کتاب صوتی 1984 اثر جورج اورول - قسمت 30
کتاب ۱۹۸۴ در (صفحه ویکی پدیا)
۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول که در سال ۱۹۴۹ منتشر شدهاست. این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در ردهی نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری بهشمار میآید.
کتاب به نام نوزده هشتاد و چهار هم شناخته میشود.
جورج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به برادر بزرگ (ناظر کبیر)
(رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری فرهمند) وجود دارد. در جامعهی تصویر شده، گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد به شدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند؛ به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند و شهروندان مجبورند همیشه با چهرهای سرشار از خوشبینی و لبخند به این صفحات نمایش نگاه کنند، تا کوچکترین شک و تصور نادرستی که نشاندهندهٔ هرگونه نارضایتی فرد باشد، برای نمایندگان حکمرانان پشت صفحات نمایش ایجاد نشود؛ چرا که در غیر اینصورت مورد غضب حکمرانان قرار میگیرند.در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشوند.
در قرار گرفتن کتاب در ژانر علمی–تخیلی بحث وجود دارد؛ اما بسیاری آن را کتابی شاخص در این سبک میدانند.
**داستان**
جهانِ نیمهمتحد سه قدرتِ بزرگ دارد که جهان را میانِ خود تقسیم کردهاند و هر سه به شیوهٔ مشابهی جهان را اداره میکنند.
وینستُن اسمیت
وینستون اسمیت (به انگلیسی: Winston Smith)، شخصیتِ اولِ داستان، در کشور اقیانوسیه (اوشیانا) و در جامعهای زندگی میکند که به سه طبقهٔ مجزا تقسیم شدهاست: طبقه کارگر، اعضای عادی حزب و اعضای ردهبالای حزب. او عضو عادی حزب است.[۵]
روزی در اقدامی قانونشکنانه، دفترچهای قدیمی میخرد و در آن شروع به نوشتنِ اندیشههای خود میکند. در تمام نقاطی که اعضای «حزب» زندگی میکنند، دستگاههایی به نام «تلهاسکرین» نوعی صفحه نمایش که حکمرانان در آن زمان با استفاده از آن جاسوسی میکردند.(صفحه نمایشی که مردم باید با لبخند جلوی این مینشستند) وجود دارد.
این دستگاه که توسط وزارت حقیقت اداره میشود، مانند دوربین تمام اعمال افراد را تحت نظر دارد. وینستون خارج از دیدرسِ تلهاسکرین شروع به نوشتن میکند و چندین بار جملهٔ مرگ بر برادر بزرگ را بر روی کاغذ مینویسد.
خاطراتِ کودکی
اسمیت از کودکیِ خود به آغازِ جنگ و به پدربزرگ، پدر، مادر و خواهرش اشاره میکند و به این موضوع اشاره میکند که پدرش پس از مدتی ناپدید شدهاست و او، مادر و خواهرش تنها ماندهاند. در نهایت وی، خانوادهاش را با ناپدید شدنِ مادرش از دست میدهد و با خواهرش به پرورشگاه سپرده میشوند و دیگر هرگز خواهرش را نمیبیند. او به یاد میآورد که روزی از سرِ گرسنگی و ناچاری، پس از خوردنِ سهمِ شکلاتِ خودش، سهمِ اندکِ شکلاتِ خواهرش را هم قاپ زده، به گوشهای رفته و آن را خورده و سپس شرمسار شدهاست و از آن پس همواره صدای مادرش را پشتِ سرش بیاد داشته که میگفته:
وینستون برگرد! شکلاتِ خواهرت را پس بده!
جولیا
در ادامهٔ داستان وینستُن، اسمیت با جولیا، دختر مو سیاهی از اعضای حزب آشنا میشود. وینستون در ابتدا فکر میکند که این دختر که عضو انجمنِ جوانانِ ضدسکس است، جاسوس بوده و او را زیرنظر دارد، اما روزی دختر کاغذی را به وینستون میرساند که در آن نوشته شده: دوستت دارم.
با وجود اینکه بر اساس قوانین حزب، روابط جنسی و عشقوعاشقی ممنوع بوده و سرکوب میشود، این دو مخفیانه به خارج از شهر میروند و پس از آشنایی در مییابند که هر دو عقایدِ مشترکی مبنی بر اینکه حزب واقعیات را جعل میکند و گذشته را نیز بهطور مداوم از طریق دستکاری در اسناد به دلخواه خود تغییر میدهد، دارند. آن دو رابطه جنسی نیز با هم برقرار میکنند و به رغم اعتقاد به بینتیجه بودنِ مبارزه -دستِ کم برای زمان حال- تصمیم به مقابله با حزب میگیرند. به این امید که آیندگان بتوانند خود را از زیر نفوذ حزب و نظام توتالیتریِ حاکم بر جامعه برهانند. در عین حال آنها آگاهند که پایانی جز مرگ در انتظارشان نیست. آنها شایعاتی مبنی بر وجودِ «انجمن برادری» که بر ضد حزب و به صورت زیرزمینی فعالیت میکند، شنیدهاند.
او در ابتدای کتاب این گونه معرفی و توصیف شده است:
وینستون او را به اسم نمیشناخت ولی میدانست در «بخش ادبیات داستانی» کار میکند. از قرار معلوم کار او فنّی و در رابطه با ماشینهای داستاننویسی بود. چون وینستون گاهی او را با دستهای روغنی و آچاربهدست دیدهبود. دختری جسور به نظر میرسید و حدوداً ۲۷ ساله بود. با موهایی پرپشت و سیاه، صورتی ککمکی و حرکاتی مانند ورزشکاران، فرز و چابک. حمایل باریک و سرخرنگی را که سمبل «انجمن جوانان ضدجنسی گرایی» بود، چندبار به دور کمرش بسته و آن را آن قدر محکم کردهبود که برجستگیهای کفلهایش را به خوبی نمایش میداد.
____________________________________
اُبراین
پس از چندی با اُبراین، که به گمانشان عضو انجمنِ برادری است، آشنا میشوند و به عضویتِ انجمن درمیآیند. او به آنها وعدهٔ کمک برای عضویت در انجمن برادری میدهد ولی در حقیقت، مأمور حزب برای مبارزه با جرایم فکری است.
جایی که تاریکی راهی نداردویرایش
اسمیت در روزنوشتهایش اشاره میکند که حسی ویژه نسبت به اُبراین دارد و در رؤیایی شنیده که اُبراین گفتهاست:
«در جایی که تاریکی درآن راهی ندارد، با یکدیگر ملاقات خواهیم کرد.»
اُبراین نیز پس از دستگیریِ اسمیت به همین مسئله اشاره کرده و به وی میگوید که وی را خواهد رهاند.
دستگیری و بازپروری
وینستون اسمیت یک روز به همراه جولیا دستگیر میشود. اسمیت تحت نظارتِ اُبراین، انواع و اقسام شکنجه جسمی و روحی را تجربه میکند تا به این باور برسد که به جز آنچه حزب میگوید هیچ چیز درست نیست.
پس از بازپروری
پس از بازپروری آزاد میشود و روزهایش را در کافهٔ شاهبلوط به میخوارگی، دنبال کردنِ اخبارِ مهمِ جنگ و کاری نیمهوقت در وزارتخانه سپری میکند. در نهایت هم با وجودِ مقاومتِ بسیار، میپذیرد که حقیقتی به جز آنچه حزب میگوید وجود ندارد و هر چیزی از جمله عشق، انسانیت و نیز علاقهٔ او به جولیا نمیتواند حقیقت داشته باشد و عاشقِ ناظرِ کبیر میشود.
اقتباسها و ترجمه
فیلم ۱۹۸۴ به کارگردانی مایکل اندرسون در سال ۱۹۵۶ با اقتباس از همین رمان ساخته شد.
همچنین فیلم « هزار و نهصد و هشتاد و چهار» (Nineteen Eighty-Four) در سال ۱۹۸۴ توسط مایکل رادفورد انگلیسی بر پایه این رمان ساخته شدهاست. این فیلم در سال ۱۹۸۴ ساخته شده و صحنهها در زمانی کاملاً مطابق با زمان داستان فیلمبرداری شدهاند.
چندین ترجمه از این کتاب به فارسی وجود دارد که میتوان از میان آنها به برگردان صالح حسینی، حمیدرضا بلوچ، ژیلا سازگار و کاوه میرعباسی اشاره کرد. همچنین ترجمهٔ مهدی بهرهمند، که در سال ۱۳۶۱ توسط چاپ چهر در تهران به طبع رسیده، امروزه بهصورت چاپ افست و بهصورت قاچاق توسط دستفروشان به فروش میرسد. این نسخه بدون سانسور است، ولی دارای کیفیت ویراستاریِ ضعیفی است.
______________________________________________________
کتاب صوتی 1984
جورج اورول
باصدای : آرمان سلطان زاده
کتاب 1984 اثر جورج اورول یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان میباشد که تأثیر زیادی در فرهنگ عامه و رسانهای جهان گذاشته است.
کتاب صوتی 1984 را جورج اورول در سال 1949 میلادی برابر با 1327 شمسی نوشت، زمانی که جنگ دوم جهانی به تازگی به اتمام رسيده بود و جهان خطر تسلیم شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی فهميده بود. داستان این اثر را میتوان تا حدود زیادی به شرایط حاکم بر تمام جوامع تحت سلطه ی حکومتهای استبدادی تعمیم داد.
1984 رمانی است که هیچگاه کهنه نمیشود و داستان آن برای ابد تازه جلوه میکند و هر کسی گمان می کند که کتاب برای عصر او نوشته شده است. با کتاب 1984, اصطلاحاتی مانند «برادربزرگ» به واژههای روزمره مردم و مطبوعات تبدیل شدند.
کتاب 1984 تا به حال به بیش از 65 زبان مختلف برگردان شده و میلیونها نسخه از آن به فروش رسیده است و در نتیجه آن، جورج اورول (George Orwell) به جایگاه ممتازی در ادبیات جهان رسید.
ایده1984چگونه در ذهن اورول شکل گرفت؟
ایده1984که اورول تا مراحل پایانی نگارش آن قصد داشت، نام «آخرین مرد اروپا» را بر آن بنهد،. از زمان جنگهای داخلی اسپانیا به سر اورول افتاد و بنمایه اصلیاش در طی سال های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۴ در او شکل گرفت ، یعنی زمانی که او و همسرش «ایلین» یک فرزندخوانده به نام ریچارد اختیار کردند.
اورول خود میگوید که تا حدی هم تحت تأثیر اجلاس تهران در سال 1944 قرار گرفت که در ان استالین و روزولت و چرچیل در مورد سرنوشت جهان تصمیم گرفتند و به نوعی دنیا را بین خود تقسیم کردند.
اورول از سال 1942 به عنوان منتقد ادبی برای دیوید آستور در آبزرور کار میکرد و بعدها خبرنگار این نشریه شد. آستور، رکگویی، درستکاری و نجابت اورول را میستود و در سالهای دهه 40 میلادی حامی او محسوب میشد. این دوستی نقشی تعیینکننده برای نگارش 1984 بازی کرد. پیش از این هم همکاری اورول و آبزور، کمک زیادی به نوشته شدن #مزرعه_حیوانات کرده بود.
آمیزهای از تخیل و روزنامهنگاریهای اورول باعث خلق رمان پیچیده و تاریک 1984 شد. جو لندن برای نوشته شدن 1984 مناسب نبود، مرگ همسر اورول هم که زیر بیهوشی در جریان یک عمل جراحی ساده درگذشت، عرصه را بیش از پیش بر اورول تنگ کرده بود.
اورول برای تاب آوردن جدایی زودهنگام از همسرش، به کار بیش از اندازه روی آورد. طوری که تنها در سال 1945 بیش از 110 هزار کلمه برای ناشران مختلف نوشت که شامل15 کتاب برای آبزرور بود.
آستور، عمارتی در یک روستای دورافتاده در اسکالند به نام ژورا Jura داشت. در می 1946 اورول به این روستا سفر کرد.
این سفر ، سفر مخاطرهآمیزی بود چرا که وضعیت سلامت اورول خوب نبود. زمستان 1947-1946، یکی از سردترین زمستانهای قرن بیستم بود.
شهرتی که مزرعه حیوانات برای اورول به ارمغان آورده بود، مشغله او را بسیار زیاد کرده بود، همه از او میخواستند که سخنرانی کند و در همایشهای مختلف شرکت کند، بنابراین آزادیای که کار در یک مکان دورافتاده برای او دربرداشت، موهبتی برایش به حساب میآمد.
اما همانگونه که اورول در مقالهای با عنوان « چرا مینویسم » شرح داده است، زایش و خلق یک کتاب، مستلزم شرکت در چالش و تقلایی سخت است. تقلایی که از بهار1947 تا زمان مرگش در سال 1950، او را درگیر کرد. در تابستان 1947, وقتی او و فرزندش به همراه تعدادی از دوستان سوار قایق بودند، قایق آنها به گردابی افتاد و آنها تا آستانه غرق شدن پیش رفتند. وضعیت سلامت اورول به خطر افتاد و او که ریههایش پیش از این هم مشکل داشتند، بیمار شد. در سال 1947 هنوز سل درمان قطعی نداشت و پزشکان تنها هوای تازه و رژیم غذایی را برای بیماران تجویز میکردند، اما در آمریکا داروی آزمایشی به نام استرپتومایسین، تازه روی بیماران مبتلا به سل آزمایش میشد. آستور ترتیب ارسال این دارو را از آمریکا داد. مهلتی که ناشر به اورول داده بود در حال اتمام بود و وضعیت سلامتی او روز به روز بدتر میشد، تایپ کردن کتاب برای او واقعا دشوار بود و او احتیاج به یک تندنویس داشت. اما پیدا کردن چنین تندنویسی هم مشکل بود. اورول مجبور شد ماشین تحریر کهنهاش را به تختخواب ببرد و به ضرب قهوههای پی در پی و چای غلیظ و در زیر نور چراغ پارافینی روز و شب کار کند.
سرانجام در سیام نوامبر سال 1948 نگارش کتاب تمام شد. در نیمه ماه دسامبر نسخه تاپ شده کتاب به ناشر رسید، در همین زمان اورول به آسایشگاه مسلولین منتقل شد، کاری که به عقیده خود در صورتی که نگارش کتاب در کار نبود، باید دو ماه قبل انجام میداد.
اما ناشر کتاب یعنی «واربرگ» کیفیت کتاب را بسیار بد ارزیابی کرد و جایی نوشته بود که اگر 15 تا 20 هزار نسخه از کتاب به فروش نرسد، لایق مردن است.
در بهار آن سال اورول دچار خلط خونی شد. سرانجام در هشتم ژوئن سال 1948، رمان 1984 منتشر شد و چند روز بعد هم در آمریکا از زیر چاپ درآمد. رمان، در سطح جهان به عنوان یک شاهکار مطرح شد. حتی وینستون چرچیل در آن زمان به پزشکش گفته بود که این کتاب را دو بار خوانده است.
اما همزمان، وضعیت سلامتی ارول روز به روز بدتر میشد در 21 ژانویه 1950 او دچار خونریزی شدید ریوی شد و در تنهایی در حالی که بیش از 46 سال سن نداشت، درگذشت.
داستان کتاب به سه قسمت تقسیم میشود:
در بخش اول ما با شرایط جهان، اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) و همینطور افکار اسمیت آشنا میشویم.
بخش دوم به آشنایی اسمیت با جولیا، یکی دیگر از اعضای بیرونی (که نامش از نام جولیت یکی از قهرمانهای اثر معروف شکسپیر گرفته شده) و رابطۀ آنها میپردازد.
بخش سوم نیز دستگیری آنها را شامل میشود.
داستان به طرزی زیبا کاملترین حالت یک #حکومت_استبدادی را توصیف میکند. اورول خیلی خوب توانسته اقدامات دولتها برای کنترل مردم را چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم شرح دهد. استفادۀ حزب از تکنولوژی و مخصوصاً صفحه های سخنگو که هم مردم را تحت نظر داشته و هم برای تبلیغات سیاسی استفاده میشوند (و این کاربرد دوم بسیار شبیه تلویزیون در دنیای ماست) نمونه ای از این موضوع است. همچنین استفاده از کودکان و آماده سازی آنها از همان دوران کودکی برای دفاع از آرمانهای حزب یکی دیگر از فعالیتهای مهم حزب را تشکیل میدهد. (موضوع کار بر روی افکار کودکان و آماده سازی آنها برای کسب اهداف سیاسی در آینده در دیگر اثر معروف نویسنده " مزرعه حیوانات " هم دیده میشود، آنجا که ناپلئون نه توله سگ را مخفیانه بزرگ کرده و مدتی بعد از آنها برای کسب قدرت در مزرعه استفاده میکند.) حزب همچنین طبقۀ کارگر را با تفریحاتی مانند خرید وفروش بلیط های بخت آزمایی به شدت سرگرم کرده است. اما احتمالاً جالبترین ایده ای که در این کتاب بیان میشود استفادۀ حزب از زبان برای اطمینان از تداوم حکومت خود است. حزب زبانی جدید و ساده ایجاد کرده است که در آن کلمه ای برای بیان مطالبی که با آرمانهای حزب در تضاد هستند وجود ندارد. بنابراین مردم نمیتوانند در مورد موضوعی مثل آزادی صحبت و یا حتی فکرکنند. این زبان newspeak یا زبان جدید نامیده میشود.
کار دیگری که حزب انجام میدهد استفاده از doublethink یا #دوگانه_باوری است. Doublethink عبارتست از قبول کردن همزمان دو مفهوم متضاد. برای مثال افرادی که مسئول تغییر دادن مداوم اسناد تاریخی هستند با آنکه خود این عمل را انجام میدهند باز هم کاملاً این اسناد را معتبر میدانند. حتی نام وزارتهای چهارگانۀ اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) هم به نوعی تمرین doublethink است:
وزارت عشق محل شکنجه است، وزارت فراوانی دلیل قحطی ها، وزارت صلح مسئول رسیدگی به مسائل مربوط به جنگ و وزارت حقیقت محل تغییر اسناد تاریخی و آماده سازی دروغ ها وتبلیغات سیاسی. شعار اصلی حزب هم نمونۀ کامل و پرمفهومی از doublethink است: جنگ صلح است، آزادی بردگیست، جهالت قدرت است. (باید اشاره شود که مفهوم doublethink هر چند عجیب به نظر می آید امروزه کاربرد زیادی در سیاست دارد. برای مثال مردم آمریکا از جنگ برای برقراری صلح حمایت میکنند و یا در عین حال که اعتقاد دارند کشورشان حامی دمکراسی است روابط نزدیک آن با حکومتهای غیر دمکراتیک مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه را نیز میپذیرند.)
وینستون (قهرمان رمان) بهعنوان یک خواننده و هم بهعنوان یک نویسنده به او میگوید به چه چیزی بیاندیشد. او سراسر در کشمکش است:
در همهی طبقات، روبهروی آسانسور، همان پوستر با چهرهی بسیار بزرگش به دیوار میخ شده بود و زُل میزد به آدم. انگار به هر سمتی که میخواستی بروی، تعقیبت میکرد. زیر تصویر نوشته شده بود: «برادرِ بزرگ مراقب توست.»
« جهان اورولی »، هماینک اصطلاحی است که به صورت خلاصه توتالیتاریسم و نظامهای سرکوبگر را توصیف میکند. 1984 رمانی است که داستان وینستون اسمیت را روایت میکند، فردی که نماد یک شهروند عادی دگراندیش در دنیاهای اورولی است.
اُروِل در «نوزده-هشتادوچهار»، میخواهد با فراگیری چهگونگیِ عملکردنِ پروپاگاندا ( تبلیغات ) و مراقبت، خوانندگانش بتوانند آزادیِ بیشتری از عُرفهای کوچکِ بوگندویی به دست بیاورند که امروزه با روحیهی ما ستیزهجو است.
جُرج اورل با دو شاهکار جاودانش «مزرعه حیوانات» و «1984»، وجدانِ بیدارِ نسل خود و نسلهای بعد است. بسیاری از نویسندگان معاصر برای دفاع از آرمانهایشان مدام به نام وی اشاره میکنند و او را سرمشقی برای چگونهاندیشیدن و چگونهنوشتن میدانند.