مطلب ارسالی کاربران
بازگشت دشمن مرگ - قسمت پایانی
لویی مبدل ساز محمد بود
کنسنانتین برای زنده کردن برادرش که مبدل سازش بود دیوانه شد
من مسئول این بودم که محمد را از این فکر دور کنم
خودمم دوست داشتم لویی زنده شه ولی حیف که نمیشد
مردم به زمین برگشتند و خوشحال بودند
اما بعضی ها کسی را از دست داده بودند
مثل من
لویی جانش را طوری فدا کرد که صحبت های هنری از یاد محمد برود
ما برای همه میجنگیم
- محمد لویی را خیلی دوست داشتیم ولی بهتره الان سعی نکنیم زنده اش کنیم
× آقای مالن من این حرکت را انجام نمی دهم چون اگه قرار بود امتحانش کنم بر روی خانواده ام امتحان میکردم . پدرم همیشه میگفت دست بردن تو کار خدا خطاعه
- پس اجازه بده لویی رو دفن کنیم
× یه لحظه
او نشان سازانایش را درآورد
به دست لویی بست
او را در آغوش گرفت
من هم لویی را در آغوش گرفتم
به طرز وحشیانه ای لویی را کشتند
تنها کشته شده جنگ برای ما
خانواده من هم آمدند
لویی را دفن کردیم
پسرکی با آرزوهای فراوان به آغوش خاک رفت
او میتوانست قهرمان مردم باشد
او حداقل ۴۰ سال دیگر جا داشت دلاوری کند
پس از دفن او شهردار سخنرانی کوتاهی کرد
و پس از او دکتر مورگان نحوه کشته شدن لویی را توضیح داد
من بیهوش شدم
جمعیت به طور کامل اشک میریخت
آه که چقدر مظلوم کشته شدی
محمد بر روی سن می آید
برای محمد دست میزنند
× لویی تنها امید من برای زندگی بود اما حالا فهمیدم او هدفش چه بود
اشک میریزد
× او هدفش نجات شما بود پس من هم راه او را ادامه خواهم داد .
پسرک ۷ ساله ای که ۴ ماه پیش نجات کسی او را نمیشناخت حالا محبوب بین همه است
× لویی قهرمان بود پس ازین به بعد نشان لویی در نیو مجیستریوم خواهد بود و نصیب قهرمانان می شود . نیو مجیستریوم یا از ۶ ماه دیگر آغاز به کار میکند با تعداد اندکی امید است پس از چند سال بازهم مجیستریوم پر از دانش آموز و معلم خواهد بود. در دین ما به قهرمانانی که جان خود را فدای مردم میکنند شهید میگویند پس خواهشمندم این کلمه را هم به سنگ قبر او اضافه کنید.
من نفهمیدم چه شد ؟!
جادو پسر من را کشت آنوقت بهترین رفیق پسرم میخواهد جادو را گسترش دهد ؟
میخوام بایستیم ولی پاهایم نا ندارد.
من
جادو را
نابود خواهم کرد
چون
هیچ کسی
لویی نمیشود!!!!...
ادامه دارد ...