به وقت کوبهام ...من برادر از دست دادم رفیق، تسلیت میگم
واقعا هیچ راهنمایی ندارم برات که چجور میشه این رنج رو کمی سبک تر کرد و بنظرم هر روش و پیشنهادی فقط جنبه ظاهری داره در حالیکه که تو داری از درون فرو می ریزی...همون گذشت زمان و نعمت فراموشی و غرق شدن در روزمرگی در بعد ها می تونه تو رو رهایی بده از این غم یا لااقل از سنگینی ش کم کنه( که کم می کنه)
اما هربار یه خاطره یا چه می دونم اتفاقات و صحنه های جزیی تو رو یاد اون عزیز می ندازه یا وسط خنده هات یادش میوفتی و از خودت بدت میاد
پیشنهاد می کنم سعی نکنی عادی جلوه بدی خودتو درون خانواده، اینکه بخوای سنگین باشی و اصطلاحا جو رو نگهداری و محکم باشی فقط فضا رو سنگین تر و پر از بهت سرریز نشده فریز نگه می داری
بهرحال تو و خانواده ت باید این مرحله رو زندگی کنید و بگذرونید پس تو این نقش تون رو تو این مقطع جوری بازی کنید که مطمئن باشید که دیگه کامل خالی شدید و زندگی بعد از این برهه میاد سراغتون اونوقته که می بینی تو نه کامل غم رو داشتی و نه حالا شادی رو، معلق می شی بین هردو یه خلأ...
زندگی همینه رفیق یه هجو یا خیال شیرین که نبودن هایی تلخ ش می کنه و تو زود می فهمی که تو متعلق به مرگی و رفیقِ قدیمی ما همین نبودنه
ما نبودیم و بعد از مرگ هم نیستیم فقط یه برگشت به اصله...
خوب گریه کن
گزینشی خاطرات رو انتخاب کن باید خودت با خودآگاهی بری سراغشون و انتخابشون کنی که کِی و کجا بیان سراغت
و اینکه زمان این هیولای نمیر
قدرت زمان رو دستکم نگیر
امیدوارم شاد و سلامت باشی رفیق