صبح جمعه و بیدارشدن برای روزی دیگر....
داستان صبح جمعه برای ما علاقه مندان به تو تلخ و دور از انتظار بود
خیلی دور.....
تو و سیاهی؟ تو و مرگ؟ تو و شکست
منتظرت بودیم پس چه شد؟
دکتر ایندفعه چقدر بلند پریدی؟ پریدی و پرواز کردی
دلمان خیلی زود تر از انتظارمان تنگ شده برای دست تکان دادن ها و تعریف هایت از خاطرات ظهر های زیر افتاب امجدیه
شنیدن تحلیلت برای مان از دیدن مسابقه جذاب تر بود
به سخنانت بیشتر از چشم هایمان باور داشتیم
مرز های بین هنر و فوتبال با دکتر صدر به حداقل رسید
سخنانت ربطی به تاکتیک ها و بحث های پوسیده فوتبالی ها نداشت
تو فوتبال رو جوری که دوست داشتی تعریف کردی
جوری که دوست داشتم؛جوری که دوست داشتیم؛جوری که دوست خواهیم داشت
شاید خیلی هایمان تو را از نزدیک ندیدیم و با تو هم صحبت نشدیم اما کتاب و حرف هایت رو با تمام وجودمان چشیدیم
حسرت ها برای ما عاشقان تو ماند اما بماند برای زمانی دیگر....