درود بر شما خوبان ، نوروز باستانی رو به شما ارجمندان شادباش میگم ، با آرزوی سالی پر از شادی و خوشی برا شما ، همانند آدینه های گذشته با معرفی شاعری کمتر شناخته شده از بوستان شعر و ادب پارسی همراه شما هستیم ❤🌹
عبدالقادر گیلانی
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
تا نکرد اوّل غمش صد رخنه در هر خانهای
گه گیاه درد روید از دلم گه خار غم
من به حیرت کاین همه گل چون دمد از دانهای
میخورم خون دل و خود را به مستی میدهم
تا کنم گستاخ پیشش ناله مستانهای
گفتهای محیی که باشد تا دم از عشقم زند
در طلب فرزانه و در عاشقی فرزانهای
«شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بن ابی صالح موسی جنگی دوست گیلانی» معروف به عبدالقادر گیلانی در قریه «بشتیر» از توابع گیلان و در شب ۱ رمضان ۴۷۰ قمری چشم به جهان گشود .
از القاب او «ثموت الثقلین»، «شیخ کل»، «شیخ مشرق»، «محی الدین»، «غوث گیلانی»، «غوث»، «غوث اعظم»، «غوث الثقلین»، «باز اشهب»، «باز اللَّه» و «جنگی دوست» را میتوان نام برد .
در حالیکه علی قادری هروی در رسالهای به نام «نزهه الخاطر» بر آن است که نسبت عبدالقادر را به حسن مثنی از نسل امام حسن مجتبی برساند، در «فوات الوفیات» این نسبت به امام حسین رسیده است . در قاموسالاعلام و «طبقات شعرانی» نیز وی بر همین اساس از نسل اما حسن مجتبی پنداشته شده است. اما تقی الدین واسطی در کتاب «تریاق المحبین» این نسبتها را نادرست دانسته و مؤلف کتاب «عمده المطالب» اینگونه دلیل می آورد که گیلانی خود هرگز مدعی چنین نسبتی نبودهاست و تنها نوادگانش بعد از مرگ او چنین ادعایی روا داشته اند .
اما از اسنادی چون تاریخ بغداد، تحفه الازهار، الانساب سمعانی، سیر اعلام النبلاء، وفیات، مروج الذهب و الکامل اینگونه برداشت می شود که نسب وی از جانب پدر به امام حسن مجتبی و از جانب مادر به امام رضا میرسد و شاید رد بر این مسئله با غرض رخ داده است. نسب او از نژاد گیل یا همان دیلم است. پدرش سید موسی جنگیدوست، فرزند سید ابیعبدالله گیلانی بود .
عبدالقادر دخترزادهٔ ابوعبداللَّه صومعهای از نوادگان امام جواد و از بزرگان مشایخ گیلان و مادرش «امالخیرامه الجبار فاطمه» نام داشت. در تاریخ و مکان زادروز او اختلاف وجود دارد و ۴۷۰ یا ۴۷۱ یا ۴۹۰ یا ۴۹۱ قمری تاریخهای میلاد وی دانسته شده است. محل تولد وی روستای گیلان ده از توابع چابکسر است که محل سکونت ابوالعباس قصاب آملی نیز بودهاست.ایشان متولد صومعه سرا از شهرهای استان گیلان میباشند. مقبره مادر بزرگوارشان نیز در این شهر قرار دارد .
بی وفا یارا چنین تا کی جفا کاری کنی
نیست وقت آنکه به یک خنده وفاداری کنی؟
این چه قسمت باشد ای بی رحم انصافی بده
بر من مسکین ستم با دیگران یاری کنی
با وجود مردم دیگر نمی دانم چرا
میل دائم جانب رندان بازاری کنی
وقت آن آمد که دستی بر دل زارم نهی
خون شدازدست تودل تا چند خونخواری کنی
خانه دل گر فرو ریزد ز یاد روی توست
سهل باشد هر عمارت کش تو سرداری کنی
شیون و زاری مکن محیی دگر کان سنگدل
جور افزون می کند هر چند تو زاری کنی
عبدالقادر گیلانی در زمان حکومت ملکشاه سلجوقی به دنیا آمد. به سبب حمایت های ملکشاه و وزیرش خواجه نظام الملک اوج دوره شهرت «علم» بود. اما به دلیل کشمکش وارثان تخت شاهی پس از قتل ملکشاه و همچنین ظهور فرقه نزاریه از اسماعیلیه به رهبری حسن صباح و جنگهای صلیبی و فتح بیتالمقدس بدست مسیحیان، ثبات و آرامش زندگانی مردم مختل گشت .
او در جوانی در سن هجده سالگی به بغداد سفر کرد و در آنجا نشو و نما یافت . در ابتدا علوم ادبی را از ابو زکریای تبریزی یاد گرفت.وی در بغداد، از ابوبکر محمد بن احمد و ابوالقاسم علی بن احمد بن بیان و ابوطالب بن یوسف، علم حدیث آموخت .
سپس به نزد علی بن ابی سعید مخرمی، و در مدرسه او فقه را فرا گرفت.وی با شیخ احمد یا حماد دباس مصاحب بود و از او فنون طریقت را آموخت. او در زمان تحصیل از دسترنج خود روزگار می گذراند. وی در یادداشتن علم و دانش کوشش فراوان کرد و ملازم سیاحت و مجاهده و ریاضت و تفکر در تنهایی گشت .
هرچه از سنگین دلان بر جان ما آید خوش است
گر وفا آید خوش و گر هم جفا آید خوش است
بشنوم تا چند بوی گل ز باد صبحدم
بوی او گر همره باد صبا آید خوش است
راضیم از هرچه پیش آید به درد عشق تو
گر همه بر جان من درد و بلا آید خوش است
روز ابر اینچنین داری چو سر در کاسه ای
گر به جای قطره ها سنگ از هوا آید خوش است
عشق زیبا مینماید محیی هرکس را که هست
بوی گل گر همره باد صبا آید خوش است
او یازده سال از عمر خود را در انزوای کامل سپری کرد علی بن ابی سعد مخرمی مدرسه خود را به وی تفویض نمود و او در آن مدرسه به وعظ و ارشاد مشغول گشت و آوازه زهد و تقوای او در همه جا زبانزد شد. مردم از همهٔ نقاط به زیارتش میآمدند و از نصایح و اوامر او بهره می بردند .
ای که می نالی زدوران ،جورِ یار من نگر
اضطراب از من نگر صبرو قرار من نگر
جانب گلشن مروکان، یک دو روزی بیش نیست
پر ز اشک لاله گون دائم کنار من نگر
ای که میگوئی ندادم دل به خوبان هیچگه
سوی میدان آی و شهسوارِ من نگر
سینه ام پرداغ و چهره گل گل از خوناب اشک
یک زمان سویِ من آ ، باغ و بهار من نگر
باشدت رحمی فتد در دل بیائی سوی من
حال زار من ببین شخص نزارِ من نگر
گرتو داری میل خوبان دیده عبرت گشای
سینه پرسوزو چشم اشکبارِ من نگر
شکر کن محیی که در راه تو خاری بیش نیست
هرطرف صد کوه غم در رهگذار من نگر
دیوان شعر او به «دیوان غوث اعظم» نامی گشته است. وی در شاعری متخلص به «محیی» است.
آثار عبدالقادر گیلانی
بشائر الخیرات
الغنیه لطالبی طریق الحقیا غنیه الطالبین لطریق الحق
الفتح الربانی و الفیض الرحمانی
جلاء الخاطر فی الباطن و الظاهر، والکبریت الاحمر
فتوح الغیب
ملفوظات قادریه
الفیوضات الربانیه فی الاوراد القادریه
ملفوظات گیلانی
سر الاسرار و مظهر الانوار فیما یحتاج الیه الابرار
آداب السلوک و التوصل الی منازل الملوک
تحفه المتقین و سبیل العارفین
حزب الرجاء و الانتهاء
یواقیت الحکم
معراج لطیف المعانی
المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه
جلال الظاهر
دیوان غوث اعظم
مروری بر آثار و اندیشه ها عبدالقادر گیلانی
عبدالقادر گیلانی از دیگر شاعران معروف صوفیه است. همانطور که می دانید سهم عظیمی از تلاش های ادیبان ما در حوزه های غزلسرایی و دیگر حوزه های ادبیات ایران زمین ،منتهی به ادبیات عرفانی می شده است. چرا که ایران زمین از دیر باز مهد اسطوره ها بوده است و ادبیات عرفانی نیز سهم عظمی از باورهای فرا زمینی و اسطوره ای ایران زمین را شامل می شده است .
در واقع آنچه که از شواهد و قرائن بدست ما رسیده است ، ادبیات ایران از زمانی شروع به رشد کرد و در زمره ی ادبیات طراز اول جهانی قرار گرفت که مفاهیم ادبیات اسطوره ای و ادبیات عرفانی د ر آن رنگ ویژه ای پیدا کرد. عبدالقادر گیلانی نیز یکی از همان سردمداران ادبیات عرفانی است که علاوه بر فعالیت در حوزه ی ادبیات عرفانی تلاش های بسیاری نیز در حوزه های تصوف کرده است و سردمدار و پیر سلسله قادریه نیز بوده است .
آنچه که ما می توانیم در مورد آن بحث کنیم ، تنها روایت ادبی و بررسی فرم و محتوای آثار اوست و به هیچ عنوان نمی خواهیم قضاوتی به فعالیت های او در زمینه ی تصوف داشته باشیم ، چرا که به هیچ وجه در حوزه ی تخصص ما نیست و راویان امر و متخصصان این حوزه خود به این امر خواهند پرداخت .
اما بعد ، آنچه که ما می توانیم از ادبیات و فرم ادبی کاارهای عبدالقادر گیلانی عرضه کنیم ، ذکر این نکته است که عبدالقادر گیلانی تمام و کمال شاعری بوده است که خود را وقف مفاهیم بلند پایه غزلسرایی ایران در حوزه ی ادبیات عرفانی کرده است.اگر مروری به شعرهای او داشته باشید ، می بینید که شعرهای او عمدتا سخت خوان هستند و نمی توان برای شعرهای او و برای کارهایی که او انجام میدهد در واقع نگاهی سهل خوان داشت و باید برای خوانش شعرهای او دارای دانشی بود که به شدت نیاز به دانستن اصطلاحات و لغات تخصصی حوزه ی ادبیات عرفانی دارد .
اما پس از مدتی و با خوانش چندی از شعرهای او می توان به این نکته دست پیدا کرد که عبدالقادر گیلانی جز معدود کسانی است که مفاهیم آثار او تکراری است اما نوع نگاه او به مفاهیم بسیار خلاقانه است .
در واقع شما وقتی غرفق در ابیات او می شوید ، می بینید که او مدام به یک سری از مفاهیم عرفانی نوع نگاه متفاوت ارائه می کند و این خلاقیت اوست که او را در معرض جایگاه عظیمی در ادبیات عرفانی قرار داده است. بنا بر آنچه که می توانیم از ساختار شعرهای او بگوییم و می توانیم از کشاکش در ادبیات او به شما ارائه کنیم ، باید سه دغدغه ی اصلی را در شعرهای او به شما بگوییم تا شما بتوانید به رابطه ی میان اجزای مفهومی شعر او دست پیدا کنید و بتوانید شعر او را راحت تر بخوانید .
در میان دغدغه های مفهومی شعر عبدالقادر گیلانی آنچه که بسیار به چشم می خورد ذکر این نکته است که او خداوند متعال و رابطه ی انسان با خداوند متعال را بسیار مورد توجه قرار میدهد. در واقع چیزی که در تمامی شاعران عرفانی ما ثابت است ، این نوع نگاه متفاوت به خداوند است و خداوند را همیشه در نوع نگاهی گسترده می بینید .
رابطه ی میان خداوند و انسان در نوع نگاه عبدالقادر گیلانی همیشه ای رابطه ای عاشقانه است.اما دغدغه ی دوم او دغدغه ی انسان است. در واقع یکی از وجوه برتر شعرهای عرفانی این است که به ذات انسان پی ببرند.در این باب همیشه سه سوال اساسی در حوزه ی عرفان مطرح است که نخست اینکه انسان از کجا آمده است ؟ قرار است در این دنیا چه بکند ؟ و به کجا خواهد رفت .
این موارد نیز در شعر عبدالقادر گیلانی هم بسیار آمده است و آن را کاملا کالبد شکافی کرده است. اما دغدغه ی آخر او که می توانی یکی از دغدغه های برجسته ی او نیز دانست ، مسئله ی عاشقی است. از نگاه عبدالقادر عشق می تواند گوهره ای باشد که انسان در جایگاه بسیار رفیعی از ارتباط با تمام کائنات قرار گیرد . از این رو می توان گفت که عبدالقادر گیلانی بسیار به عشق پرداخته است و عشق را مد نظر خود قرار داده است .
یا رب آن ساعت که خلق از ما نیارد هیچ یاد
رحمت خود کن قرین ما الی یوم التّناد
نامه نیکان شده برطاعت آیا چون کنم
نامه های ما بدان چیزی ندارد جزسواد
اینچنین کالای پرعیبی که گردد روز ماست
گرنبودش روز بازارش بنامت جز کساد
عید شد عیدی به رحمت ده خداوندا به ما
ورتو ندهی ازکه جویند بندگان نامراد
ردمکن یا رب تو ما را چون به بازار الست
عیبهای ما همه دیدی وکردی نامراد
شب رسن در گردن اندازم بگریم زار زار
از غم عمر عزیز خود که بر دادم به باد
این زمان از بس که بی او زندگانی می کنم
وقت مردن جان نمی دانیم چون خواهیم داد
آه از آن ساعت که عزرائیل قصد جان کند
جان شیرین را بباید داد ولب نتوان گشاد
تا دم آخر چه خواهد کرد با ما آه ،آه
ای خوشا وقت کسی کز مادرش هرگز نزاد
نامه می خوانند و می گویند کرام الکاتبین
درجمیع عمر این بنده نیاورد خوف یاد
پیش تابوتم منادی کن بگو این بنده ای است
کو گنه بسیار کرده برخدا کرد اعتماد
یا رب آن کس را بیمرزی که بعد از مرگ ما
روح ما را او به تکبیری کند گهگاه یاد
گربخاکم بگذری یا بگذرم بر خاطرت
این دعا می کن که یا رب گور او پر نور باد
رحم خواهد کرد بر من خواهد آمرزیدنم
روی زرد خود چو بر خاک لحد خواهم نهاد
محیی گر چه بس بدی کرده ندارد نیکوئی
لیک میدارد به جان درحق نیکان اعتماد
درگذشت و آرامگاه ایشان
در روز و ماه درگذشت شیخ عبدالقادر گیلانی اختلاف است. سالهای ۵۶۰ یا ۵۶۱ یا ۵۶۲ قمری بهعنوان تاریخ وفات او آورده شده است .
اما همه مورخان و صاحبان کتابهای رجال تاریخ وفات او را در سال ۵۶۱ قمری آوردهاند.در شب شنبه ۸ ربیعالاول ۵۶۱ قمری (۲۹ دی ۵۴۴ خورشیدی) در مدرسهای که به وعظ و ارشاد در آن می پرداخت، در بغداد دار فانی را وداع گفت و همانجا در مدرسهاش دفن گردید. مقبره وی توسط شاه اسماعیل یکم در جریان فتح بغداد تخریب گردید .
روحش شاد ❤
محمدرضا تیموری
منبع اشعار : گنجور