«برای من گریه نکن آرژانتین» شاید معروفترین ترانهی جهان پس از سال۱۹۷۶ باشد. ریشهی این ترانه به اوا پرون همسر خوان پرون، رئیس جمهور سابق آرژانتین میرسد که پس از مرگ او طبق قانون آرژانتین ریاست جمهوری را به عهده گرفت و از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲ شخص اول کشور بود. او محبوبیتی بینظیر میان مردم آرژانتین و عدالتخواهان جهان داشته است و به او لقب مادر ملت داده بودند.
او از بالکن کاخ ریاستجمهوری با مردم تشنهی عشق آرژانتین صحبت میکرد. ترانهی« برای من گریه نکن آرژانتین» حرفهای اویتاست به مردم آرژانتین.
این آهنگ در سال ۱۹۷۶ با صدای جولی کانوینگتون به بازار آمد و به سرعت در صدر جدول برترینهای انگلستان قرار گرفت. از اثرگذاری این ترانهی زیبا میان تودهی مردم همین بس که در سال ۱۹۸۲، زمانی که انگلستان با آرژانتین سر جزایر فالکلند در حال جنگ بود پخش آن در انگلستان ممنوع شد.
اما جدا از جامجهانی ۱۹۸۶، آرژانتین همیشه گریسته است.زیر پوتین ژنرالها. زیر فشار اقتصادی و زیر ناکامیهای لئو و دیگو. |
یکی از دلایلی که مارادونا به مقام خدایی فوتبال رسید علاوه بر تاثیر گذاری فوق العاده این است که چیزهای زیادی به فوتبال اضافه کرد .دهها مدل دریبل ، دهها مدل پاس مختلف ، طرز به ثمر رساندن این گل ها از جمله با دست هست.
بازی آرژانتین-انگلیس جامجهانی ١٩٨۶ روزی بود که عبارت دست خدا وارد تاریخ فوتبال شد...
روزی که دیگو مارادونا همزمان هم به عنوان جادوگر و هم به عنوان متقلب به جهان معرفی شد...
هنگامی که بازیکنان انگلیس را با خشم می نگریست گویی مارادونا در آن زمان در چشمان دشمنانش می نگریست. غرور و اعتماد به نفسی ویژه در تک تک واکنش هایش آشکار بود. همین شد که ۷۰ متر با توپ دوید و بازیکنان انگلیس را با جادوی تکنیک خود مقهور ساخت و توپ را وارد دروازه آنها کرد.
مارادونا تفکر یک نسل فوتبالی رو تغییر داد و مردم دنیا رو با جادویی که با توپ میکرد به سمت فوتبال کشاند حتی اونهایی که هیچ علاقه ای به فوتبال نداشتند.
مارادونا فقط در بحث فوتبال یک اسطوره تکرار نشدنی نیست چیزی ک باعث شده دیگوی اینقدر جاودان بمونه زندگی پرحاشیه خارج از مستطیل سبز و جنجالها و ستیز اون با دستگاه حاکم چه در عرصه فوتبال چه در عرصه سیاسی هست .مارادونا در عرصه ی سیاسی هم با اندیشه های چپ گرایانه و دوستی عمیقش با فیدل کاسترو و در کنار تنفر عمیقش از امریکا و نظام سرمایه داری همیشه در نقش ی ورزشکار متفاوت و غیرقابل تسخیر، وجهه خودش را حفظ کرده. جنجالهای مارادونا در کنار توانمندی ونبوغ فنی و نگاه خاص سیاسیش باعث شده چهره ویژه ای برای رسانه ها و مردم محسوب شود...
اگر ملتي روحي داشته باشه، اين روح در كالبد انساني تجلي ميكند و اگر آرژانتين روحي داشته باشه، يقين دارم اين روح بايد موهايش سياه و پريشان باشد و مجعد؛ چشم هايش مشكي باشد و بي قرار؛ پاهايش حتما گريزان و مهارنشدني؛ و جانش سركش ، ياغي و آشوبگر. |
اما داستان مسی چیز دیگری ست...
مسی تا فینال جام جهانی رفت و باخت...
سه بار تا فینال کوپا آمریکا رفت و باخت...
اما هیچوقت تسلیم نشد.. چون ایمان داشت.
خودش بعد بازی گفت من همیشه خوابشو می دیدم.
رویاش بود..تصویر ذهنیش بود...ایمانش بود...و مهمتر از همه اینا تحمل و شکیبایی و پشتکارش بود که اونو به هدفش رسوند، کسی که همیشه در این زمینه با مارادونا مقایسه میشد و همیشه تیغ انتقاد رو گردنش بوده که برای تیم ملی ش قد باشگاهش انرژی و انگیزه نداره، هیچوقت جواب نداد...هیچوقت پرخاشگری نکرد..به هیچکس توهین نکرد، حرفشو تو زمین زد.
بهترین بازیکن تاریخ فوتبال بوده و هست، بهترین گلزن تاریخ آرژانتین با اختلاف وحشتناک .
آرژانتین با اشکهای ماردونا در جامجهانی ۱۹۹۰ گریه کرد. با محرومیت دیگو در ۹۴، با خداحافظیاش از فوتبال در ۹۷. با شکستهای لئو مسی نابغه در بازیهای ملی.
ادواردو ساچری نویسندهی آرژانتینی میگوید:« تقصیر مسی نیست که ما آرژانتینیها ناتوان در پایان دادن سوگواری خود برای شکستهای دیگو هستیم».
جاناتان ویلسون در کتاب «فرشتگانی با صورتهای کثیف» مینویسد:هنوز واکنشها ضدونقیض بودند. هنوز وجود داشتند کسانی که از سرزنش کردن مارادونا امتناع میکردند و اگر مسیحای پیر نمیتوانست ملامت شود پس ناگزیر خطا گریبانگیر مسی میشد.اما حالا دیگر دیگویی وجود ندارد و آرژانتین با نبود خدای فوتبالیشان کنار آمده است. شاید دیگر کسی برای شکستهای دیگو سوگواری نمیکند. قهرمانی کوپا پایان ناکامیهای مسی در تیم ملی کشورش بود. شاید اگر مسی و آرژانتین بتوانند قهرمان جامجهانی بعدی شوند، دیگر آرژانتینیها برای کسی اشک نریزند. |
بعد از غیبتش در زمینهای فوتبال، مخصوصاً نیوکمپ، شاید بیت شعری از دبلیو. اچ. آودِن را که برای مرگ ویلیام باتلر ییتس سروده است بهتر درک کنیم: «او هم به ستایشگر خودش تبدیل شد.» شکی ندارم زمانی که مسی دیگر بازی نکند، در روزهای تاریخی، نیوکمپ او را با فریادهای «مِسی، مِسی، مِسی» به یاد خواهد داشت، تقریباً به همان شکلی که تحسین استعداد بازیکنان دیگر یا جشن گرفتن موفقیتهای گذشته انجام میشود. علاوه بر این، اگر روی سکوها باشد، دلایل بیشتری برای فریاد زدن نامش خواهیم داشت.
همچنین میتوانیم مطمئن باشیم که مسی به شکل غیابی در خاطراتمان به بازی ادامه خواهد داد. زمانی که دیگر در زمین حضور ندارد، چقدر به دیدنش ادامه میدهیم؟ در طول تمام این سالها و عناوین، این دوران طلایی که بارسا مانند یک ماشین به دست آورده است، با تکرار یک سبک، ما را قادر ساخته تا آن حرکات را در ذهنمان ببینیم. اگر یک بازی را در رادیو گوش دهم و گوینده بگوید مسی توپ بلندی از بالای سر مدافعان برای یوردی آلبا ارسال میکند، تصاویر زیادی از پاسی مشابه در ذهنم دارم که کمکم میکند تا آن را مجسم کنم؛ و به همان اندازه برای پاسهای دیگر. اینیستا کاری ترکیبی با مسی در لبهی محوطهی جریمه انجام میدهد. تِرشتگن با بدنش ضربهی مهاجم را به زیبایی مهار میکند. بوسکِتس توپ را از حریف میگیرد، به جلو فشار میآورد ... ما همهی اینها را دیدهایم. نسلی از فوتبالیستها را پشت سر گذاشتهایم که تخیلات فوتبالی ما را شکل دادهاند. میتوانیم بگوییم آنها آموزشمان دادهاند، اما خوشبختانه هرگز محدودیتی تعیین نکردهاند: همیشه جایی برای حرکات سریع مسی و ضربات غیرممکن سوارِز که وارد دروازه میشود وجود دارد.
خوشبختانه و یا بدبختانه چنین سبکی بدین معناست، زمانی که بازیکنی باشگاه را ترک میکند یا بازنشسته میشود، حضورش ادامه خواهد داشت.
پس میتوانید ببینید که میتوانیم از دستاویزی برای منحرف کردن خودمان و بهانهتراشی استفاده کنیم، اما روزی باید به این موضوع فکر کنیم زندگی بدون کوتوله درون زمین فوتبال چگونه است. قبل از اینکه برای خودمان غصه بخوریم، باید به کلمات سایمون کوپِر توجه کنیم: «ما در دوران مسی زندگی میکنیم و احتمالاً بهترین روش صرف آن تماشای تکتک بازیهایش است.» در حال حاضر نمیتوانم راهی بهتر برای لذت بردن از این نعمت پیدا کنم پس فراموش میکنم که روزی مسی از صحنه خارج و برای همیشه جاویدان خواهد شد. |
توضیحی وجود دارد که روانی است و منطقی به نظر میرسد: مِسی پنالتیها را از دست میدهد چون گل کردنشان زیادی ساده است! سخت نیست که درک کنیم فقدانِ یک چالش بزرگ، دروازهبانی بدون دفاع مقابلش و حتی ماهیت معمول گل کردن پنالتی، علیه او هستند.
وقتی ضربهی آزاد میزند، حداقل یک دیوار دفاعی وجود دارد. علاوه بر این، پنالتی فرصت فکر کردن زیادی دارد. گزینههای بسیار زیاد، جایگزینهای بیشتر. مکث طولانی بین لحظهای که داور نقطهی سرنوشتساز را نشان میدهد تا زمانی که مسی توپ را میکارد و با دروازهبان روبهرو میشود و باید ضربه بزند، با وجود ایدههای بسیاری که در ذهنش میچرخند باید مانند شکنجه باشد، منظورم این است او بازیکنی خلاق است که در صدم ثانیه تصمیم میگیرد و بازیکنان خلاق گاهی زیادی فکر میکنند.
بخشی از کتاب«درک شکوه»
«لئو و سینتیا وارد مدرسه شدند و مدتی بود که کلمهای حرف نزده بودند. لئو کتابهایش را زیر بغلش زده بود و توپش را در دست دیگرش داشت. وقتی به حیاط مدرسه رسیدند، لئو توپ را روی زمین انداخت و شروع به دریبل زدن بچههایی که در حیاط ایستاده بودند کرد. سینتیا او را تا در کلاس کوچکشان دنبال کرد و گفت :" میبینی چجوری نگات میکنن؟"
لئو با بی اعتنایی شانه بالا انداخت و گفت :" فقط داشتم تمرین میکردم"
-" اونا داشتن تماشات میکردن"
لئو گفت :" یعنی از بالا نگام میکردن" به پاهایش نگاه کرد و ادامه داد: " همه از من قد بلندترند...»
بخشی از کتاب «قصهی شگفت انگیز لئو مسی»
حالا مسی از تمام آرژانتین بلندتر است. تصویر، نقاشی دیواری جدید از اوست که درست روبروی مدرسهاش در روزاریو کشیده شده است. کنار نقاشی نوشتهاند«از کهکشانی دیگر....و از محلهی ما». |
«چطور حبابهای درون یک گیلاس نوشیدنی را میشمارید؟ چطور مسی را توصیف میکنید؟ بینشی افسونگرانه و پرشور به درون موتزارتِ قیاسناپذیرِ بازیِ زیبایِ ما.
یک قصیدهی افسونگر، مسرت بخش و شورانگیز دربارهی لیونل مسی. کتابپرترهای از مسی که عظمت او را ثبت میکند. یوردی پونتی یکی از بزرگترین رمان نویسان کاتالانی است و این کتاب را میتوان قلهی کار او دانست. کتابی که میتواند ما را از هیجان برخورد نزدیک از نوع سوم با بازیکنی که مهارتش باعث شده او را «بیگانه» بخوانند سیراب میکند. کتاب روایتهای جذاب و شیوایی دارد. مانند استفاده از جملات گزارشگر کلاسیک فوتبال رای هادسون که میگوید:« مسی زبان خلق میکند، آن را فعال میکند، احساسات نبوغ و شاعرانگیمان را بیدار میکند. ما باید چیزی را که میبینیم به کلمات تبدیل کنیم». این کتاب در ستایش مسی و ستایش فلسفهی فوتبال است.
«مارادونا بعضی وقتا مارادونا بود. مسی هر روز مارادوناست...»
بخشی از کتاب«درک شکوه»
|