1)مارادونا
![](https://s4.uupload.ir/files/argentina_celebrando_copa_(cropped)_8qes.jpg)
بیایید از مهم ترین اسطوره شروع کنیم . عبور از خط دفاع ، فخر فروختن به هم تیمی ها به خاطر توپ هایی که حرکت می داده یا حتی پاره کردن پیراهن و شلیک کردن به خبرنگاران با فشنگ مشقی ؛ می توان گفت که جهان دیگر چیزی مثل دیگو مارادونا را به خود ندیده است . در فوتبال مثل یک گردباد بود ؛ یک شيطان تاسمانی ریز و چرخان که شورت های کوتاهی به پا می کرد و می توانست دریبل کند ، پاس بدهد و طوری شوت بزند که تا آن زمان کسی شبیهش را ندیده بود . مارادونا یک جنگجوی خیابانی رجزخوان بود که هم می توانست یک دسته مدافع بلژیکی ترسو را فراری بدهد ، هم کاری کند که عموی طرفدار انگلستان تان فحش را به تلویزیون بکشد. ((هند بود ! لعنتی ها ، هند بود)) .برخلاف اخلاق حرفه ای و کنترل شده ی پله ،یا باشکوهی که کرایف نشان میداد ، مارادونا وحشی و احساساتی بود ؛ آن قدر احساساتی که می شد اعتياد طولانی مدتش به مواد مخدر برای بالا بردن اعتماد به نفسش را بخشید . به هر حال ، دغدغه ی اول او فقط فوتبال بود . مارادونا برای تبدیل شدن به یک اسطوره ی فوتبال مسير سنتی را پشت سر گذاشت یعنی در فقر کامل به دنیا آمد . او در حلبی آبادی در حاشیه ی بوئنوس آیرس بزرگ شد و در آلونک شان ، هیچ امکانات رفاهی ای که برای بقیه عادی بود نداشت ؛ نه برق ، نه آب ، نه حتى وای فای اولین توپ فوتبالش را به عنوان هدیه ی تولد سه سالگی ، از پسرعمويش گرفت . وقتی هشت سالش شد ، یک راست با تیم آرژانتينوس جونيورز قرارداد بست . دیگو حتی در همان سن کم ، خودش را به قرص و آمپول بست تا سریع تر رشد کند . در استراحت بین دو نیمه ، مارادونای ده ساله سعی می کرد هواداران آرژانتينوس جونیورز را با روپایی زدن سرگرم کند ؛ او پسر کوچکی بود که با بی خیالی توپ را روی زانوها ، شانه ها و سر نسبتا بزرگش حرکت می داد . بعد همین کار را با یک پرتقال و بعد یک بطری انجام میداد . پنج سال بعد ، در ۲۰ اکتبر ۱۹۷۶ ، همین پسربچه به عنوان بار تعویضی وارد زمین شد و بازی حرفه ای خود را انجام داد . مربی او ، خوان کارلوس مونته ، با جمله ی کوتاهی او را به زمین فرستاد . این که همان طور که بلدی بازی کن و سعی کن بالایی انداختن ، حریفت را از سر راه برداری و مارادونا هر دوی این کارها را انجام داد . حریفش در آن روز ، خوان کابررا ، طوری توسط مارادونای نوجوان تحقیر شد که مشابهش فقط در بازی های آنلاین دیده میشود؛ اما خود کابررا از نقشی که در افسانه ی مارادونا بازی کرده ، راضی است . اولین گل بین المللی دیگر به سال ۱۹۷۹ و برد ۱-۳ مقابل اسکاتلند در هميدن پارک برمیگردد او به راحتی قلب دفاع اسکاتلند را دریبل زد و حرکتش کم و بیش شبیه همانی بود که هفت سال بعد ، در استادیوم آزتیکا ، مقابل تیم انگلیس انجام داد . اول همان چرخش معروف را در میانه ی زمین انجام داد تا از دست رقبایش فرار کند اما آنها تیم اسکاتلند بودند . کسی تا به حال این طوری با آنها رفتار نکرده بود ! در این زمانه محبوبیت دیکو در حال افزایش بود . کار به جایی رسیده بود که شایعه شد قرار است با شفیلد يونايتد قرارداد امضا کند اما نظامیان حاکم بر آرژانتین معتقد بودند این نمونهی ممتاز از قدرت ورزشی آرژانتین ، نباید از کشور خارج شود و در نهایت سال ۱۹۸۱ ، قرار شد دیگو با تیم بوكا جونيورز قرارداد ببندد . کاری که برای او زحمتی نداشت ، چون خودش همیشه طرفدار تیم بوکا بود اما باشگاه مشکلات مالی فراوانی داشت و به سختی می توانست دستمزد این بازیکن جدید را بپردازد . دیگو یک سال در این تیم ماند و وقتی رژیم عوض شد ، بعد از جام جهانی ۱۹۸۲ با قراردادی بی سابقه به بارسلونا پیوست . جام جهانی به بارسلونا نشان داده بود که در نیوکمپ باید چه انتظاراتی از دیگر داشته باشد ؛ مهارتهای فردی فوق العاده و البته خشونت های گاه و بیگاه ( کار دیگر در جام جهانی با خطای سنگین روی ژوئا باتیستای برزیلی به پایان رسید ؛ بعد از فینال غم انگیز کوپادل ری مقابل اتلتیکو بیلبائو هم چند حرکت خشن کاراته اجرا کرد و کار خودش را با بارسلونا به آخر رساند ) . چهار سال بعد در جام جهانی مکزیک ، معلوم شد که احتمالا مارادونا از سیاره ی دیگری آمده : از سیاره ای که مردمش دیوانه وار میدویدند و مدل مویشان شبیه راکرهای دیترویتی دههی ۱۹۷۰ بود . عملکردی که دیگر با آن در یادها ماندگار شد ربطی به فینال مقابل آلمان غربی ندارد ( اگرچه پاس فوق العاده ی او برای خورخه بوروچاکا باعث برد دیرهنگام در این بازی شد ) ؛ موضوع به برد در نیمه نهایی مقابل بلژیک هم برنمی گردد ، اگرچه در آن بازی هم دو گل زد که برای یکی از آنها ، مقابل سه مدافع شیرجه رفت و با از دست دادن تعادلش ، کار را تمام کرد . نه ؛ شهرت مارادونا - که قبلا گفتیم احتمالا باعث عصبانیت عموی طرفدار انگلستان تان هم شد- به شکست انگلستان در یک چهارم نهایی برمی گردد . در این بازی ، مارادونا دو گل به ثمر رساند که او را هم به عنوان بازیکن قرن و هم یک عوضی دروغگو ماندگار کرد . وقتی مارادونا دستش را از بالای سر پیتر شیلتون دراز کرد تا آن گل معروف به « دست را به ثمر برساند ، در واقع از آن سوی اقیانوس اطلس برای انگلیس پیر خط و نشان کشید . برای آرژانتینی ها ، این اتفاق معنی ویژه ای داشت . کشور آنها از چهار سال پیش ، هنوز درگیر هضم اتفاقات جنگ فالکلند بود . بنابراین شکست انگلیس که مشکلات زیادی را برای هم وطنان شان ایجاد کرده بود برایشان خیلی ارزشمند تلقی می شد - با این که در به ثمر رسیدن آن گل ، استیوهاج هم غیرمستقیم نقش داشت . با این حال ، مارادونا به رقبای شکست خورده رحم کرد و گفت که زدن گل دوم خارق العاده اش در مقابل هیچ تیم دیگری ممکن نبود ؛ چون قبل از این که فرصت کند توپ را از میانه ی زمین به حرکت درآورد ، او را با خطا زمین گیر می کردند . او گفت و انگلیسی ها انسان های نجيبي هستند . البته اگر این موضوع را نادیده بگیریم که در تمام بازی ، تری فن ویک سعی داشت پاهای او را قلم کند و وقتی توپ وارد دروازه شد ، تری بوچر می خواست سرش را از تنش جدا کند . مارادونا یک تیم متوسط را به جایگاهی ورای رؤیاهایش رساند . این مسئله تصادفی نبود ، چرا که او قبلا و در موفق ترین دوران عمرحرفه ای خود ، باعث شده بود ناپولی دو بار قهرمانی سری آ را به دست بیاورد . حالا مارادونا ارج و قربی به اندازهی خیل عظیم هوادارانش داشت . بعد مصرف مواد مخدر باعث شد دیگو فوتبال در ایتالیا را رها کند و دچار مشکلات جسمی بسیاری هم شود ؛ اما خوشبختانه درمان شد و همچنان حضور پرشور و قدرتمندش را حفظ کرد توانست نظرات بحث برانگیزش را ابراز کند یا به پله متلک بیندازد. روحش شاد ❤️
2)روبرتو باجو
![](https://s4.uupload.ir/files/1170994_674_5tlb.jpg)
با وجود پنالتی های فراوانی که روبرتو باجو گل کرده ، بیشتر مردم او را به خاطر پنالتی ای که بیرون زد به یاد دارند . باجو در عمر حرفه ای اش بیش از ۱۰۸ ضربه ی کاشته را به گل تبدیل کرد که بالاترین رکورد در فوتبال ایتالیا محسوب می شود . توپی که او در ضربات پنالتی فینال جام جهانی ۱۹۹۴ بیرون زد ، یک مورد غیرعادی بود اما همين ، خاص بودن فعالیت ورزشی او را نشان می دهد . از طرفی آن پنالتی به آدم آرامش خاطر می داد ؛ چون اگر روبرتو باجو هم هر از گاهی خرابکاری می کرد ، پس خرابکاری بقیه دیگر عیبی نداشت . مثل ایمیل اشتباهی به فروشنده زدی و او را اسکل خطاب کردی ؟هی حتی بابی باج هم یک دفعه این طور اشتباه کرده است. یا مثلا با لباس ضایع به مهمانی سال نو رفتی ؟عیبی ندارد رفيق ؛ دم اسبی معروف ، باجو ، قلب یک ملت را به درد آورد . پس هیچ عیبی ندارد . این که باجو با چنین سرنوشتی روبه رو شد خیلی دردناک است ، چون نباید فراموش کرد که او دست تنها توانست ایتالیا را تا فینال جام جهانی پیش ببرد . او در این مسابقات پنج گل به ثمر رساند و به یک تیم بی انگیزه روحیه داد ؛ و تمام این مدت ، خودش با مصدومیت دست به گریبان بود اما مربی تیم ، آریگوساکی ، باز هم به او اطمینان نداشت . وقتی دروازه بان آنها جانلوکا پالیوکا ، در بازی مقابل نروژ از زمین اخراج شد ، باجو از زمین بیرون رفت تا دروازه بان ذخیره به جای پالیوکا به بازی بیاید . ساکی با خودش گفت(( باید از قوی ترین و آماده ترین بازیکن استفاده کنیم)) عجب اشتباهی. باجو در تمام عمر فعالیت حرفه ای اش با چنین برخورد هایی رو به رو بود؛ اما طرفداران ویچنزا، فيورنتينا، يوونتوس ( جایی که در آن پیراهن شماره ی ۱۰ را از پلاتینی به ارث برد ) ، ميلان ، بولونیا، اینتر و برشياعاشق او بودند . سری آ بهترین لیگ جهان در دهه ی نود بود و صحنه هایی که در آنبباجو یک ضربه آزاد را به گوشه دروازه ميفرستد یا میان دریایی از پاها شیرجه میرفت تا ضربه ی سر بزند ، محبوبیت او را به اوج رساند . فقط وقتی که پشت پنالتی قرار می گرفت دیگر هیجانی در کار نبود ؛ چون می دانستی ضربه را گل می کند.
3)جورج بست
![](https://s4.uupload.ir/files/photo_2017-07-04_11-54-49-600x438_yo6m.jpg)
مهم ترین گل های جورج بست در خاطر طرفداران فوتبال انگلیس حک شده و تا ابد از یاد نخواهد رفت . افراد اندکی شخص و از نزدیک قرار فوق العاده ی او مقابل اشفيلد يونايتد ، پاس ظريف او مقابل اسپورس یا ضربه ی نهایی و جانانه اش در فینال جام باشگاه های اروپای ۱۹۶۸ را دیدند اما تصاویر این لحظه ها در کنار تصاویر خاطره انگیز دیگری مثل فرود روی ماه ، تخریب دیوار برلین با ماجرای آن جوانکی که به برنامه ی زنده تلفن کرد تا به گروه پاپ « پنج ستاره » ناسزا بگوید ، هیچ وقت از خاطره ها پاک نخواهند شد .تصاویر بست در حالی که یک دستش را در هوا بلند کرده و لشکری از مدافعین شکست خورده هم تیمی های مبهوتش را پشت سر می گذارد و به خط گل آلود میانه ی زمین برمی گردد ، در کنار تصاویر او خارج از زمین بازی ، خیلی روشن و واضح در خاطره ها مانده . او آدم خوش مشرب و خوش قیافه ای با صورت آفتاب سوخته بود که لشکری از طرفداران را دور خودش جمع میکرد . جورج به سبک بازی با ضربات کوتاه به عقب و کناره ، یا سبک زندگی سرراست و همکاران مسن ترش هیچ علاقه ای نداشت . تازه دو روز از امضای قراردادش با منچستر یونایتد در ۱۹۶۱ میگذشت که غیبش زد . او که نوجوانی بیش نبود ، دلش برای خانه تنگ شده بود و سوار بر کشتی ، به بلفاست رفت . یکی از تازه کارهای دیگر ، اریک مک موردی ، هم همراهش بود . در مقایسه با ایرلندشمالی ، منچستر جای نمناک و ترسناکی محسوب می شد . غیب شدنهای او در سال های بعد هم چند باری تکرار شد ؛ همین طور اعتیاد به الکل که باعث شد بازی حرفه ای را قبل از سی سالگی کنار بگذارد . در این بین مت بازبی ، سرمربی یونایتد ، او را راضی کرد که به زمین برگردد و در عرض دو سال بعد از شروع فوتبال حرفه ای ، بست اولین عنوان قهرمانی خود را در لیگ به دست آورد ؛ سال ۱۹۶۸ او بهترین بازیکن اروپا شد . بست به دستورهای تاکتیکی محل نمی گذاشت . رویکرد او بیشتر لحظه ای و درجا بود . پس تعجبی ندارد که بعد از امضای قرارداد با او ، بابی چارلتون کم کم کچل شد . وقتی یونایتد برای تکرار افتخارات ۱۹۶۸ به تقلا افتاد ، حوصله ی بست کم کم سر رفت . جایگاهش را به تدریج از دست داد ، اعتیادش به الکل شدیدتر شد و در نهایت کارش را تمام کرد اما قبل از آن ، قبل از این که به اوج برسد و بعد سقوط کند ، در ۱۹۶۶ یک بازی خیره کننده در لیسبون به نمایش گذاشت . بعد از آن ، زندگی دیگر هیچ وقت مثل سابق نشد .
4)جوزپه مئاتزا
![](https://s4.uupload.ir/files/29460933301503016487_qo1n.jpeg)
ویتوریو پوتزو ، سرمربی ایتالیای قهرمان جام های جهانی ۱۹۳۴ و ۱۹۳۸ ، درباره ی مئاتزا میگفت که حضور او در تیم ، یعنی از همان اول یک گل جلو باشيد . احتمالا حضور موسولینی در راس قدرت و تهدید رقیبان ایتالیا از سوی او و دیگر مسئولان دولتی در این امر بی تأثیر نبوده است اما نمی توان انکار کرد که جوزپه مئاتزا بهترین مهاجم فوتبال در دوران قبل از جنگ جهانی دوم بود . او به راحتی میتوانست از هر دو پایش استفاده کند و از پیشروهای ضربه ی قیچی برگردان محسوب می شود ؛ مهاجمی که هیچ وقت شکست نمی خورد . او موفق شد در ۳۶۷ بازی سری آ ، ۲۱۶ گل به ثمر برساند و اگر جنگ به راه نمی افتاد و ۲۹ سالگی دچار مصدومیت شدید نمی شد و یک سال کناره گیری نمی کرد ،گلهای بیشتری هم می زد . علاوه بر دو بار قهرمانی جهان ، مئاتزا موفق شد مدال المپیک ۱۹۳۶ را هم به دست بیاورد و تا سال ها ، ۳۳ گل او در تیم ملی رکوردی در ایتالیا محسوب می شد . وقتی این رکورد در دهه ی ۱۹۷۰ و به دست جیجی ریوا شکسته شد ، مئاتزا با بدخلقی قابل درکی گفت بیشتر گل های او مقابل قبرس و ترکیه بودند . گل های من ارزش بیشتری داشتند . زمانی که هفده سال داشت ، برای اولین بار برای تیم اینتر به میدان رفت و در همان بازی دو گل زد . در فصل دوم ، این تعداد را به ۳۳ گل رساند و بهترین دستاورد فوتبال حرفه ای خود را به ثبت رساند . با این حال ، مئاتزا مجبور بود با بدخواهی فوتبالیست های بزرگ تر هم کنار بیاید . می گویند لئوپولدو کونتی بیشتر از بقیه از این جوانک تازه وارد ناراضی بود و به او لقب (باليلا) را داد ؛ گروههای نظامی جوانان که به دست موسولینی تشکیل شدند . ظاهرأ مئاتزا همان قدر که از دفاع و برنامه های تمرینی بدش می آمد ، از این لقب هم نفرت داشت . مئاتزا که استعداد و کاریزمای قابل توجهی داشت ، اولین فوق ستاره ی فوتبال ایتالیا محسوب می شود که با استفاده از تصویرش ، محصولات مختلفی را تبلیغ می کردند . او از فوتبال به ثروت زیادی دست یافت و در سال ۱۹۵۱ ، در فیلم زندگی نامه ی خودش با عنوان « میلیاردر میلان » هم بازی کرد . مئاتزا به سرعت علاقه داشت و اغلب سوار بر ماشینهای پرزرق و برق در خیابان های میلان ظاهر می شد . ماشین هایش آن قدر جذاب بودند که احتمالا فرمان شان در تاریکی برق می زد ؛ موتورشان صدای بمی داشت و پوتزو از صندلی شاگرد در حالی که بالا و پایین می پرید برایتان دست تکان می داد . لعنت به خیابان های سنگلاخ و سنگفرش میلان!
5)گرد مولر
![](https://s4.uupload.ir/files/images_(4)_71nh.jpeg)
به مناسبت پنجاهمین جشن تولد گرد مولر ، فرانتس بکن باوئر ( دوست و هم تیمی قدیمی او ) این طور از او تعریف کرد « بدون گرد مولر ، بایرن مونیخ حتما هنوز توی همون آلونکی که زمانی باشگاه مون بود ، اسیر بود ! شاید گفتن این حرف مناسبتی نداشت ، آن هم در یک مهمانی تولد ؛ اما به هر حال ، حق با بکن باوئر بود .
مولر ۳۶۵ گل در ۴۲۷ بازی بایرن در بوندس لیگا به ثمر رساند و در سه قهرمانی متوالی جام باشگاه های اروپا ، از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ ، نقش مؤثری داشت . می گویند او حس ششم خوبی برای گل زدن داشت . اما توان گلزنی او بیشتر مربوط به تمرین فراوان ، یادگیری و پیشرفت وشم ذاتی اش برای فهمیدن اینکه توپ کجا فرود خواهد آمد ، تأثیر چندانی بر آن نداشت . اما احتمالا استعداد باعث می شد همان اندازه که پل بريتنر به سلمانی می رود ، گرد مولر هم مجبور به ترک محوطه ی جریمه شود . 😂😂
استعداد گرهارد چیزی فراتر از کوباندن توپ به تور دروازه بود . در جام جهانی ۱۹۷۴ ، او دروازه بان اضطراری آلمان غربی شد ؛ نقشی که با جدیت تمام اجرایش کرد . در حقیقت ، انگشت او موقع تمرین دروازه بانی آسیب دید و موقع بازی مقابل آلمان شرقی ، دستش در بانداژ بود . برخلاف این روزها که استعدادی مثل او را به خطر نمی اندازند و با کسی مثل او آهنگ های مسخرهی پاپ ضبط نمی کنند ، مولر در ۱۹۶۹ آهنگ « منفجر خواهد شد » را خواند . حالا دیگر فوتبالیست ها چندان علاقه ای به آوازخوانی نشان نمی دهند . البته مجری شدن عیبی ندارد ، به شرطی که از آهنگ های مزخرف و آواز خواندن کریس وادل خبری نباشد!
6)الفردو دی استفانو
![](https://s4.uupload.ir/files/licensed-image_t6d7.jpeg)
کشف یکی از تاثیرگذارترین بازیکنان تاریخ فوتبال کم و بیش تصادفي اتفاق افتاد.خانم دی استفانو به پسر نوجوانش اشاره کرد و به برقکاری که برا تعمیرات آمده بود، گفت ((آلفردوی من عاشق توپ بازیه)) برقکار هم جعبه ابزارش را به دست گرفت و با بیخیالی گفت(جدی ؟ من برای ریورپلاته بازی می کنم . اگه دلتون میخواد ، اون رو برای تمرین با خودم می برم . ) و در کمال شگفتی ، این برقکار دروغ نمیگفت . این ماجرا خیلی جذاب اتران این است که به دیگران بگویید یک بار در تست ورودی لوتون تاون شرکت کردید . دی استفانو بعد مهاجمی شد که دیگو مارادونا ادعا می کرد حتی از پله هم بهتر است . او که به (پیکان مو طلایی ) معروف بود ، قدرت ، سرعت ،استقامت ، مهارت ، شوت های سهمگین و توان سرزنی فوق العاده ای داشت و به همین دلیل ، می توان گفت که مارادونا فقط برای طعنه زدن به اسطوره ی برزیل از او تعریف نکرده بود.
بعد از کسب شهرت قابل توجه در ریورپلاته و سپس در باشگاه کلمبیایی میلوناريوس دی استفانو اسباب کشمکش میان بارسلونا و رئال مادرید شد . در نهایت ، رئال پیش افتاد و دی استفانو هم تقریبا تبدیل به جذاب ترین خرید بازیکن در تاریخ فوتبال شد . (دزدی واضح رئال) وقتی او در سال ۱۹۵۳ به رئال مادرید پیوست ، بیست سال از آخرین قهرمانی تیم در لیگ اسپانیا می گذشت ؛ ولی در عرض یازده فصل حضور دی استفانو ، رئال مادرید هشت عنوان قهرمانی لالیگا را به دست آورد . با این حال تازه در جام تازه تأسیس قهرمانی باشگاه های اروپا بود که دی استفانو تبدیل به یک ستاره ی واقعی شد . در پنج سال اول برگزاری این رقابت ها ، رئال مادرید کاپ قهرمانی را بالای سر برد و دی استفانو در هر پنج فینال گل زد ؛ رکوردی که تا امروز شکسته نشده است . در مقابل ، دی استفانو شهرت ملی قابل توجهی نداشت و حتی در جریان یک اردوی تابستانی در سال ۱۹۶۳ در ونزوئلا ، برای مدت کوتاهی ربوده شد ! وقتی خبر این ماجرا در جهان پیچیده احتمالا یک برقکار در بوینس آیرس شلوارش را بالاتر کشید و با بی خیالی به همکارانش گفت( میدونید ، من اون رو کشف کردم .)البته رفیق ، و عجب کشفی هم کردیا!
![](https://s4.uupload.ir/files/masters_logo_k0nh.jpg)
دوستان عزیز امیدوارم خوشتون اومده باشه خیلی زحمت کشیدم احتمالا پست غول های فوتبال بخش دو رو هم بزارم.