ما و خدا، این تمام داستان زندگی ماست. اینکه هر لحظه چقدر به خدا نزدیک یا دور میشویم و یا چقدر زمینههای این دوری و نزدیکی را فراهم میکنیم، مهمترین مسئلۀ حیات ماست؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. خدا مرکز هستی ماست و تمام زندگی ما طواف دور خانۀ خداست؛ حالا چه دور بشویم، چه نزدیک بشویم.
محبت به دیگران علامت کمشدن خودخواهی است. هر چه محبت تو از دایره دوستان و آشنایان فراتر برود و غریبهها و حتی دشمنان را فرا بگیرد، از خودخواهی بیشتر فاصله گرفتهای. هرچه از خودخواهی بیشتر فاصله پیدا کنی، خدا خواهتر میشوی.
برای دینداری کافی است واقعبین باشیم؛ خدا بزرگترین واقعیت عالم هستی و قیامت فرجام تمام واقعیتها و پایدارترین واقعیت حیات بشر است. فقط راه رسیدن و دیدن واقعیتها با هم متفاوت است.
مرگ، آخرین واقعیت حیات ما نیست. پس از آن با واقعیتهای بزرگتر و اجتنابناپذیرتری مواجه خواهیم بود. هر چه بیشتر دربارۀ حیات آخرت فکر کنیم، تسلّط بیشتری بر واقعیات زندگی این دنیا پیدا خواهیم کرد.
اگر دنیا را خوب بشناسیم، آنگاه میتوانیم حکمت دستورات دین را بفهمیم و الّا ضرر میکنیم. دین برنامهای برای عبور سالم و پرسود از دنیاست.
هر انسانی مشخصات و مقدرات خاصّ خود را دارد و از بسیاری از جهات با دیگران قابل مقایسه نیست. ضمن احترام به همۀ آدمهایی که از ما بهترند باید گفت شاید خدا بیش از این از ما نخواسته است و در مقایسه با همۀ آدمهایی که از ما بدترند باید گفت شاید خدا بیش از این از آنها نخواسته است.
قوّت روحی ناشی از امید به خداست. بعضیها در طول عمرشان هیچگاه این احساس قدرت را تجربه نمیکنند، از بس احساس بیپناهی دارند و به خدا تکیه ندارند.
کارگردان هستی برای هر یک از ما نقشی در نظر گرفته است که اولاً باید آن را درست تشخیص دهیم و ثانیاً آن را درست ایفا کنیم. فرقی ندارد نقش ما چه باشد. اگر دچار هیجانات کاذب باشیم و تسیلم هدایتهای ظریف کارگردان نشویم، نمیفهمیم از ما چه میخواهد و نقش خود را پیدا نمیکنیم و عمرمان هدر میرود.
کسی که به مهربانی خدا اطمینان دارد به راحتی میتواند به مرگ فکر کند. با داشتن خدایی مهربان و دلسوز نباید یاد مرگ ما را نگران نماید. مطمئن باشیم خدا ضعف ما را میداند و ما را در آغوش خواهد گرفت. همین احساس خوب رابطۀ ما را با خدا بهتر میکند و آثار خوب یاد مرگ را به ما هدیه خواهد کرد.
آدمها زمانی از بدیهای دیگران اذیت میشوند که قیامت را باور نداشته باشند. اگر قیامت و حساب سخت صحرای محشر را باور کنیم و یا حتی باور کنیم هر عملی در این دنیا هم پاسخ دارد، آنوقت به جای اینکه از بدیهای دیگران ناراحت شویم دلمان برایشان خواهد سوخت و برایشان طلب مغفرت هم خواهیم کرد.
دوستداشتنیهای بدی را که در دل خود پنهان میکنیم، روح ما را افسرده میکند؛ دوستداشتنیهایی که دست نایافتنی و یا گناهآلود هستند و خودمان هم میدانیم خوب نیستند. اما آنها را از بین نمیبریم و با خیالپردازی آنها را تقویت هم میکنیم. دلی که از دوستداشتنیهای بد خالی است، باصفا است.
اگر عاشق حق نشوی، گاهی از اوقات مرز بین حق و باطل را تشخیص نمیدهی و این مجازات کسانی است که حق را شناختند، اما عاشق آن نشدند. اگر از باطل نفرت نداشته باشی، گاهی از اوقات مرز بین حق و باطل را تشخیص نمیدهی و این مجازات کسانی است که باطل را شناختند اما از آن نفرت پیدا نکردند. غیرت حقطلبی، آدم را در راه حق حفظ میکند.
وقتی با دوست داشتنیهای بی ارزش مخالفت نکنی و بنای مخالفت با دل را نداشته باشی، عوارض منفی زیادی خواهد داشت؛ یکی از آنها عصبی مزاج شدن است. البته عصبی شدن همیشه به این دلیل نیست، ولی آدمی که اهل مبارزه با هوای نفس نیست، وقتی زندگی مطابق میلش نباشد؛ زود عصبانی میشود و مثل بچههای لوس، بهانهگیری و عیبجویی میکند.
چقدر از زندگی خود را بخاطر دیگران هدر دادهایم و بخاطر خوشایند دیگران کار کردهایم؟ چه پاداشی به ما دادند؟ اگر هم از کسی چیزی دریافت کردهایم، حواسمان باشد رفتار غیرمخلصانه نتیجه ندارد و این دریافتها مقدر ما بوده است. اگر صرفا برای خوشایند خدا کار میکردیم، بهترش را به ما میداد.
واقعبینی کافی نیست، بلکه باید دید از چه زاویهای واقعیات را میبینیم؟ زاویههایی که علاقههای ما و خیالپردازی ما ایجاد میکند، محلّ مناسبی برای دیدن واقعیّات نیست.
بابت وقتی که گذاشتید ممنونم🙏💝