یک قسمت تا پایان داستان قلیچ
"فریدون به من گفت: پرویز خدا به تو قوت بدهد. واقعا عجب قدرتی داری. دل همهی ایرانیان را شاد کردی. آن شب او با گیتار آهنگ آدمک را خواند..."
|
بیوطن. خائن. فوتبالیست. تیم ملی، در کورهراه مقدماتی جام جهانی1974. عبور از عربها و چشمبادامیها. قارهی پهناور، برای ایران کوچک شده. رقیب اصلی آنسوی اقیانوس است. سفر به سیدنی برای جدال با استرالیا. تیم بیاتی، اسیر ترفندهای رازیک میشود. شکست 3گله در سیدنی در رسانههای ایرانی، یک مقصر دارد. مدافع تیم، پرویز قلیچخانی.
"به زمین رفتم تا خودم را به آنهایی که میگفتند پرویز به مملکت خیانت کرده و ساواک کسی را بیخود دستگیر نمیکند ثابت کنم."
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/pghh3_4.jpg)
قلیچ، در استادیم نونوار آریامهر، میشود همان پرویز دردانه. بهترین بازیکن فوتبال ایران. بهترین بازیکن آسیا. بازیکن دفاعی تیم در سیدنی، حالا وسط خط حمله ایستاده. کنار مظلومی و عادلخانی. بازی، طوفانیاست. عشق فوتبالهای امجدیهی کوچک، حالا استادیوم یکصدهزارنفری را روی سرشان گذاشتند. پروین زیرک، پنالتی میگیرد. مظلومی، پنالتیزن اول ماست. پروین هم نفر دوم. اما توپ را میدهند به کاپیتان. قلیچ، دروازهبان استرالیا را فریب میدهد. 1-0. نیمساعت. پاس مظلومی با سر. کاپیتان پرویز، پشت محوطهی جریمهی استرالیاییها. بشوت... کسی باورش نمیشود. بازهم شوت پرویز قلیچخانی. اسراییل و حالا استرالیا. سردار قلیچ. پرویز کبیر. یکی دیگر میخواهیم تا رسیدن به جامجهانی 1974. تا لحظهی ملاقات سردار و قیصر ژرمنها. یک ساعت باقی مانده. 50، 40، نیمساعت... ضربات مظلومی ناباورانه هدر میرود. صربهی قلیچ. تلاش پروین. 10دقیقهی پایانی، ناباورانه طی میشود. بدنهای خسته، نای دویدن ندارند. آرزوی تماشای یکی از شوتهای سردار قلیچ در استادیوم شیک المپیکاشتادیون مونیخ، پرپر میشود.
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/pghh3_7.jpg)
سه ماه بعد در تهران، سیمای تیمملی تغییر میکند. ایران نو. لباس سفید بر تن تیم فرانک اوفارل. قهرمانان فوتبال بازیهای آسیایی تهران 1353 برابر اسراییل. پرویز با شمایلی نو در زمین حاضر میشود. صورتی اصلاح نشده و آغاز دورانی تاره در تیم دارایی.
"وقتی از پاس هم آزاد شدم، به باشگاه عقاب رفتم..."
پس از رهایی. بهترین بازیکن فوتبال ایران، بعد از 10 سال فوتبال بازی کردن، در 27سالگی، نخستین باشگاهی که خود میخواهد را انتخاب میکند! قلیچ، بچهمحل آقافکری است و حسین فکری، سرمربی عقاب. عقاب، در همان هفتهی اول جام تخت جمشید1351، پرسپولیس را متوقف میکند.
"در نیمهی دوم، پرسپولیس خود را به دروازهی عقاب نزدیک کرد اما با حربهای روبرو شد که هرگز انتظار آنرا نداشت. تدبیر عقابیها، آفسایدگیری قلیچخانی بود که پنجبار پرسپولیس را ناکام گذاشت."
کیهانورزشی-1028
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/pghh3_11.jpg)
پرویز بازیکنی که از زمان خود جلوتر است. اما مگر میشود پرویز جایی برود و حاشیهای نباشد. دودستگی، عقاب را تبدیل به دو تیم میکند. باند عرب و باند قلیچ. آتش اختلافات، سرانجام پر و بال عقاب را میسوزند و تیم منحل میشود. سردار قلیچ در دارایی.
"...رفتم دارایی با یک مشت بچههای دانشجو و جوان. حداقل پول را در دارایی قبول کردم..."
قلیچ در تیم آقا جلال طالبی. بیاعتنا به پیشنهادهای چرب و نرم دیگران. در کنار گارنیک شهبندری، مسلم خانی، حسین فداکار، اصلانی و حمید علیدوستی جوان. قلیچ در دارایی همهکاره بودنش را به رخ میکشد. در بازیهای دشوار، در خط دفاع. با اینوجود در پایان فصل1353، قلیچخانی، بهترین گلزن دارایی است. پیروزی 1-0 برابر تاج، با درخشش قلیچ بدست میآید:
"سه هافبک تاج را، سه محافظ سمج و بیگذشت زیر نظر داشتند و قلیچخانی، خود آزادانه هرجا که میخواست سر میکشید و در حمله، دفاع و تقسیم توپ، نقش رهبری را بهعهده گرفته بود و همو بود که گهگاه با حضور خود و پاسهای سریع و ناگهانی، خط دفاعی تاج را آزار میداد."
دنیایورزش-235
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/pghh3_10.jpg)
شکست 1-0 پرسپولیس برابر دارایی در جام تختجمشید 1354. با شلیک قلیچ. در بازی دارایی-برقشیراز، قلیچ و دارایی یکصدهزارنفر را در تهران 4میلیونی به ورزشگاه آریامهر میآورند. در دل مردم. و پرویز در فکر ضرورت مبارزهی مسلحانه خواندن و "مبارزه هم استراتژی، هم تاکتیک" و "پیشاهنگ انقلاب خلق" و جزوههای سلاحشناسی و همهی آنچه باید یک انقلابی بداند و... وسط این همه کاغذکاهی و جزوه، در و دیوار پر از پوسترهای لنین و آدمهای سبیلو و... مثلث آتش، یک چیز شعلهور شدن کم دارد. صدای ضبط را بیشتر کن. همه چیز قلیچ فرق دارد. وسط عکسهای چندنفره و تیترهای عاشقانهی مجلات از رامش و کلانی و فیروزه و حجازی و جمیله و بهزادی و پروین و هایده، قلیچخانی صاف میرود دنبال فریدون فروغی و داریوش اقبالی و... سرش درد میکند انگار.
"فریدون، در طول قدرتنمایی ساواک، مردانه ایستادگی کرد. او حتی جلوی چشم من به ماموران ساواک محکم میگفت: من به کسی باج نمیدهم. به جز به صدا و گیتارم!... بعد از انقلاب، او "یار دبستانی من" را روی فیلم از فریاد تا ترور خواند. این بهترین یادگار فریدون است.... به نظر من اگر تختی، دلاور ورزش ایران بود، فریدون فروغی دلاور موسیقی ایران محسوب میشود...."
![](https://ts10.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/pghh3_5.jpg)
دیدار قلیچ با فریدون، بعد از قهرمانی ایران در جام ملتهای آسیای47، برابر اسرائیل با گل قلیچ است. ماجرای خواندن آهنگ آدمک، با گیتار. قلیچ، اینطور جشن میگرفت. با صدای فریدون و البته با صدای داریوش...
"منو بُردید به سالهای دور. به امجدیه، چرا که من یکی از طرفدارانِ خود شما بودم؛ نه تنها روزهای نوجوانی که در تیم کیان بازی میکردید، بلکه به بازی تیم ملی ایران با اسرائیل در سال 1347 که گل پیروزی را شما از راه دور وارد دروازه ی اسرائیل گردید."
قلیچ، در مجلهاش، آرش، به سراغ داریوش میرود و گپی طولانی با هم میزنند. سخن از اعتراضی بودن و اعتراضی خواندن. یادی از ایرج عطایی و دوستان مشترک. یادی از خاطرهی ملاقاتشان در استخر کنار زندان اوین و تماشای ساواکیهای مست. همانهایی که قلیچ، خیلی خوب با لباس یقه دریده و کابل به دست در زندان یادشان میآورد....