش میآید. در ماجراهای ذکر شده در کتاب هابیت، زمانیکه بیلبو بگینز به همراه گندالف و تعدادی از کوتولهها به رهبری تورین سپربلوط مهمان ارباب ریوندل بوده و آماده سفر به تنهاکوه (ارِبور) میشدند، این راهنماییهای حکیمانهی الروند بود که به کمک آنها آمد
درحالی که گروه در ریوندل در حال پشت سرگذاشتن دوران نقاهت و تجدید قوا بودند، الروند با کشف حروف ماه پنهان شده در نقشه تنهاکوه، نقشی مهم را در موفقیت این سفر ایفا کرد.
این پیام پنهانی که به وسیله الروند خوانده شد، در مورد ابعاد در مخفی توضیحاتی ارائه کرده و حتی اطلاعات دیگری را هم در اختیار آنها قرار داد. اینکه کی و کجا باید بهدنبال در مخفی بگردند و همینطور این حقیقت که آخرین نور روز دورین در هنگام غروب خورشید، سوراخ کلید را نشان میدهد.
به عبارت دیگر بدون این کشف شبانه الروند، کل تلاش گروه برای بازیابی پادشاهی کوتولهها بر باد رفته و هم بیلبو و هم تورین و همراهانش را سرخورده و ناامید میکرد.
الروند درکنار هزاران خدمت ریز و درشتش، بیشتر به خاطر حضور در جنگ حلقه به شهرت رسیده است. خانه او در ریوندل پناهگاهی امن برای فرودو و دوستانش فراهم میکند که دمی از تعقیب سواران سیاه درامان بوده و استراحت کنند. ضمن آنکه فرودو پس از جراحت سختی که برداشته است، نیاز به استراحت و تجدید قوا دارد. پس از بهبودی حامل حلقه، الروند در خانهاش میزبان شورایی محلی است تا در مورد سرنوشت حلقه تصمیمگیری شود. شورا رأی به نابودی حلقه میدهد و اکنون این الروند است که با اشارهی دست، یاران مشهور حلقه را یک به یک انتخاب میکند.
البته این پایان کار الروند نیست. درکتاب میخوانیم که او پسرانش را میفرستد تا درکنار آراگورن از مسیر مردگان عبور کنند. او همچنین از آنها میخواهد تا پیامی را به قهرمانان رسانده و از آنها بخواهند با حمله به دروازه سیاه، حواس سائورون را از جستجوی فرودو منحرف کنند تا حامل حلقه به مأموریتش برسد. او حتی شخصا شمشیر خود اندوریل (Andúril) را به داماد آیندهاش آراگورن تحویل میدهد.
پس از فرو نشستن گرد و غبار دوران جنگ، الف دانا دخترش آرون را تا گوندور همراهی میکند، جایی که آراگورن بیصبرانه چشم انتظار او است. آرون زندگی همچون یک انسان فانی را انتخاب و با آراگورن ازدواج میکند و بالاخره داستان عاشقانه آنها پس از این همه ماجراجوییهای خطرناک و سالها دوری، سرانجامی خوش پیدا میکند.
درست است که آراگورن در جوانی عشق خود به آرون را ابراز کرده بود، اما الروند موفق شد به طریقی جنگجوی جوان را که در آن زمان تنها ۲۰ سال سن داشت، عقب نگه دارد. او بعدها برای او شرطی تعیین کرده و اعلام کرد تنها در صورتی با وصلت او با دخترش موافقت میکند که آراگورن پادشاه شود و البته که تکاور تنها، به کمک دوستان وفادارش این شرط را به جا آورده و ملکه محبوبش را از آن خود کرد.
باوجود اینکه الروند بالاخره عشق آراگورن و آرون را پذیرفته و از رابطه آن دو حمایت میکند، اما واقعیت این است که از دست دادن دخترش، ضربهای سخت به روح و روان الف دانا میزند. آرون نهتنها با ماندن در گوندور او را پشت سر میگذارد، بلکه با پذیرش عشق آراگورن، جاودانگی خود را کنار گذاشته و به موجودی فانی تبدیل میشود. این به این معنی است که روزی بالاخره مرگ به سراغش آمده و دیگر فرصتی برای دیدار مجدد پدر و فرزند فراهم نخواهد شد.
با پایان یافتن رسمی دوران سوم و به انتها رسیدن نبرد طولانی و خطرناک آنها با سائورون و همچنین ازدواج دخترش و دورنمای از دست دادن او برای همیشه، الروند بالاخره به جایی میرسد که ماندن در سرزمین میانه نهتنها دیگر برایش لطفی دربر ندارد، بلکه مایه دل آزردگی و خستگی روح و روانش است. به همین خاطر تصمیم میگیرد پس از بیش از ۶ هزار سال زندگی در این سرزمین و درگیر بودن در رویدادهای کوچک و بزرگش، بار سفر بسته و به قلمروی متبرک بازگردد. جایی که میتواند دوباره همسر محبوبش را ملاقات کرده و به آرامش برسد.