اختصاصی طرفداری - هر آنچه دیوید مویس، لوئیس فن خال و علی الخصوص ژوزه مورینیو رشته کرده بودند، مافیای رسانه ای اوله گونار سولسشر، طی سه سال پنبه کردند تا منچستریونایتد خیلی راحت به همان اندازه از رقیبانش عقب بیفتد.
دیوید مویس به مجموعه یونایتد و هواداران نشان داد که پروسه انتخاب یک جانشین برای سر الکس فرگوسن به هیچ عنوان ساده نیست و باید پشت آن ایده ای مشخص، معنادار و مرتبط با فوتبال مدرن وجود داشته باشد. لوئیس فن خال نشان داد که حتی برای یک اَبَر مربی هم جا انداختن ایده های فنی زمان بر است و ایده فنی سرنگ نیست که بشود 24 ساعته به کالبد 22 نفر تزریق کرد. در نهایت ژوزه مورینیو هم نشان داد که تیم فوتبال میدان سیاست نیست که ناگهان مدیریت تصمیم بگیرد فردی را حذف فیزیکی کند و به جای حمایت و ایستادن پای سرمربی که چند ماه قبل قراردادش را تمدید کرده اند، به عمد لیست خریدش را در تابستان پاره کنند تا بتوانند او را در نیم فصل از تیم کنار بگذارند. ژوزه مورینیو نشان داد که اد وودوارد، یک خائن بالفطره است و هیچ درسی از اخراج دیوید مویس و لوئیس فن خال کسب نکرده. در کنار مدیریت، هواداران نیز دریافته بودند که وقتی دو اَبَر مربی در تیم به طور پیاپی موفق نمی شوند، ایراد کار جای دیگری است و باید مسائل دیگری را جست و جو کرد.
با این حال شب تلخ، تاریک و سیاه پاریس همه چیز را عوض کرد. ابر و باد و مه و خورشید و پرسنل کیمپمبه دست به دست هم دادند تا در بازی که یونایتد خودش هم نفهمید چه اتفاقی افتاده، پیروز شود و به دور بعد راه پیدا کند. همین مسئله باعث شد تا قرارداد سرمربی سابق کاردیف در فضایی جوگیرانه با حمایت مستقیم مافیای رسانه ای اش دائمی شود و بقیه ماجرا را نیز خودتان بهتر از هر فردی می دانید و من نیز طی سه سال گذشته به طور مداوم در طرفداری فریاد زده ام.
حالا اما اوله گونار سولسشر با صفر جام مطلق، دو بار حذف از لیگ اروپا و یک بار حذف از دور گروهی لیگ قهرمانان اروپا (اگر یک ماه دیگر می ماند احتمالا این عدد هم افزایش پیدا می کرد) دیگر نقشی در باشگاه ندارد و طبیعتا مافیای رسانه ای او نیز شمشیرهایشان را غلاف کرده اند تا هواداران یونایتد نفسی به راحتی بکشند. حالا آن ها بار دیگر به دنیای واقعی بازگشته اند. دنیای واقعی که بار دیگر وضعیت فنی، اجتماعی و شخصیتی باشگاه شان را عیان کرده است. پیشتر درباره وضعیت فنی یونایتد فعلی به طور مفصل صحبت کرده ام (اینجا و اینجا) و اکنون درباره دیگر مشکل بزرگ یونایتد صحبت می کنم. مشکلی که حتی از مورد اول نیز می تواند خطرناک تر باشد.
حقیقت این است که منچستریونایتد همان طور که ژوزه مورینیو پیش بینی می کرد، مملوء از بازیکنانی کم شخصیت است. بازیکنانی که دوران سه ساله اوله گونار سولسشر، آن ها را جری تر هم کرده است. وقتی ژوزه مورینیو فریاد می زد که باید جلوی پل پوگبا ایستاد وگرنه ویروس او به مابقی بازیکنان نیز سرایت می کند، کسی او را جدی نمی گرفت. اما حالا می بینیم یونایتد مملوء از پل پوگباها است. بازیکنانی که سه سال زیر نظر سولسشر "لی لی به لالایشان" گذاشته شده حالا زیر نظر یک سرمربی واقعی، خودِ واقعی شان را مشخص کرده اند. آن ها به راحتی تشخیص می دهند که سرمربی شان رزومه ندارد، تشخیص می دهند که تمرینات طراحی شده توسط سرمربیشان بیش از اندازه سنگین است، تشخیص می دهند که او زمان بیش از اندازه ای را صرف آنالیز ویدئویی می کند، تشخیص می دهند دقایق بازیشان کم و یا زیاد است و در نهایت تشخیص می دهند چون رالف رانگنیک یک سرمربی موقت است، اهمیتی ندارد که در زمین مسابقه چه عملکردی از خود ثبت می کنند. آن ها حتی خود را در پروسه انتخاب سرمربی جدید نیز دخالت می دهند و برای باشگاه و هوادارانش خط و نشان می کشند. آن چه برای آن ها اهمیت دارد، انبوه حقوقی است که از باشگاه می گیرند و دیگر هیچ مسئولیت پذیری در عملکردشان دیده نمی شود.
لوک شاو، فاجعه مطلق شخصیتی است. آرون ون بیساکا، فاجعه مطلق شخصیتی و فنی است. هری مگوایر، فاجعه مطلق شخصیتی است. پل پوگبا، فاجعه مطلق شخصیتی است. آنتونی مارسیال، فاجعه مطلق شخصیتی و فنی است. مارکوس رشفورد، فاجعه مطلق شخصیتی است. جسی لینگارد، فاجعه مطلق شخصیتی و فنی است. میسون گرینوود، فاجعه مطلق شخصیتی و فنی است و اینجاست که رالف رانگنیک با طعنه فریاد می زند که "الانگا باید برای سایر بازیکنان یک الگو باشد." این جمله هزاران معنی و مفهوم دارد و عمق فاجعه تاریک در باشگاهی در سطح منچستریونایتد را نشان می دهد.
راهکار چیست؟ چگونه می توان این سیاه چاله، این چند دستگی و این بازیکن سالاری مطلق در باشگاه را تغییر داد؟ راهکار همانی است که پیش از این نیز در طرفداری فریاد زده ام. مدیریت که این بار به نظر می رسد از اشتباه های پیاپیش درس گرفته، باید تمام و کمال پشت رالف رانگنیک قرار گیرد و تصمیمی که پیش از این اتخاذ کرده را به عمل نزدیک کند. در انتهای فصل نتیجه هر آن چه شد، رانگنیک در پست دائمی اش قرار گیرد و حرف اول و آخر را در انتخاب سرمربی بزند. سرمربی منتخب کارش را آغاز کند و باشگاه همان حمایتی را که تمام و کمال از اوله گونار سولسشر انجام داد، از او نیز انجام دهد. خریدها با نظر مستقیم سرمربی و رالف رانگنیک صورت گیرد و به هر دو این افراد زمان کافی برای تزریق ایده های ورزشی و فنیشان در جهت اصلاح شرایط موجود داده شود. منچستریونایتد عمیقا درگیر ویروسی به نام بازیکن سالاری است که سرمربی سابق کاردیف و اد وودوارد، مسئول مستقیم انتشار این ویروس هستند. جو بازیکنان این باشگاه از ریشه معیوب است. رختکن این باشگاه از درون پوسیده است و تنها یک جراحی از ریشه، می تواند بسیاری از مسائل را تغییر دهد و گرنه در همچنان روی همان پاشنه ای می چرخد، که پیش از این چرخیده است.
تیتر برگرفته از فیلم آشغالهای دوست داشتنی است. فيلمى كه در آن اعضاى يك خانواده با تفكرات و رويكردهاى سياسى مختلفى حضور دارند و مادر خانواده در نهايت سعى مى كند در يك فضاى فانتزى براى حفظ خود، وسايل و ياد و خاطرات آن ها را در يك كيسه زباله درون سطل آشغال قرار دهد.