نگاهی متفاوت به نبرد قهرمانی پرمیر لیگ
جنگ فول بک ها در لیگ برتر
نویسنده: مایکل کاکس / آتلتیک
مترجم: سم لیور برد
منچستریونایتد اوله گونار سولسشر امیدوار است تا خلاف این حرف را ثابت کند، اما در حال حاضر این گونه به نظر می رسد که رقابت برای قهرمانی این فصل بین سه تیم خواهد بود. در حالی که منچسترسیتی و لیورپول در آنفیلد رقابت تنگاتنگی باهم داشتند، قهرمان اروپا، چلسی جا افتاده تر و با ثبات تر از بقیهی تیم ها در رقابت لیگ به نظر می رسد. سه تیم آخری که قهرمان لیگ برتر شده اند، احتمال بیشتری برای تکرار این اتفاق دارند. حتی امسال ممکن است جذاب ترین رقابت قهرمانی بعد از فصل ۲۰۱۳/۱۴ بین این سه تیم صورت بگیرد. این تیم ها از نظر اصولی در آخر هفته بازی متفاوتی از خود به نمایش گذاشتند. چلسی توماس توخل بازی را با ترکیب ۳-۴-۳ آغاز کرده بود و سعی داشت تا به سرعت پرس ساوتهمپتون را در نواحی میانی بشکافد. لیورپول یورگن کلوپ به صورت ۳-۳-۴ سازمان یافته بود و از کناره ها به خوبی حمله می کرد. منچسترسیتی پپ گواردیولا به ۱-۳-۲-۴ شباهت داشت و در نواحی میانی بیشتر سیال بود و بازیکن های مختلفی به عنوان مهاجم مرکزی به کار گرفته می شدند.
با این وجود شباهت هایی بین آنها وجود داشت، چیزی که سال ۲۰۱۴ در رقابت این سه تیم برای قهرمانی مشاهده نمی شد. هر سه تیم فولبکهایی داشتند که معمولا فرارهایی در داخل عمق انجام می دادند و به جای آنکه از قسمت بیرونی در کناره ها پیش بروند، وارد کانال های داخلی وینگر ها می شدند. طی سالیان گذشته، این موضوع از نوآوری تاکتیکی به یک روش نیمه معمول بدل شده که کاملا نیز استاندارد به نظر می رسد.
چلسی روز شنبه موفق شد در نهایت با نتیجهی ۳-۱ بر ساوتهمپتون ده نفره غلبه کند و بن چیلول گل آخر را به ثمر رساند. چیلول بازی پر حادثه ای داشت و مرتکب خطای پنالتی شد که به گل تساوی ساوتهمپتون انجامید، او در طول نیمه ی اول معمولا مورد خطاب فریادهای توخل قرار می گرفت. چیلول انتهای فصل گذشته در دیدار فینال لیگ قهرمانان بسیار عالی بود اما از آن زمان تاکنون برای رقابت های قهرمانی اروپا در تابستان با چلسی در این فصل، فرصت چندانی به دست نیاورده بود. در این بازی او به جای مارکوس آلونسو به کار گرفته شد و توماس توخل تمام مدت نیمه ی اول بر سر او فریاد میزد تا به سمت داخل حرکت کند. مشخصا این موقعیت برای بن چیلول طبیعی نیست، به نظر می رسید که توماس توخل میخواست تا هادسون اودوی را در تقابل یک به یک با تينو ليورامنتو قرار دهد که تابستان امسال از چلسی به ساوتهمپتون پیوست. بنابراین وظیفه ی چیلول این بود که به سمت داخل بیاید و بال راست ساوتهمپتون، تئو وولکات یا لیورامنتو را از سر راه کنار ببرد تا برای توپهایی که به سمت اودوی ارسال میشد، خطوط پاس کاری باز بشوند. به تصویر زیر نگاه کنید.
حرکت چیلول باعث شده که ليورامنتو دنبالش برود و فضا برای ارسال پاس رودیگر به هادسون اودوی فراهم گردد. البته شدت پاس رودیگر برای هادوسن اودوی بیش از حد بود ولی تمام جناح راست از یکدیگر باز شد و توخل با اشتیاق این ایده را مورد تشویق قرار داد.
زمان های دیگری از بازی مربوط به جابه جایی موقعیت ها می شد. در تصاویر بعدی خواهید دید که ابتدا بن چيلول از وسط شروع کرده اما در ادامه به سمت بیرون حرکت می کند تا به هادسون اودوی این اجازه را بدهد که پس از دریافت پاس بتواند فضای عمق را بررسی کند.
اودوی سعی می کند تا توپ را به او برگرداند اما چیلول در مسیر اشتباهی میدود. هادسون اودوی نگاهی به نیمکت می اندازد و از این که چیلول فرار خودش را به سمت دروازه ادامه نداده بود، نا امید به نظر می آید و احتمالا به دنبال آن است که توخل به اشتباه وینگ بک اشاره کند.
الگو مشخص بود و هادسون اودوی معمولا به سمت بیرون، و بنچیلول به سمت داخل پا به توپ حرکت می کردند. چلول در این جا پشت محوطه قرار می گیرد و به دنبال یک پاس رو به عقب است.
شما نام وینگ بکی را که در کناره و عقب زمین حضور ندارد چه می گذارید؟ این همان چیزی است که چیلول انجام میداد. این جا او از کنار شروع می کند اما فراری به سمت داخل هادسون اودوی ترتیب می دهد، با متئو کواچیچ یک و دو کرده و به سمت دروازه روانه می شود.
لیورپول در آنفیلد کار مشابهی انجام میداد. با غیبت ترنت به دلیل مصدومیت، جیمز میلنر مجبور شد تا به عنوان مدافع کناری در سمت راست بازی کند. او در فاز دفاعی روز سختی پشت سر گذاشت و پس از دریافت کارت زرد با خطا روی فیل فودن، خوش شانس بود که اواسط نیمه ی دوم به خاطر سرنگون کردن برناردو سیلوا کارت زرد بعدی را دریافت نکرد. با این حال وظایف هجومی میلنر قابل توجه بودند، او به مانند الکساندر آرنولد بیشتر زمان بازی را در حال جابه جایی به موقعیت های مرکزی داخل زمین سپری می کرد. این موضوع تقریبا در کنار حرکات چلسی قرار می گیرد که حریف را به سمت داخل می کشند تا فضای کناری وینگر آزاد شود.
اما حرکات لیورپول از کناره ها شامل بازیکن سومی می شد و منجر می گشت که جردن هندرسون فرارهای عمقی در سمت بیرونی صلاح و میلنر انجام دهد تا وارد موقعیت ارسال سانتر بشود. گاهی اوقات منچسترسیتی قادر نبود با این جابه جاییها که بازیکن کناری به سمت داخل حرکت می کرد و بازیکن میانی به کنارهها می رفت، کنار بیاید.
در نیمه ی اول این طور به نظر می رسید که تنها راه لیورپول برای قرار دادن یک موقعیت خطرناک این است که جردن هندرسون به سمت راست حرکت کند.
در موقعیت نهایی این جیمز میلنر است که پاسی به کنارهی زمین برای او ارسال می کند.
این موضوع با وجود این که مستقیما شامل میلنر نمی شد برای گل دوم لیورپول نقش بازی کرد، وقتی که کرتیس جونز توپ را در اختیار داشت، هندرسون از دور صلاح به پشتش حرکت می کند. صلاح از شانه اش نگاهی می اندازد و متوجه فرار هندرسون می شود، او به سادگی سرجایش می ایستد و احتمالا امیدوار است فرار هندرسون بتواند کانسلو را مشغول خودش نگه دارد و سبب ایجاد فضا بشود.
این دقیقا همان چیزی است که اتفاق می افتد، کانسلو شش پارد به عقب برمی گردد تا بتواند از پس فرار هندرسون بربیاید و بعدا متوجه می شود که صلاح بدون یار مستقیم مانده است، بنابراین خیلی سریع به سمت او شتاب می گیرد و در نهایت دور زده می شود. عوامل اساسی و مهم بیشتری برای این گل خارق العاده نقش داشتند، اما این حرکت از فرار هندرسون به عنوان تاکتیک جابه جایی موقعیت لیورپول در سمت راست، شروع شد.
همین اتفاق چندین مرتبه نیز در سمت دیگر رخ داد. با این که ساديو مانه حرکت خود را با حرکت به میانه در عمق شروع کرد و گل اول بازی را با ورود به فضایی در سمت دیگر زمین به ثمر رساند، گاهی اوقات تمایل زیادی به بازی در کناره های زمین داشت تا فضای مورد نیاز برای فرارهای سریع اندى رابرتسون به عمق ایجاد شود. | بهترین مثال زمانی بود که به پاس رو به بیرون رابرتسون منتهی شد تا شوت هندرسون از گوشهی محوطهی جریمه به اشتباه روانه بشود. |
شاید بتوان تمام اینها را به پپ گواردیولا زمانی که در بایرن مونیخ بود نسبت داد، او هافبکها را هنگام مالکیت توپ در عمق به کار می برد و در آن زمان به نظر می رسید که از جفت بی نظیر
خودش فیلیپ لام و داوید آلابا نهایت استفاده را می برد، فولبک هایی که با بازی در مرکز خط میانی راحت بودند. گواردیولا هنوز حرکت مشابهی را در منچسترسیتی به کار می برد.
شاید در این قالب کانسلو مشهودترین بازیکن باشد، فولبکی که قادر به بازی کردن در هر دو سمت زمین است.
این بار البته حرکت کایل واکر به عمق از سمت راست بسیار حیاتی بود و نقش کوچکی از گلهای منچسترسیتی را ایفا کرد. ابتدا در حرکتی که منجر به گل تساوی شد، او به سمت داخلی موقعیت گابریل ژسوس نفود کرد تا کمی رابرتسون را مشغول خودش نگه دارد. وقتی واکر او را به سمت خودش کشید، فضا برای دریبل زنی ژسوس مهیا شد تا به داخل حرکت کرده و پاس گلش را به فيل فودن ارسال کند. به آشکار در ادامه واگر بیشتر به عمق نفوذ کرد تا گل دوم تساوی منچسترسیتی حاصل شود. کایل واکر این بار از سمت راست خود را به موقعیتی رساند تا پاس رو به بیرون را دریافت کند و این باعث شد تا رابرتسون برای جلوگیری از او اقدام کند، اندي رابرتسون نتوانست تأثیر خاصی بر روی توپی بگذارد که در ادامه به کوین دیبروین رسید و ضربهی او پس از تغییر مسیر وارد دروازه شد.
سخن آخر: در آنفیلد هر چهار گل از موقعیت های کناری به ثمر رسید که اکنون در بازی های سطح بالای فوتبال برای تیم هایی که در میانه ی زمین بسیار منظم هستند، میدان اصلی نبرد محسوب می شود. جابه جایی هایی که در موقعیتهای کناری زمین صورت می گیرند به طور خاصی مهم به نظر می رسند و فولبکهایی که زمانی صرفا از کنارهها نفود می کردند، اکنون بیش از هر زمان دیگری در میانهی میدان نقش بازی می کنند.