چرا ایران نمی تواند یک کشور فدرالی تشکیل دهد؟
حدود یک سال و نیم پیش بود که یکی از مهیب ترین انفجارهای غیر اتمی تاریخ در بندر بیروت لبنان به وقوع پیوست. علاوه بر خسارات جانی و مالی گسترده، پس لرزه های این انفجار گریبان دولت مستقر در لبنان را هم گرفته و کشور لبنان ناگهان بی سر شد. دولت لبنان سقوط کرد و بر اثر انسداد سیاسی، به مدت یک سال و نیم، یعنی تا همین اواخر، دولت جدیدی در لبنان تشکیل نشد.
نظام حکومتی لبنان بر پایه ساختارهای دموکراتیک طراحی شده. لبنان نه پادشاهی دارد، نه حکومتی اقتدارگرا در آن تشکیل شده، و نه یک نظام حکومتی دیکتاتوری در آن وجود دارد. این در حالیست که هویت ملی هرگز در لبنان شکل نگرفته. جامعه لبنان متشکل از مجموعه ای از گروه های مختلف است که بوسیله شکاف های عمیق اجتماعی و مذهبی از هم مجزا شده اند.
بلحاظ مذهبی، جمعیت آن عمدتا میان شیعیان، اهل سنت، و مسیحیان تقسیم شده. و البته هر کدام از اینها شاخه های متعدد دیگری هم دارند. از نظر سیاسی، لبنان عرصه کشمکش نیروهایی است که هر کدام به یکی از قدرتهای خارجی متصل است. شکل نگرفتن هویت ملی بدان معناست که چیزی با عنوان «منافع ملی» در لبنان معنا و مفهوم پیدا نکرده و به همین دلیل هر گروهی نهایتا خود را با یکی از قدرتهای خارجی همسو می داند. ایران، فرانسه، سوریه، اسرائیل و آمریکا بازیگران اصلی در عرصه سیاسی لبنان هستند.
ساختار سیاسی احمقانه لبنان، شباهت بسیار زیادی به همان نظام سیاسی دارد که آرزوی بخش قابل توجهی از دموکرات های ایرانی است. از یک طرف در کشوری که حتی هویت ملی بی معناست، دولت از طریق انتخابات و آرای عمومی تشکیل می شود. و از طرف دیگر مناصب و مقامات سیاسی پیشاپیش میان گروه های مذهبی تقسیم شده است. بعنوان مثال، رئیس جمهور قطعا باید از میان مسیحیان مارونی، نخست وزیر از میان مسلمانان اهل سنت، و رئیس مجلس از میان شیعیان باشد. همچنین، کلیه وزارتخانه ها و ادارات دولتی به همین ترتیب میان گروه های مذهبی مختلف تقسیم شده اند. این ساختار سیاسی ابتر و علیل یادگاری است که استعمارگران فرانسوی پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی در لبنان به جای نهادند. لیکن جالب اینجاست که در دنیای معاصر هم بسیاری از «ترقی خواهان» غربگرا در دیگر نقاط جهان آرزوی دستیابی به یک چنین ساختار سیاسی را دارند که همه اقلیت ها در آن «نمایندگی برابر» داشته باشند. لبنان نمونه ای حی و حاضر است از ناکارآمدی چنین نظام سیاسی در عمل و در دنیای واقعی.
نتیجه واگرایی اجتماعی، توام با ساختارهای دموکراتیک و قدرت گرفتن اقلیت های مذهبی، انسداد سیاسی و ناتوانی از تشکیل دولت بوده که یکی از نتایج فاجعه بار اخیر آن قحطی بنزین و فلج شدن اقتصاد این کشور بوده است. در لبنان هیچ نیروی داخلی قادر به غلبه بر سایر نیروهای داخلی نیست. فرایند سیاسی در لبنان به طرز عجیبی کند و بی رمق حرکت می کند. بعنوان مثال، فرایند انتخاب رئیس جمهور فعلی دو سال و نیم به طول انجامید. برگزاری انتخابات پارلمان نُه سال طول کشید، و تصویب بودجه دولتی مدت دوازده سال زمان برد. پر واضح است که دولت لبنان فاقد کمترین درجه از اقتدار و کارآمدی است.
بنابراین، بطور تاریخی همیشه نیرویی خارجی برای پایان دادن به چنین انسدادهای سیاسی لازم بوده است. بعنوان مثال، تا زمانیکه نیروهای سوریه در لبنان حضور داشتند، دولت سوریه حرف آخر را می زد و سایر گروه ها را وادار به پذیرش می نمود. و اتفاقا دوران حضور سوریه در لبنان مصادف بود با آرام ترین و با ثبات ترین دوران در تاریخ کشور لبنان.
با خروج سوریه از لبنان در سال 2005، ساکنان کشور لبنان هر روز به دلیلی مبتلا به انواع و اقسام گرفتاری ها شده اند که آخرین نمونه آن فاجعه انفجار در بندر بیروت و سقوط دولت و مصائب پس از آن بوده است.
منبع: غلام د سگ خوار