با برنامه خاطره بازی میهمان شما هستیم. این برنامه مقداری با گذشته تفاوت دارد و سجاد امیدی، تهیه کننده و گزارشگر ایرانی مقیم کالیفرنیا با طرفداری همکاری داشته و به خانه محمد بیاتی رفته است. برنامه تیم منتخب و برترین های قرن محمد بیاتی چند روز پیش تقدیم شما شد ولی این برنامه، گفتگوی سجاد امیدی با محمد بیاتی یک گفتگوی خاطره انگیز در برنامه خاطره بازی است. محمد بیاتی در این برنامه اتفاقات قدیمی را مرور می کند و با سوالات چالشی جالبی از سوی امیدی رو به رو می شود. همچنین وی در خصوص مسابقاتی که تیم ملی در شوروی برگزار کرد صحبت کرد و علاوه بر این، صحبت های قابل توجه و جذابی در خصوص قهرمان نشدن دارایی با کمک تاج عنوان کرد. شما را به تماشای این برنامه خاطره بازی دعوت می کنیم.
در برنامه تیم منتخب، با انتخاب های محمد بیاتی آشنا شدید و حالا ادامه برنامه با سجاد امیدی...
البته در لیست یازده نفره تان جای اصغر شرفی خالی است.
چون ما زیاد داشتیم. اصغر رفیقم است اگر براساس رفاقت باشد باید او را بگویم اما من خدمتتان بگویم در مورد اصغر شرفی، یک بازی با پاس داشتیم بعد اگر میزدیم یا میخوردیم فرقی برایمان نمی کرد اول نمی شدیم ولی چون دارایی یک دفعه با تهران جوان گاوبندی کردند و تیم تاج را عقب انداختند، اینجا که آمدیم با تیم پاس بازی کنیم ما اگر پاس را می زدیم اول نمی شدیم اگر مساوی هم می کردیم فرقی نمی کرد ولی اگر می خوردیم دارایی اول نمی شد.
شما تاج بودید.
بله من گلر بودم. وسط بازی قوام شیرازی آمد گفت آقای بیاتی، من و جمالی بودیم، گفتند ما به شما پول می دهیم تا امروز بخورید تا ما اول بشیم و دارایی اول نشود. گفتیم نه ما پول نمی خواهیم اگر توانستیم بازی را می بریم چون باید ببریم ولی اگر نتوانستیم بزنیم مساوی نمی کنیم، می خوریم که دارایی اول نشود چون دارایی یکبار سر ما کلاه گذاشته و اینکار را کرده و حالا موقع تلافی است. رفتیم بازی کردیم و مساوی شدیم در نیمه اول و نیمه دوم و فلان، یک ربع مانده به آخر بازی بود تماشاچی های پرسپولیس می گفتند بیاتی قول دادی چه شد، بیاتی قول دادی چه شد. چه قولی دادیم ما.
نتیجه چه شد؟
حالا همه تیم هم موافق بودند که اگر نشد می خوریم تا دارایی اول نشود. رحیمی آمد داخل و او هم موافق بود ولی موقعی که آمد توپ را بزند گفتم رحیمی توپ را بده شرفی بزند گل. گفت آقای بیاتی شاید تا حالا خدا نخواسته ولش کن بگذار من هم بزنم گفمت چی چی خدا نخواسته ما قرار گذاشته ایم به خدا ربطی ندارد فوتبال، من رفتم پشت توپ، توپ را در هجده قدم دادم به شرفی و او توپ را زد و آمد پیش من، من استوپ کردم دادم به بایگان، بایگان گوش چپ شان بود از دروازه رفتم بیرون و بایگان زد داخل دروازه. بعد تمام تماشاچی ها در امجدیه شروع کردند بیاتی توپ را در کرد محب را در به در کرد. چون محب رئیس دارایی بود، نصف شب در خیابان استانبول و میدان توپخانه و اینها داد می زدند بیاتی توپ را در کرد محب را در به در کرد. فردایش آمدیم بیرون می خواستیم برویم حمام آنجا همان دم امجدیه حمام بود. آقای نوریان مرا دید گفت بیاتی نامرد این چه کاری بود کردی؟ گفتم آقای نوریان شما مسلمانی یا نه؟ گفت بله. گفتم حضرت علی را قبول داری یا نه؟ گفت بله. گفتم حضرت علی خودش گفته اگر زدند در این گوش تو شما بزنید در آن گوششان. شما رفتید گاوبندی کردید و تهران جوان را جلوتر از ما انداختید ما هم ایندفعه تلافی اش را در آوردیم و بی حساب شدیم الان. گفت باشد.
پس در آن دوران هم تبانی بود.
همیشه تبانی هست. نه تبانی این نبود که پول بگیریم، یکدفعه می بینی تبانی پولی است مثلا پول می دهند به گلر که گل بخورد یا شما گل نزن، این فرق دارد با اینکه بخواهند مثلا تهران جوان با دارایی یک تیم بودند، فکری مربی هر دو بود و می گفت تو بباز من بروم بالا یا تو ببر من بیایم بالا. آنها این کار را کردند و ما هم این کار را جواب دادیم و گفتیم این به آن در.
به خاطرم آمد آقای کازرانی چند روز پیش میهمان برنامه بودند یک خاطره تعریف کردند از 1974. قبل از بازی استرالیا بازی با نیوزیلند.
نه ما رفته بودیم آنجا، اصولا وقتی تیم هایی می روند یک جایی 15 روز می مانند نمی توانند که فقط استراحت یا تمرین کنند. گفتیم چه کنیم؟ گفتند باید تمرین کنیم. گفتند تیم نیوزیلند آنجا هست ما رفتیم با آنها بازی کنیم منتها ما با نیوزیلند بازی کردیم به نظر باران آمد یا چنین چیزی، پروین لگد خورد. پروین نتوانست بازی کند. می گفتند آی اگر با نیوزیلند بازی نمی کردیم 6 تا می زدیم و این حرفها. کسی نمی داند ما می زدیم یا نه ولی بعدا گفتند شما اشتباه کردید. به هرحال وقتی همه تیمها می روند برای آمادگی نمی روند که در هتل بمانند وقتی 10-15 روز وقت دارند می روند بازی می کنند و تمرین کنند. اگر نیوزیلند نبود بالاخره یک تیم پیدا می کردیم برویم تمرین کنیم. اتفاقا اینجور شد و رفتیم آنجا بعد هم حجازی خوب بازی نکرد. یکی دو مرتبه اشتباه کرد و درحالی که قد و قواره اش بلند بود و نباید اشتباه می کرد ولی اشتباه کرد.
حسرتی در فوتبال دارید؟
نه فکر نمی کنم اگر به گذشته برگردم نمی دانم چه می شود و شاید اشتباهی دیگر می شد. گذشته درگذشت.
هیچ حسرتی ندارید از گذشته؟
نه ما رفته ایم خوردیم یا زدیم.
مثلا آنجور که می گویند تیم 1974 ما هم لیاقت جام جهانی رفتن را داشته و اگر خوش شانسی می آوردیم، البته آن موقع جام جهانی رفتن واقعا کار هرکسی نبود و خیلی سخت.
ما جام جهانی می توانستیم برویم ولی آن بازی را باختیم و نتوانستیم برویم. چون آن موقع هم که در ایران بازی کردیم چند توپ عادلخانی (قلیچ خانی) به تیر خورد اگر گل زده بود رفته بودیم. مساوی هم می کردیم یک بازی بعدی داشتیم ولی نشد گاهی اوقات نمی شود.
بازیکنی بوده که شما را تحت تاثیر بگذارد؟ مثلا آقای جدیکار را اسمش را آوردید، ایشان اگر الان بازی می کرد شاید در رئال مادرید بازی می کرد یا هرکسی دیگر.
من چون رفتم در تیم فولام بازی کردم در انگلیس، عکس و مطلبش را هم دارم. خیلی بازیکنان ما اگر می آمدند، قلیچ خانی و حبیبی و بقیه می توانستند در اروپا راحت بازی کنند.
شما چند سال فولام بودید؟
من یک سال در فولام بازی می کردم منتها اجازه کار که نداشتم نمی توانستم جزو تیم باشم و بازی کنم. رفتم حتی اجازه کار بگیرم اداره کار انگلیس ولی گفتند چون شما به عنوان دانشجو آمده اید نمی توانیم اجازه کار بدهیم چون به عنوان دانشجو به اینجا آمده اید. اگر اجازه کار می گرفتم می توانستم در فولام و تیم های دیگر بازی کنم. چون من آنجا تمرین هم کردم قبولم کردند ولی اجازه کار نداشتم.
فوتبال ایران را الان دنبال می کنید؟
زیاد نه، بعضی وقت های بازیهایی باشد شاید. تمام بازیها انگلیس و همه را بخش های خوبش را نگاه می کنم نمی نشینم از صبح 1 ساعت و نیم فوتبال ببینم. توپ برود اوت از اوت بیاید بیرون و حوصله ندارم یا وقتش را ندارم آنها را بببینم، شب هایلایت ها را نگاه می کنم.
فکر می کنم با توجه به تمام نسلهای فوتبال ایران، الان بهترین نسل را داریم چون خیلی لژیونر داریم.
چون علت دارد، آن موقع که ما فوتبال بازی می کردیم از فوتبال اروپا هیچ اطلاعی نداشتیم نه فیلمی بود نه نواری بود نه تلویزیونی بود که ما یاد بگیریم چه کار کنیم الان دیگر همه فوتبال ها را هر روز نگاه می کنند و درست مثل یک مربی است که به آنها بگوید چه کار کن. الان فرق می کند ما آن موقع هیچ چیزی نبود و برای خودمان بازی می کردیم. اطلاعی از خارج هم نداشتیم بعضی مواقع تیم های خارجی می آمدند و بازی می کردیم، بازیهای آنها را می دیدیم فقط. مثلا یادم است یک تیم آمده بود از شوروی، یک دریبل به خصوصی انجام می دادند ما تمرین کردیم حتی من گلر بودم تمرین می کردم تا توپ را جمع کنم زیر پایم و بعد از آنور بیندازم پشت سرم و بیفتد جلو. آن کار را بازیکن روسیه انجام داد و بچه های ما تمرینش می کردند. تیمی نمی آمد که یاد بگیریم و خودمان بازی می کردیم فوقش از پاکستان و افغانستان می آمد، آن موقع اینها بود. ترکیه هم خوب برای ما وقتی می رفتیم آنجا یاد می گرفتیم.
ترکیه فوتبالش از ما بهتر بود آن موقع؟
بله. ترکیه همیشه بهتر بوده البته وقتی آمدند ایران نتوانستند پیروز بروند یا مساوی کردند یا آنها زدند ما هم زدیم.
نکته جالبی در آن دوران که عصر ارتباطات نبود وجود دارد، در دوران شما بازی بین المللی خوب خیلی داشتیم. حتی سانتوس برزیل هم آمد.
شانسی که ما داشتیم این بود، ما تیمی نمی آوردیم مثلا اینها می آمدند کویت و آنجاها بازی می کردند بعد ما از آنجا می آوردیمشان و شانسی بود.
الان هم می آیند.
خوبی اش این بود ما پول نداشتیم و بودجه نداشتیم. مثلا مبشر 6 هزار دلار بودجه فدراسیونش بود پولی نداشت به کارمند بده و این وآن بده. مشکل بود برایمان، توپ نداشتیم اصلا، خیلی مشکل بود.
ولی با توجه به همان امکانات این بازی ها خیلی خوب بود.
با آن امکانات بله خیلی خوب بودیم.
مثلا الان ما واقعا حسرت این را داریم با همین ترکیه بازی کنیم با این همه تیم خوبی که داریم.
الان همه چیز خوب است و استعداد بچه ها خوب است.
واقعا همین است. ما که از هم صحبتی با شما سیر نمی شویم امیدوارم سالهای سال سایه شما بالاسر فوتبال و ما و خانواده تان باشد.
این را هم نشان تان دهم. برای اینکه بدانید چی به چی است، می گوید که مثل اینکه صدرالدین الهی این را نوشته، می گوید خط دفاع تاج خیلی خوب بود می توانید عکس هم بگیرید. حالا اینها را بگیرید اگر خواستید استفاده کنید و نخواستید حداقل داشته باشید. من الان به شما می گویم. رفتیم شوروی بعد از کودتای 28 مرداد که با روسیه رابطه پیدا کردند زمانی که تیمسار زاهدی سرکار آمده بود، تیم ایران به شوروی رفت. آقاحسینی گلر بود من رزرو او بودم. رفتیم بازی کردیم اول با باکو بازی کردیم و 2-0 خورده بودیم آقاحسینی زخمی شد من رفتم داخل دروازه. 2-2 شدیم. رفتیم تفلیس بازی کردیم 3 تا خوردیم رفتیم باکو 2-1 زدیم. آقا باور نمی کنید تمام ایرانی های ترکی که از آذربایجان به شوروی رفته بودند چه گریه و زاری و خوشحالی که شما آبروی ما را خریدید در این باکو سر ما بلند می شود می توانیم با این ها حرف بزنیم افتخار کنیم که تیم ایران شما را زده و یک افتخار بزرگی برای ایرانی هایی بود که به باکو رفته بودند. یک بازی خیلی خوب آنجا انجام دادیم و زدیم بعد هم که آمدیم رفتیم پیش شاه، شاه دوست داشت با بازیکنان صحبت کند و صدقیانی می گفت، ترکی هم خوب صحبت می کرد گفت بیاتی آخر بازی ما 2-1 زده بودیم آخر بازی یک تک به تک با فوروارد باکو بود و شیرجه زد و توپ را از روی پایش گرفت و ما 2-1 بردیم. خیلی هم خوشحال شدند و گفتند آفرین باریکلا، این هم خاطرات آن موقع است.
پاداشی هم گرفتید؟
آن موقع پاداش نمی دادند حالا من بگویم به شما اتفاقا این ها که دور و بر شاه هستند آدم هایی تملق گو بودند. کاری می کنند که شاه خوششان بیاید الکی رفتیم آنجا شاه گفت این جوانها چه می خواهند؟ خب مثلا بچه ها چه می خواستند؟ خانه، آپارتمان می خواستند ولی خب نداشتند. خسروانی گفت شاه بچه ها می خواهند بروند امام رضا دعا کنند برای شما. گفت خب طیاره بدهید بروند. ما گفتیم ما کِی می خواستیم برویم امام رضا برای او دعا کنیم. خیلی جالب است یک روز رفته بودیم مجارستان برای بازی، شاه و شهبانو آنجا بودند در هتل و بالا خوابیده بودند و ما پایین خوابیده بودیم، برای اولین بار یکجا بودیم. صبح ما را به راه کردند و با لباس ورزشی به خط ایستادیم، شاه و شهربانو آمدند پایین و صحبت کردند با بازیکنان. شاه با اصلی که صحبت کرد، اصلی گفت ما خانه نداریم و چنین چیزی. یک باره شهبانو گفتند که آقای اصلی! آن موقع که المپیک بود یک ساختمان هایی درست کرده بودند که ورزشکارها آمده بودند ولی خالی بود، شهبانو گفتند یکی از آنها را ما به شما داده بودیم. اصلی گفت آنها آپارتمان هستند خانه نیستند.
خانه هم گرفتند پس؟
گفتم عزیز اصلی، بگذارید یک چیزی درباره قدر دروازه بان بگویم... ما هر دو قدمان بلند نبود، پرسیدند شما واقعا گلرید؟ گفتیم ما دو تا گلریم. گفت شما دوتا گلر هستید؟ گفتند واویلا فردا چه می شود. گفتم چطور چه می شود؟ گفتند شما با این قدتان چطور می خواهید بازی کنید چون آنها همه قد بلند هستند و راست هم می گوید ما با این قد و دروازه به آن بزرگی. گفتیم تا فردا حالا ببینیم چه می شود. رفتیم بازی کردیم با ارمنستان 2-2 کردیم بعد رفتیم با تفلیس، بعد یارو گفت عجب گلرهایی هستید شما. در حالی که همان که اول گفتم، به موقع پریدن است، به موقع تشخیص دادن است که توپ کجا پایین می آید، اینجا اگر می آید پایین باید اینجا بپرم اگر زود بپرم بیخود پریده ام اگر هم دیر بپرم همینطور. باید به هنگام همان جایی که توپ می آید بپرم، بنابراین اگر زودتر بروم چون دست دارم از شما بزرگتر می شوم.
پس قدیم زمانی می گفتند مد است که گلرها شاید یک خورده...پس اینجور که شما می گویید گلر باید هوش بالایی داشته باشد.
بله باید تشخیص دهد. اینجا یک عکس داشتم شما دیدید، عکسی بود که توپ را زدم و با شیرجه گرفتم. توپ کرنر را گرفتم من به موقع فهمیدم که این می خواهد توپ را بزند بنابراین من می توانم یک پا بگذارم و توپ را بگیرم. چون خودم هم بازیکن بودم این خیلی مهم است. دیدم من یک گلری بود در تلویزیون از خارجی ها، رفت بیرون توپ را بزند ولی از دستش در رفت و گل زدند، شاید دیده باشد چند روز پیش بود، اصلا بازیکن نبود و گلر بود فقط. گلر بازیکن هم باید باشد اگر من بازیکن باشم می دانم آن طرف وقتی گوشه است وقتی این کار را می کند و زاویه اش آنطور است نمی تواند به طرف دیگر برود و این سمت می آید.
پس نتیجه می گیریم اتفاقا دروازه بانی پستی است که هوش نیاز دارد.
آنها پاس می گیرند و توپ را به بقیه می دهند من نه باید 7 متر را کنترل کنم ببینم این کجاست با چه زاویه ای می خواهد به من بزند مثلا ببین اینجا دروازه است، شما می خواهید از آن زاویه بزنید من که نمی توانم این طرف بایستم باید یا اینجا باشم که هم زاویه اینجا را داشته باشم هم جوری باشد که شما این طرف نزنید. باید زاویه ها را خوب بشناسم که وقتی طرف اینجا هست مثلا می تواند همه جا بزند ولی آنکه در زاویه است نمی تواند بزند.
ممنون که این وقت را به ما دادید. امیدوارم باز هم از این اتفاقات نصیب من شود تا بیایم و با شما صحبت کنم.
خوشحالم که شما تشریف آوردید اینجا.