داستان افسانههای لئو از تاجگذاری در آمریکای لاتین تا پرستش در میان هزاران هزاران پاریسی. داستان بازگشت دوبارهی هیاهو به سکوی یخ زدهی استادیومهای خالی. داستان شورش طرفداران با دستان خالی علیه مالکان خوک صفت سوپر لیگ. داستان عشق ناکام سه شیرها و رومنس ایتالیایی در ومبلی... داستانهای بدون راوی. دنیای بدون حمیدرضا صدر... |
هملت، بدون شکسپیر، یکی از دهها شاهزاده ایست که اسیر خیانت و شهوت و انتقام میشود. و داستان ژاور و ژان والژان در بینوایان، بی روایت ویکتور هوگو داستانی همیشگی از تعقیب گریز دزدها و خلافکاران. داستانهایی که با راویانشان به قلب ما راه خود را پیدا کردهاند...
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/270130181_2444680628997530_7906739725392984999_n_0.jpg)
ما تشنهایم. و تو، نه آبی گوارا که جامی تلخ را به ما نوشاندی. عطش شنیدن داستان سقوط عجیب لیورپول در آغاز سال 2021. آنفیلد خالی، بلایی بر سر آنها آورده بود. و روزگار دشوار لمپارد در چلسی. و اخراج لمپس. و تو که برایمان کوتاه نوشتی:
"میهمان جدید از آلمان می آید، توماس توخل. آیا خبرهای خوشی در راه خواهد بود؟"
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/270278146_1805881933133804_4953106551498186257_n.jpg)
ما در جستجوی خبر خوش و بی خبر از روزگار تو و کارسین.... اسمش را نخواهم آورد. هیچوقت. چشم دوختیم به لیگ قهرمانان خبرهای خوش. در روز درخشش امباپه در مقابل چشمان مسی، بار دیگر سیرابمان کردی.
" عالیجناب وارد شد...
تاریخ ورق خورد. بله کیلیان وارد شد شد. در بزرگترین آوردگاه"
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/img_20211228_190703.jpg)
برگهای تاریخ، به سرعت برق و باد ورق خورد. در بهار، انگار همه چیز بهتر شده بود. واکسنها. چند نفری در استادیوم. آرامش، قبل از طوفان بزرگ 2021. مهمترین رخداد فوتبالی سال. قرن. عدهای قصد دارند فوتبال را به دورهمی نخبگان ثروتمند تبدیل کنند. ایدهای کثیف به رهبری رهبرانی کثیف تر. تشنگان پول. طرحی برای نجات پولهایشان در میان بحرانها. طرح مرد چاق اسپانیایی، پسرکی ایتالیایی و دور و بریهایشان. سرعت تبادل اخبار پر نفرت سوپر لیگ لعنتی در ماه اوریل دیوانه کننده است. و ما در انتظار تو و تو.... و تو... با طرح چند سوال. مبهم. در میان مه. تاریک و روشن. و ده روز بعد، یک جمع بندی.... از پایان فصل. از پایان.... برایمان مینویسی
"انتظار، انتظار طولانی...."
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/270102262_983782785828889_4797536190573757899_n.jpg)
ساده لوح بودیم. خوش خیال. وقتی چلسی، با توخل بر بام اروپا ایستاد. وعده اش را داده بودی. خبر خوش. و ما در جستجوی تو. با آغاز جام ملتهای اروپا. وقتی قلب یک وایکینگ با لباس سرخ دانمارک ایستاد. وقتی یک نفر با پرچم رنگین کمان در مونیخ به استقبال مجارها دوید. وقتی ساوتگیت با شکست ژرمنها در ومبلی عرور ملتی را بازگرداند. وقت آتش بازی میان سوئیسی ها و فرانسویها. شیرجه های سومر. جایی بالاتر از آلپ. وقت اشکهای انگلیسی در ومبلی. بطریهای شکسته. نجوای تلخ هزار بارهی بازنگشتن فوتبال به خانه. نظاره ی جشن لاجوردی ایتالیاییها... وقت... وقت... وقت...
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/270047652_2054515238047057_66974050829425029_n.jpg)
چطور گذشت؟ چطور گذراندیم. اشک و لبخند. صدای پیمان در جدال ایتالیا و... و آرزوی سلامتی برای تو. حالا، خبر شبیه سلولهای کارسی... به جان ما رسوخ کرده. حالا؟ وسط یک تورنمنت؟ ناگهان سکون. ناگهان ایستادن دنیای ما. آن صبح جمعه. آن خطوط سیاه رنگ. آن سیاهی چشمها.... ناگهان انجماد در میان مرداد ماه. ناگهان قصههای بدون راوی....