حتما شاهنامه رو خوندید داستان قیام کاوه علیه ضحاک
ی روز محکم سرم خورد به دیوار وقتی بلند شدم دیدم چیزای عجیبی یادمه!
از اینکه وقتی ضحاک مغز بچه هامو میخواست خوراک مارهایش کنه
قیام کردم و خواستار دادگری شدم
ی لحظه ای یادم اومد که تو کاخ ضحاکم میگه باید این کاغذ رو امضا کنی کاغذ رو دیدم نوشته بود ضحاک به جز خوبی و خیر کاردیگه ای نکرده
ولی من کاغذ رو پاره میکنم و از اونجا فرار میکنم
بعدش به سمت کوه های زاگرس حرکت میکنم اون افرادی که قرار بود مغزشون خوراک مار ها بشه اونجا بودن هر دفعه ۲ نفر رو برای ضحاک میاوردن بکشن مغزشونو بدن به مار ها آشپز ها یکی رو میکشتن و مغزشو با مغز گوسفند ترکیب میکردن یکی رو به کوه و دشت فراری میدادن اینطور طی ۱۰۰۰ سال افراد زیادی جمع شدن
من با اونا صحبت کردم اونا هم پر از خشم بودن با من همراه شدن من تصمیم گرفتم فریدون رو به پادشاهی برسونم که از نوادگان جمشید و پسر آبتین بود پدرش توسط ضحاک کشته شده بود و میخواست انتقام بگیره
با درفش کاویانی حمله کردم
اطراف ضحاک خالی شد و پیروز شدیم
فریدون میخواست ضحاک رو بکشه ولی من نذاشتم گفتم نعلش کن به کوه دماوند درس عبرتی بشه برای آیندگان (الان اون قسمت از کوه دماوند که ضحاک هست رو مخفی کردن و کسی نمیتونه بره)
ضحاک هنوزم زنده هست چون نامیرا شده اگر بمیره از تنش موجودات پلیدی بیرون میان که جهان رو تاریک میکنن
درفش من (کاویانی)،هر وقت نزد ایرانی ها بوده پیروز شدن
اصلا وقتی به هوش اومدم ی اطلاعات عجیبی پیدا کردم که اگه بگم خیلی طولانی میشه یجورایی مطمئن شدم کاوه ی آهنگر بودم اینو ی ندا هم مدام بهم میگفت
تو اصفهان به آهنگری و کشاورزی مشغول بودم اما جهان رو نجات دادم
ضحاک پادشاه هفت کشور بود (اون زمان کلا ۷ تا کشور در جهان بود) و از نژاد عرب بود که بخاطر مغرور شدن جمشید ایرانی ها بهش متوسل شدن تا جمشید رو از تخت پادشاهی بکشن پایین
جمشید فرار میکنه به دریای چین ولی سالها بعد پیداش میکنن و توسط ضحاک با اره به دو نیم تقسیم میشه
۱۰۰۰ سال ضحاک ظلم کرد کسی جرأت نداشت بهش حرف بزنه به طوری که من وقتی وارد قصرش شدم با شجاعت گفتم پسر منو پس بده خوراک مارهایت نکن خیلی تعجب کرد و پسرمو پس داد ولی من احمق نبودم که باهاش رفیق بشم بلکه با دادگری علیه اش قیام کردن و روشنایی رو به جهان برگردوندم
مردم کرد نشین روستاهای های ایران هر سال عید رو با آتش روشن کردن به نشانه ی شکست ضحاک و پیروزی من جشن میگیرن
یادم میاد تو نبرد نهایی ضحاک ی دفعه تبدیل به یک اژدهای ۳ سر گنده شد ولی من محکم درفش کاویانی رو به طبل کوبیدم و ناگهان کوچیک شد و به حالت قبل برگشت دستگیرش کردم
حتی به من پادشاهی رو پیشنهاد کرده بودن اما به دنبال مقام و منصب نبودم و فریدون رو که از خاندان جمشید بود به تخت نشوندم