شروع بدیمنی بود. دهم نووامبر 2002، جیمز میلنر پسربچهای با صورت پر از جوش بود که اولین قدمهایش را در لیگ برتر برمیداشت. لیدز یونایتد در ورزشگاه پر از جمعیت آپتون پارک، 4-3 پیش بود که میلنر، پاسی از لی بویر دریافت کرد. از آن پاسهایی که برای بالا بردن اعتماد به نفس او و راحت بازی کردنش ارسال شد. میلنر پس از دریافت توپ، آن را دوباره به سمت بویر برگرداند و ….
او آن روز را به یاد میآورد:” اوه خدای من. توپ مستقیم به دی کانیو رسید، در فاصله 35 متری دروازه. دی کانیو توپ را قاپید، به سمت دروازه ما دریبل زد و یک شوت زد که از بالای دروازه ما بیرون رفت. پس از بازی در دوش رختکن، بو به من گفت:” لعنتی! روی نتیجه 4-4 شرط بسته بودی؟” به لیگ برتر خوش آمدید.
در چند هفته بعد، میلنر چند حضور کوتاه مدت در دیدارهای لیدز مقابل بولتون واندررز، فولام و تاتنهام هاتسپرز داشت. در یک تیم ناموفق، پیدا کردن جایگاهی در ترکیب کار دشواری است. ولی سپس نوبت سفر به ساندرلند در باکسینگ دِی (Boxing Day) رسید. این بار، آلن اسمیت که دیگر سرعت و قدرت گذشته را نداشت، با تعویضی زودهنگام روبرو شد. شش دقیقه از نیمه دوم گذشته بود که جیسون ویلکاکس، از سمت چپ سانتری روی دروازه ارسال کرد و میلنر که از پستش فاصله گرفته بود و به سمت تیر یک میرفت، روی زمین لیز خورد و توپ را وارد دروازه کرد. در سن 16 سال و 356 روز، او به جوانترین گلزن آن دوران لیگ برتر تبدیل شد و رکورد وین رونی مدت زیادی پابرجا نماند.
میلنر توانست در 16 سالگی خود را به لیگبرتر برساند و خیلی زود زیر ذرهبین رسانهها قرار گرفت.
دو روز پس از آن، تیم آماده چلسی برای دیدار با لیدز به الندرود سفر کرد. میلنر با تعویضی زودهنگام وارد زمین شد؛ این بار به جای هری کیول مصدوم و خیلی سریع در زمین جا افتاد. درست پیش از پایان نیمه اول، او از سمت چپ به سمت مرکز زمین حرکت میکرد که پاسی از ایریک باکه دریافت کرد و با دو لمس توپ، مارسل دزایی، مدافع قهرمان جهان را پشت سر گذاشت و با یک ضربه پای راست، توپ را به شکلی قوسدار بالاتر از دستان اد دیگوی به گوشه دروازه حریف فرستاد.
میلنر به خاطر دارد که در محوطه بیرونی محل ورود بازیکنان، توسط جمعیتی که خواهان امضای او بودند، احاطه شده بود که پدر و مادرش نجاتش دادند و با آنها به خانه برگشت. در هورسفورث، آنها (میلنر و خانوادهاش) لحظات حساس بازی را از تلویزیون نگاه کردند و پس از اینکه توپ وارد دروازه شد، پشت سر هم پیامهای تبریک از سوی دوستانش به موبایلش ارسال میشد. او مستقیما از مدرسه، جاییکه هفتهای 70 پوند از “طرح پرورش جوانان” (YTS) حقوق میگرفت، آمده بود و حالا در لیگ برتر بازی میکرد و گل میزد.
پس از آن، زندگی او پرهیاهو شده بود. خانواده او مورد هجوم تماسهای روزنامهنگاران و از آن بدتر، ایجنتها قرار گرفته بودند. همه به دنبال سهمی از پسربچه جدید لیگ برتر بودند. برخی سراغ باشگاه کریکت نزدیک خانه آنها رفتند و میپرسیدند که آیا جیمز میلنر این حوالی زندگی میکند یا نه. کارکنان باشگاه سری تکان میدادند و میگفتند که هیچگاه نام او را نشنیدهاند و امیدوار بودند که بازدیدکنندگان، او را از عکس خندانی که روی دیوار پشت سر نصب شده بود، نشناسند.
در روز تولد 17 سالگی که یک هفته بعد از آن گل بود، میلنر مقابل اسکانتروپ یونایتد در جام حذفی بازی کرد و پس از بازی، لباسهای کثیف هم تیمیهایش را جمع میکرد که وظیفه بچههای YTS بود. در همین حال او متوجه شد که گرمکناش، طبق رسمی در رختکنها که متعلق به سن و سال او نبود، تکه پاره شده است. مثل یک حرفهای (که نمیتوان او را در آن سن و سال حرفهای نامید)، میلنر تکه پارههای لباسش را پوشید و به سمت اتوبوس رفت تا لباسهای کثیف را داخل آن قرار دهد.
حساب کرد که 5 بار باید با خستگی راهرو را برود و بیاید، آن هم از کنار توپجمعکنهایی که هم سن و سالش بودند؛ و میدانست که آن توپجمعکنها چه فکری میکنند:”به وضعش نگاه کن! این ولگرد همانی نیست که دو گل در لیگ برتر زد؟” حالا در 34 سالگی، میلنر یک شهروند درجه یک لیگ برتر است.
البته از لحاظ سن، او بزرگترین نیست زیرا 16 بازیکن مسنتر از او فصل گذشته بازی کردند ولی مطمئنا از لحاظ تداوم حضور، درجه یکترین است. آرون لنون که اخیرا قراردادش یک طرفه از سوی برنلی فسخ شده، در اوت 2003 اولین بازی خود را در لیگ برتر انجام داد. په په رینا و لیتون بینز در تابستان 2005 به لیورپول و ویگان اتلتیک پیوستند. فیل باردزلی، فیل جاگیلکا، بن فاستر هم خیلی از او عقبتر نبودند. ولی بازی کردن در لیگی که با بازیکنانی مثل دیوید بکام، مت لیتیسیه، جانفرانکو زولا و پیتر اشمایکل در زمین و گراهام تیلور روی نیمکت استون ویلا و کن بیتس به عنوان مالک چلسی تزئین شده، دورانی که بازیکنان پیش از ورود به زمین لازم نبود حرفهای بیهوده بزنند، کار آسانی است؟
هیچکدام از بازیکنان فعلی لیگ برتر نمیتوانند با او در این زمینه رقابت کنند. بیش از نیمی از زندگی میلنر تا به امروز در لیگ برتر سپری شده است. البته که میلنر فراتر از این است که تنها بخواهیم به ثباتش بپردازیم. او از جمله 10 بازیکنی است که با دو باشگاه قهرمان لیگ برتر شده است (منچسترسیتی و لیورپول). 538 بازیاش در لیگ برتر، او را در رده پنجم از لحاظ تعداد بازی، پایینتر از گرت بری، رایان گیگز، فرانک لمپارد و دیوید جیمز قرار داده است. او در رده هشتم برترین پاس گلدهندههاست و با جدایی داوید سیلوا از سیتی، او حالا با 84 پاسگل، اختلاف بسیاری با دیگر پاس گلدهندههای فعال لیگ دارد و همانطور که خودش میگوید “هنوز بنزین در باکم هست.”
آن ویدیویی که لیورپول در روز اول تمرینات پیش فصل سال گذشته منتشر کرد، دیدهاید؟ 5 هفته بعد از قهرمانی چمپیونزلیگ، میلنر و هم تیمیهایش “آزمایش لاکتات” میدادند که نیازمند این است که بازیکنان با سرعتی تصاعدی، در دور یک زمین 400 متری بدوند و در هر دور نمونه خونی از لاله گوش آنها گرفته میشود تا میزان لاکتاتی که بدنشان تولید میکند، بررسی کنند. میلنر در هر دور برنده این آزمایش بود. سال قبل او با جوئی گومز رقابت تنگاتنگی داشت ولی در دور پایانی مدافع جوان را شکست داد. عجیب نیست که ویرژیل فن دایک او را “ماشین” صدا میزند.
تمرکز زیاد میلنر روی فوتبال و نداشتن حاشیه باعث شد تا او به بازیکنی خستهکننده معروف شود و این دستمایه شوخیهای بسیاری با او شده است.
همه میلنر را به مسئولیتپذیریاش میشناسند. علاوهبر اینکه او تنها فوتبالیستی است که الکل مصرف نمیکند. تمرکز و توجه او به حرفهاش باعث شده تا حتی اکانتهای پارودی از شخصیتش ساخته شود. اکانت مشهور توئیتر به نام “میلنر حوصله سربر” از روزمرگیهای زندگی میگوید که حول اتو کشیدن لباس، چای نوشیدن و بیرون گذاشتن زبالههاست. وقتی میلنر 5 سال پس از اکانت پارودی تصمیم گرفت در شبکههای اجتماعی فعالیتش را شروع کند، تصویری از خود منتشر کرد که در حال اتوکشیدن لباس است. او حتی گفته بود که از چیزی که اکانت پارودی میگوید هم حوصله سربرتر است.
اما گاهی اینطور به نظر میرسد که حرفهایگری محض میلنر، مانع بروز دیگر کیفیتهای فوتبالیاش شده است. امروزه او بیشتر به خاطر اینکه کاپیتان دوم لیورپول، یک پیاده نظام سختکوش و یک پنالتیزن خونسرد است، مورد تمجید قرار میگیرد. او از آن بازیکنانی است که در یک شب سخت چمپیونزلیگی در آنفیلد، لیونل مسی و نیمار را رها نکند یا در 20 دقیقه پایانی برای اینکه خیال تیم راحت شود، به داخل زمین برود- سرعت بازی را آرام کند، بازی حریف را خراب کند و وقتی تیمتان از حریف پیش است، از آن کارهای موذیانه انجام دهد تا زمان بگذرد. مدیریت بازی این روزها تخصص میلنر است. همه اینها به خاطر گریههایش پس از غسل تعمید آتشین در دیدار مقابل وستهام است و آن جمله “لعنتی. روی نتیجه 4-4 شرط بسته بودی؟”
اما باید به خاطر آورد که میلنر زمانیکه در لیدز به دنیای فوتبال معرفی شد، چگونه بازیکنی بود. در آن زمان او بیشتر وینگر بود؛ همینطور میتوانست در مرکز خط حمله نیز بازی کند. سریع بود و تکنیکی و هر چند که برای یک بازیکن جوان کمی عجیب است، ولی این دانش را داشت که از سرعتش برای به دردسرانداختن دفاع حریف استفاده کند. دوران بسیار تیره و تاری در الند رود سپری میشد و تبعات اقتصادی “زندگی کردن رویاها”، تحت مدیریت پیتر ریدزدیل کم کم پدیدار میشد ولی میلنر که از کودکی هوادار لیدز بود، چشمه امیدی کمیاب در تیم رو به افول لیدز بود.
پس از سقوط لیدز به دسته پایینتر و فروش میلنر به نیوکاسل در سال 2004، اوضاع برای او دشوار شد. او در سن 18 سالگی، از خانه دور شده و در تیمی پر از نامهای بزرگ و شخصیتهای مستحکم بود؛ بنابراین کارش برای اینکه بتواند خودی نشان دهد، سختتر شده بود؛ به خصوص اینکه سر بابی رابسون، در فاصله چند هفته تا شروع لیگ اخراج شده بود. گرام سونس به عنوان جانشین رابسون، مطمئن نبود که این نوجوان، خصوصیات لازم برای شکوفا شدن در تیمی که روزهای دشواری را سپری میکند، داشته باشد. وقتی از او سوال شد که چرا او را به استون ویلا قرض داده، سونس پاسخ داد که “نیوکاسل با تیمی متشکل از میلنرها، به موفقیت نمیرسد”.
این جمله شاید باعث شرمساری سونس در طی این سالها شده باشد. هر بار که مسیر آنها به هم میافتد، وقتی که مربی سابق نیوکاسل در رسانهها به عنوان کارشناس حاضر میشود، عذرخواهی میکند و میگوید که منظورش بد برداشت شده است. اما نکته عجیبتر این است که شاید بیش از هر بازیکن انگلیسی از نسل میلنر، او تجسم ارزشهای قدیمی است که سونس در کارشناسیهایش بر آنها تاکید دارد و به خاطر آنها مورد انتقاد قرار میگیرد. سونس معتقد است که بازیکنان در جنگهای فیزیکی و روحی باید مثل “مرد” ظاهر شوند و بر این باور است که این رویکرد در فوتبال از اهمیت بسیاری برخوردار است. میلنر یک فوتبالیست ایدهآل از نگاه او است.
اما سبک بازی میلنر در طی سالها در لیگ برتر تغییر کرده است. البته باید اینطور میشد، مگر غیر از این است؟ برای برخی که مدتی در میادین حضور دارند، تغییر کردن کار دشواری است؛ برای مثال رونی سالها از اینکه دوست دارد در خط میانی بازی کند، صحبت میکرد ولی حتی مدت بیشتری طول کشید تا او بتواند با نیازهای این تغییر کنار بیاید. اما میلنر در تمام دوران فوتبالش در حال هماهنگ شدن بوده است: بال چپ، بال راست، مهاجم و دوباره بال. همچنین او بیشتر دوران فوتبالش را در پستهای مختلف خط میانی سپری کرد و در نهایت چند سال پیش تحت هدایت یورگن کلوپ به دفاع چپ منتقل شد. کلوپ درباره او گفت:” او یک حرفهای تمام عیار است. خیلی خوششانس بودهام که در دوران مربی گریام بازیکنان حرفهای بزرگی با من کار کرده اند ولی “میلی” صد در صد جزو پنج بازیکن حرفهای برتر است.
وقتی از بازیکنی به عنوان “حرفهای تمام عیار” نام برده میشود، اینطور معنا میشود که : “یک بازیکن خوب و حرفهای که هیچگاه شما را ناامید نمیکند”. اینها صفاتی است که سالهای اخیر فوتبال او، به خصوص تلاشهایش در موفقیت لیورپول در لیگ برتر را توصیف میکند ولی میلنرِ جوان بازیکن متفاوتی بود. او هیچگاه گلزن نبود ولی کیفیت شوتهایش، استعدادش را نشان میداد. باید آن گل دیدنیاش به همراه نیوکاسل مقابل منچستریونایتد در روز سال نو سال 2007، که از سمت چپ به میانه میدان یورش برد و یک شوت فوقالعاده با پای راستش زد، یادآور شویم. همینطور گل استثناییای که مقابل ساندرلند به ثمر رساند، آن هم پس از اینکه با قراردادی 18 ساله به استون ویلا پیوسته بود.
میلنر در هشتمین فصل حضورش در لیگبرتر موفق شد جایزه بهترین بازیکن جوان فصل را از آن خود کند.
در ویلا او بازیکنی بود که هم در دفاع و هم در حمله خوش میدرخشید، گل میساخت و گل میزد. در فصل 10-2009 او فوقالعاده بود و 7 گل و 12 پاس گل در لیگ برتر به ثبت رساند، کنار اسستیلین پتروف در خط میانی پیشرفت کرد و عنوان بهترین بازیکن جوان لیگ را از آن خود کرد- که اتفاق حیرتانگیزی بود به خصوص که با توجه به اینکه او هشتمین فصلش را در تیم بزرگسال سپری میکرد و 24 ساله بود، هنوز طبق قوانین لیگ برتر واجد شرایط دریافت این عنوان بود. همان سال بود که او پس از یک دوره بسیار طولانی در تیم زیر 21 سال، به تیم ملی بزرگسالان انگلیس دعوت شد و منچسترسیتی را متقاعد کرد که او را با 24 میلیون پوند بخرد.
در منچسترسیتی، او در سیستمهای 1-3-2-4 یا 2-4-4 در کنارهها به کار گرفته میشد و اکثر اوقات نیز بازی را از روی نیمکت آغاز میکرد. در بازیهای آرامتر، وقتی که هدف تیم شکستن قفل دفاع بسته حریف بود، مربی به سمیر نصری اعتماد میکرد و در بازی های پربرخوردتر، وقتی که روبرتو مانچینی یا مانوئل پیگرینی بیشتر نگران شرایط آمادگی تیمشان بودند، میلنر انتخاب میشد. بله، میلنر همان بازیکنی بود که در یک چهارشنبه سرد در ماه ژانویه، در استوک به میدان میرفت. و عملکرد فوقالعاده او در پیروزی مشهور 6-1 سیتی مقابل منچستریونایتد در سال 2011، در کنار نمایش درخشان میکا ریچاردز و داوید سیلوا، از بهترین بازیهای دوران فوتبالش بود.
او با سیتی دو قهرمانی لیگ برتر و یک قهرمانی جام حذفی و یک قهرمانی جام اتحادیه به دست آورد ولی برایش بسیار ناامید کننده بود که در طول 5 فصل حضورش در منچستر، تنها 89 بار در ترکیب اصلی تیم قرار گرفت. روزهایی بود که حتی روش بیخیالی او هم جواب نمیداد و با چشمانی اشکبار به خانه میرفت و اینکه تلاشهای بی وقفهاش در تمرینات، پاداشی نداشت، او را به شدت ناامید کرده بود. همین باعث شد که او به دنبال چالش جدیدی باشد و با پایان قراردادش به عنوان بازیکن آزاد در تابستان 2015 به لیورپول پیوست.
میلنر با سیتی دو قهرمانی در لیگ برتر به دست آورد اما خودش اعتقاد داشت که آن اندازه که باید در این باشگاه مورد توجه قرار نگرفت.
این انتقال باعث شد تا هواداران سیتی، او را به حریص بودن متهم کنند، همانهایی که هفتههای قبلش به باشگاه التماس میکردند که با او تمدید کند- درست مثل هواداران لیورپول که در همان تابستان، پس از انتقال رحیم استرلینگ به جمع آبیهای منچستر، موج حملات را علیه او آغاز کردند. هر دو مدعی بودند که به دلایل فوتبالی تیمشان را عوض کردند و بعد از گذشت 5 سال، باید بگوییم که هر دو حق داشتند. استرلینگ تحت هدایت پپ گواردیولا پیشرفت چشمگیری کرد و میلنر، که گامی رو به عقب برداشته بود و به تیمی که در مرحله گذار بود پا گذاشته بود، نقشی کلیدی در تیم احیا شده یورگن کلوپ ایفا کرد.
این کاری بود که میلنر در تمام طول دوران فوتبالش انجام داد. او به حدی توانست با شرایط مختلف خو بگیرد که حالا بسیاری بازیکنان انگلیسی را به این متهم میکنند که نمیتوانند با سیستمهای متفاوت، شرایط متفاوت، تاکتیکهای متفاوت، وظایف متفاوت تحت هدایت مربیان متفاوت هماهنگ شوند. میلنر دائما تغییر کرد. او از لحاظ تاکتیکی باهوش است، به شدت رقابت طلب و تمام مدت در تلاش است که بهتر شود که بدین ترتیب به الگویی برای بازیکنان جوان تیمش تبدیل شده است. او از آن جمله بازیکنانی است که هر رختکنی به آن نیاز دارد.
نه، شما با تیمی متشکل از جیمز میلنرها به موفقیت نمیرسید ولی همچنین شما با تیمی متشکل از لیونل مسیها هم به موفقیت نمیرسید. برای ساخت تیم به ویژگیهای مختلف نیاز هست و اگر بخواهیم تغییری در جمله مشهور سونس که سالها پیش بیان کرده بود، ایجاد کنیم، باید گفت که بعید است با تیمی بدون جیمز میلنر بتوانید موفقیتی کسب کنید. باعث تاسف است که نسل بازیکنانی مثل او رو به انقراض است.