A person who thinks all the time
یک نفر که زیاد فکر میکنه
Has nothing to think about except thoughts
چیزی برای تفکر نداره به جز افکار
So, he loses touch with reality and lives in a world of illusions
پس لمسه واقعیتو از دست میده و تو دنیای رویا ها زندگی میکنه
By thoughts I mean specifically, chatter in the skull
از تفکر مشخصا منظورم پچ پچ کردن تو جمجمه هستش
Perpetual and compulsive repetition of words, of reckoning and calculating
تکرار همیشگی و اجباری کلمات و محاسبه و حساب و کتاب
I'm not saying that thinking is bad
من نمیگم تفکر بده
Like everything else, it's useful in moderation
مثل هر چیز دیگه ای، در تعادلش به درد بخوره
A good servant, but a bad master
یه خدمت گذار خوبه اما یک استاد بد!
And all civilized peoples
و تمام انسان های متمدن
Have increasingly become crazy and self destructive
به طور فزاینده ای دیوانه و خود تخریبگر شدن
Because through excessive thinking they have lost touch with reality
زیرا از طریق تفکر بیش از حد اونها لمس دنیای واقعیو از دست دادن
Thats to say
که میگویند
We confuse signs
ما نشانه هارو اشتباه میگیرم
With the real world
با دنیای واقعی
This is the beginning of meditation
این شروعه مراقبه (مدیتیشن) است
Most of us would have rather money than tangible wealth
بیشتر ما پول رو به دارایی ملموس ترجیح میدیم
And a great occasion is somehow, spoiled for us, unless photographed
و یک فرصت عالی یکجوری برای ما خراب شده
And to read about it the next day in the newspaper
و روز بعد در روزنامه درباره ان میخوانید
Is oddly more fun for us than the original event
و این به طور عجیبی برامون جذاب تره از اتفاقات واقعی
This is a disaster
این فاجعست
For as a result of confusing the real world of nature with mere signs
و نتیجه میشه سردرگم کردن دنیای واقعیه طبیعت با نشانه های محض
We are destroying nature
ما داریم طبیعتو نابود میکنیم
We are so tied up in our minds that we've lost our senses
ما در ذهن خودمون بسته شدیم و احساساتمونو از دست دادیم
Time to wake up
وقت بیدار شدنه
What is reality ?
واقعیت چیه؟
Obviously, no one can say
مشخصا، هیچکس نمیتونه بگه
Because it isn't words
چون از کلمات ساخته نشده
It isn't material, that's just an idea
از مواد ساخته نشده، این فقط یک اندیشست
Reality is ...
واقعیت ........ هست
The point can not be explained in words
هدف رو نمیشه با کلمات توضیح داد
I'm not trying to put you down
من سعی ندارم تورو بنشونم
It's an expression of you as you are
این یک بیان از تو از چیزی که هستیه
One must live ...
باید زندگی کرد
We need to survive, to go on
ما نیاز داریم که نجات پیدا کنیم، که ادامه بدیم
We must go on
ما باید ادامه بدیم