مولانای جان ❤شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، حماسهای منظوم، بر حسب دست نوشتههای موجود دربرگیرنده نزدیک به ۵۰٬۰۰۰ بیت تا نزدیک به ۶۱٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسیِ جهان است که سرایش آن دستآوردِ دستکم سی سال کارِ پیوستهٔ این سخنسرای نامدار ایرانی است. موضوع این شاهکار ادبی، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حملهٔ عربها به ایران در سدهٔ هفتم میلادی است (شاهنامه از سه بخش اسطوره، پهلوانی و تاریخی تشکیل شدهاست) که در چهار دودمان پادشاهیِ پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده میشود. شاهنامه بر وزن «فَعولُن فعولن فعولن فَعَلْ»، در بحرِ مُتَقارِبِ مثمَّنِ محذوف نگاشته شدهاست
هنگامی که زبانِ دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی، با سرودن شاهنامه با ویژگیهای هدفمندی که داشت، زبان پارسی را زنده و پایدار کرد. یکی از بنمایههای مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفاده کرد، شاهنامهٔ ابومنصوری بود. شاهنامه نفوذ بسیاری در جهتگیری فرهنگ فارسی و نیز بازتابهای شکوهمندی در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به بسیاری از زبانهای زندهٔ جهان برگردان شدهاست. نخستین بار در سال ۶۰۱ خورشیدی، بُنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی برگرداند و پس از آن برگردانهای دیگری از این اثر، ازجمله برگردانِ ژول مُل به فرانسوی، انجام گرفت.
فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود، و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونیِ آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژههای عربی در شاهنامه تنها ۸۶۵ واژه است.
۲ اسفندماه ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود. جشن جهانیِ هزارهٔ شاهنامه، با بودنِ نمایندهٔ ۱۹۲ کشور وابسته به یونسکو در پاریس، فرانسه در بنای این نهادِ جهانی با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد. همچنین، آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو ازجمله برلین، آلمان برگزار شد. در حال حاضر قدیمیترین شاهنامه دستنویس موجود شاهنامه فلورانس ۶۱۴ هجری میباشد.
فردوسی سرودهٔ خود و منبع آن را چندین بار «نامه»، «نامهٔ باستان»، «نامهٔ خسروان»، «نامهٔ شهریار» و از این دست نامیده، اما در هیچجای، آن را «شاهنامه» یا در تنگنای وزن، «شهنامه» نام ندادهاست. تنها در یک بیت از هجونامه «شهنامه» آمدهاست. اما همهٔ آثار منظوم و منثور در آن روزگار را — که دربردارندهٔ پادشاهی ایران از کیومرث تا یزدگرد بود — بیشتر «شاهنامه» خواندهاند و نام منبع فردوسی هم «شاهنامهٔ ابومنصوری» بود. گذشته از اینها، منابع پس از فردوسی، اثر او را «شاهنامه» نامیدهاند و در همهٔ دستنویسهای آن و برگردان عربی بنداری نیز، نام آن «شاهنامه» آمدهاست. با نگرش به این نشانهها و اینکه «شاهنامه» برگردان پارسی «خداینامگ» در پهلوی بوده، گمانی برجای نمیماند که نام این کتاب «شاهنامه» بودهاست.[۱]
منبع و تاریخ سرایش
نبرد بهرام چوبین با ساوهشاه در شاهنامهٔ فردوسی که در موزه هنر شهرستان لس آنجلس نگهداری میشود.
فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش رزمنامهٔ ملی ایران دستزد. پیش از او مسعودی مروزی بخشی از شاهنامه را به نظم سرودهبود.[۲] او شاهنامهٔ خود را در بحر هزج سرودهبود که این بحر بر پایهٔ چارچوب وزن بحر عربی رجز ساخته شدهبود. از شاهنامهٔ مسعودی تنها سه بیت بهجا ماندهاست.[۳] دقیقی نیز پیش از فردوسی بهنظمدرآوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد، اما کار او ناتمام ماند تا اینکه فردوسی آن را به پایان رساند.[۴]
بهگمان فراوان، فردوسی در سرودن شاهنامه تنها از یک منبع تدوینشده بهره برده و آن، شاهنامهٔ ابومنصوری بودهاست. آغاز سرایش شاهنامه پیرامون ۳۶۷ ه.ق بودهاست. پیش از آن، داستان «بیژن و منیژه» را سرودهبود که با بهشمار آوردن این سالها، او ۳۵ سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشتهاست.[۵] او سرانجام ویرایش نخست شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه. ق، سه سال پیش از برتختنشستن محمود، بهپایان بُرد.[۶][۷] و ویرایش دوم کتاب را نیز در ۱۹ اسفند (سر آمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز اِرد) سال ۴۰۰ ه.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م[یادداشت ۱] در هفتاد و یک سالگی بهانجام رساند:[۸][۹][۱۰]
چو سال اندرآمد به هفتادویک همی زیر بیت اندرآرم فلک!
تن شاهمحمودآباد باد! سرش سبز و جان و دلش شاد باد!
چُنانش ستایم که تا در جهان سخن باشد از آشکار و نهان،
مرا از بزرگان ستایش بود! ستایش وُرا در فزایش بود!
که جاوید باد آن خردمندمرد همیشه به کام دلش کارکرد!
همش رای و هم دانش و هم نسب چراغ عجم، آفتاب عرب!
سرآمد کنون قصّهٔ یزدگرد به ماه سپندارمذ روز اِرد،
ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهانداور کردگار!
شمار بیتهای شاهنامه
امروز نسخههای گوناگون شاهنامه؛ از دستنویسهای بسیار نفیس و آراستهٔ آن گرفته تا رونویسهای سادهتر، با تاریخچههای گاهی بسیار روشنی که دارند، برداشتی درخور، گسترده و فراگیرندهای از چبود ساختار این کتاب به خوانندگان و پژوهشگران داده که نادانستههای آن در سنجش با آنچه که از شاهنامه میدانیم بسیار ناچیز است. از سوی دیگر، بزرگی و فر و شکوه جستار «فردوسی و شاهنامه» هیچ پرسشی را دربارهٔ این دو بی پاسخ نمیپذیرد.
در غیاب نسخه یا نسخههای نخستین شاهنامه؛ برای برخی از اینگونه نادانستهها و پرسشها، شاید هرگز نتوان به پاسخ یگانهای رسید. شمار بیتهای آن شاهنامه که فردوسی با دست خود نوشته، شمار واژگان عربی که او در آن نسخه به کار برده، یا تاریخ آن روز که آن سخنسرا آخرین نسخهٔ شاهکار خود را نگاشته از آن گونهاند. هیج کدام بنیادی نیستند ولی هرکدام جستاری برای شناخت بیشتر و بهتر شاهنامهاند و هم یادآور دشواریهای آن روز. در یکی از روایتهای مردمی شمار بیتهای شاهنامه «چهلهزار» یاد شدهاست.[۱۱] در حالی که به گواهی بیتی از متن شاهنامه[یادداشت ۲][۱۲] و همینطور بنمایههای دیگر مانند بنداری،[۱۳] ریاحی،[۱۴] و علوی توسی[۱۵] از دیرباز زبانزد بودهاست که شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ بیت دارد. با وجود این سخن، یکی از کهنترین دستنویسهای کامل شاهنامه، شاهنامهٔ لندن (۶۷۵ هجری) ۴۹٬۶۱۸ بیت دارد.[۱۶] و شاهنامهٔ ویرایشی خالقی مطلق نیز دارای ۴۹٬۵۳۰ بیت است.[۱۷] همچنین حمدالله مستوفی در نسخههایی که در سدهٔ هشتم دیده، بیش از پنجاههزار بیت نیافتهاست:[۱۸]
در آن نسخهها اندر این روزگار کمابیش پنجاه دیدم شمار
وی با این که مدعی است بر اساس گفتهٔ فردوسی، شاهنامهٔ فراهمآوردهٔ خویش را به شصتهزار بیت رسانده ولی در اصل بیش از حدود ۴۸٬۹۴۰ بیت نیاوردهاست.[۱۹]
با این وجود شاهنامه دارای حجمی کمابیش دو برابر چکامههای ایلیاد و ادیسه اثر هومر است.[۲۰]
در حال حاضر قدیمیترین شاهنامه دستنویس موجود فلورانس ۶۱۴ هجری میباشد.
ساختار
شاهنامه را بیشتر به سه بخش اساطیری (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوهٔ آهنگر تا کشته شدن رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشودن ایران به دست اعراب) بخشبندی میکنند.[۲۶] اما این بخشبندی همیشه و کامل درست نیست و بیشتر، برپایهٔ سنگینی یکی از سه درونمایه دربرابر دو بخش دیگر است. ازاینرو، هیچیک از بخشهای سهگانه از موضوع دو بخش دیگر تهی نیست. از دیگرسو در هر بخش، نشانههایی از قالبهای ادبی مانند اندرز، رمانس، داستان تاریخی، آیین خسروان و ادبیات مردمی و شگفتیهایی چون جادو، افسون و عجائب و غرائب دیده میشود. در نگاهی کلی، درونمایهٔ اساطیر و شگفتیها بیشتر در بخش پیشدادی؛ شگفتیها، داستانهای پهلوانی و رمانس بیشتر در بخش کیانی؛ تاریخ، آیین خسروان و اندرز و ادبیات عامیانه بیشتر در بخش ساسانی؛ داستان تاریخی یا کارنامه بیشتر در بخش اشکانی و ساسانی بهچشم میخورد
نفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان
برگی از شاهنامه مربوط به سدهٔ هشتم هجری که مربوط به داستان رستم و اسفندیار است. (متن شعر را میتوانید افزون بر نگاره در اینجا بخوانید:[۲])
این برگ از نمونه دستنویسهای کهن است که از قاعدهٔ ذال معجم پیروی کردهاند
شاعران بسیاری پیش از فردوسی هزاران بیت شعر سرودهاند، اما هیچکدام در جایگاه فردوسی قرار نگرفتند. فردوسی را میتوان زندهگرداننده و هستیبخش زبان پارسی دانست.[۵۲] نظم شاهنامه و ناموری آن در ایران مایهٔ خیزش بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ گردید. شاهنامه با این که نتیجهٔ خیزش بزرگ ملی ایرانیان در زنده کردن افتخارات ملی بود، رویش تازهای در نظم داستانهای حماسی پدیدآورد و فردوسی پیشرو رویش و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره به روی آمدند و نامداری شگرفی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زنده نکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه زمان میخواست و این، در توان یک نفر نبود. برای نمونه، او به اشارههای کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسنده کرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، بهطوریکه پس از یک سده[۵۳] حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد.
بر سپهر ادب پارسی
اثرگذاری فردوسی و شاهنامهٔ او بر زبان و ادب پارسی انکارناشدنیست. آثاری چون گرشاسپنامهٔ اسدی، بهمننامه و کوشنامهٔ ایرانشاه، شهنشاهنامهٔ فتحعلی صبا، سرایندگان ناشناس فرامرزنامه، بانوگشسبنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسپنامه، سامنامه، زرّینقبانامه، «داستان کک کوهزاد»، «داستان شبرنگ» و «داستان جمشید»، برزونامهٔ عطایی رازی، شهریارنامهٔ عثمان مختاری، جهانگیرنامهٔ قاسم مادح، ظفرنامهٔ حمدالله مستوفی، آیینهٔ اسکندری امیرخسرو دهلوی، خردنامهٔ اسکندری جامی، قیصرنامهٔ ادیب پیشاوری، رمانهایی چون ورقه و گلشاه عیوقی، هماینامه از شاعری ناشناس، و همای و همایون از خواجوی کرمانی، همگی زیر نفوذ شاهنامه هستند.[۵۸][۵۹] شاید بتوان گمان کرد که حماسهسرایان سدههای پنجم و ششم هـ ق. زیر نفوذ آثار پیش از فردوسی نیز بودهاند. همانگونهکه دربارهٔ فردوسی چنین پنداشته میشود.[۶۰][۶۱] از این میان، اسدی توسی خود به شیوهای ویژه دست یافتهاست، اما برای دیگران اینگونه نشده و آنان تنها سبک فردوسی را به شیوهای فروتر و سادهتر پیروی کردند.[۶۲]
در انواع ادبی فارسی اثرگذاریهای گونهگون شاهنامه را میتوان دید. از راه نمونه، درظاهر سنایی نخستین کسیست که در زمینهٔ گونهٔ عرفانی شعر غنایی، از قهرمانان و داستانهای شاهنامه برای بیان مفاهیم حکمی و عرفانی بهره برده و پس از او اینگونه بهره از شاهنامه در نظم و نثر گسترده شدهاست. بهباور برخی پژوهشگران، عطار در داستان ابراهیم ادهم در تذکرةالاولیاء از درونمایهٔ رویارویی پدر و پسر بهره گرفتهاست.[۶۳] همینگونه، در قلمرو دیگر این نوع ادبی، یعنی شعر عاشقانه هرچند پراکنده اما میتوان نمونههایی را برای این ارتباط بیان کرد. از راه نمونه در شعر سعدی و قاآنی چنین بیتهایی بهچشم میخورد. دیگر سرایندگان شعر غنایی فارسی نیز زیر نفوذ شاهنامه هستند. قطران تبریزی، ناصرخسرو، ازرقی هروی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری غزنوی، سنایی غزنوی، انوری، سوزنی سمرقندی، امیر معزی نیشابوری، خاقانی، مولوی، امامی هروی، سعدی، اوحدی مراغهای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ، جامی و بسیاری دیگر از شاهنامه بهره بردند.[۶۴][۶۵] اثرگذاری شاهنامه در شعر حافظ و در ساقینامهاش نشانگر این است که او شاهنامه را خوانده و با آن آشنایی داشتهاست.[۶۶] در این میان، بهباور آیدنلو شاهنامهایترین شعر غنایی، مسمطی نُه بندی سرودهٔ میرزا عبدالله شکوهی و ویژهٔ مراسم «سخنوری» است.[۶۷] آثاری روایی چون اسکندرنامه و خسرو و شیرین نظامی گنجوی، برخی از مثنویهای عطار، ارداویرافنامه سرودهٔ زرتشت بهرام پژدو و زراتشتنامه منسوب به او، کلیله و دمنهٔ قانعی طوسی و بوستان سعدی و حماسههای دیگر دینی مانند خاوراننامهٔ ابن حسام خوسفی، حملهٔ حیدری باذل مشهدی همگی چه از نظر زبان و سبک و چه از نظر موضوع و مضمون وامگرفته از شاهنامه هستند.[۶۸][۶۹][۷۰]
شیخ احمد جام (وفات ۵۳۶ هـ ق) در کنوزالحکمة (۵۳۳ هـ ق) فردوسی را «یکی از حکمای امت محمد» نام میبرد.[۷۱] یوسف بن علی مستوفی در خردنامه در صد جای با یاد نام فردوسی یا جز آن، بیتهایی از شاهنامه را آوردهاست.[۷۲] شهابالدین سهروردی (وفات ۵۸۷ هـ ق) در برخی آثار خویش از شاهنامه بهره بردهاست.[۷۳] ظهیری سمرقندی در اغراضالسّیاسة فی اعراضالرّیاسة — مانند سهروردی در بهره از شاهنامه برای برخی داستانهای عرفانی — از شاهنامه دربارهٔ سیاست و اخلاق بهره بردهاست.[۷۴] نجمالدین راوندی در راحةالصدور و آیةالسرور شاهنامه را «شاهِ نامهها و سردفتر کتابها» نامیدهاست.[۷۵] شمس سجاسی در فرائدالسلوک (۶۰۹ هـ ق) فردوسی را ستودهاست.[۷۶] سعدالدین وراوینی در مرزباننامه (میان سالهای ۶۰۷ تا ۶۲۲ هـ ق) از فردوسی یاد کردهاست.[۷۷] ضیاءالدین بن اثیر (وفات ۶۳۷ هـ ق) شاهنامه را ستوده و «قرآن عجم» دانسته و آن را دلیل برتری ایرانیان بر اعراب شمردهاست.[۷۸] عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای (۶۵۰ تا ۶۵۸ هـ ق) دربارهٔ سلطان طغرل میگوید که او در پیشِ لشکر بیتهایی از شاهنامه را میخواند.[۷۹] ابن بیبی در کتاب خود شناختهشده به تاریخ ابن بیبی (۶۸۰ هـ ق)، داستان پاداش فرستادن فخرالدین بهرامشاه (وفات ۶۲۲ هـ ق) برای نظامی گنجوی و نکوهش ناسپاسی سلطان محمود دربارهٔ فردوسی را بیان میکند.[۸۰] رشیدالدین فضلالله همدانی در جامعالتواریخ (۷۱۰ هـ ق) از فردوسی یاد کردهاست.[۸۱] ابن یمین (وفات ۷۶۹ هـ ق) به فردوسی ارادت داشت و دو قطعه دربارهٔ فردوسی دارد.[۸۲] شاه شجاع در نامهای به برادرش، شاه محمود بیتی از شاهنامه را تضمین کردهاست.[۸۳] حافظ ابرو (وفات ۸۳۳ هـ ق) در زبدةالتواریخ از فردوسی یاد کردهاست.[۸۴] شرفالدین علی یزدی در ظفرنامهٔ تیموری چند قطعه و منظومه دارد که در آنها از فردوسی یاد شدهاست.[۸۵] ابن ماجد در کتاب الفوائد، افسانهای دربارهٔ فردوسی بیان میکند و پس از آن، آن داستان را ردّ میکند. او فردوسی را برترین سرایندهٔ ایران میداند.[۸۶] سام میرزا در تحفهٔ سامی داستان مولانا عبدالله هاتفی و مولانا جامی و پاسخ هاتفی به جامی دربارهٔ سرودن بیتهایی در پاسخ بیتهایی از شاهنامه را بیان میکند.[۸۷] محمد دارابی شیرازی در لطیفهٔ غیبیّه از شاهنامه بهره بردهاست.[۸۸] همچنین نفوذ شاهنامه در مثلهای فارسی بسیار چشمگیر است.[۸۹]
در جهان عرب
ظاهراً نخستین ترجمه از شاهنامه به عربی، بهدست اثیرالملک نیشابوری انجام شده، اما اکنون متنی از آن در دست نیست. پس از آن، نخستین تلاش در جهان عرب، ترجمهٔ شاهنامه بهدست بنداری و بهفرمان سلطان ملک معظم عیسی، فرزند ملک عادل ایوبی در سال ۶۲۰ ه.ق است. بنداری تنها دوسوم شاهنامه را ترجمه کرد و رویدادهای شاهنامه را خلاصه و ساده و بدون توصیفهای ادبی و شاعرانه در ترجمهاش آورد. در سال ۱۹۳۲ ادیب مصری، عبدالوهاب عزام ترجمهٔ بنداری را چاپ کرد و مقدمهای در صد صفحه دربارهٔ فردوسی و شخصیتهای شاهنامه و ملتهای یونان و روم و هند و اعراب نگاشت و در پایان نیز به ترجمهٔ بنداری و ارزش تاریخی و ادبی آن پرداخت.[۹۰]
به دلایل گوناگون نفوذ شاهنامه در ادبیات عرب پررنگ بهچشم نمیآید. در اینباره میتوان به دیدگاه طه حسین دربارهٔ شاهنامه و بهطور کلی ادبیات فارسی، فراخوانی نویسندگان عرب به الهام از ادبیات غربی بهدست منتقدان معاصر عربی، به نثر بودن ترجمهٔ بنداری و نبود زمینهٔ حماسه در ادب عرب اشاره کرد. با اینهمه، نمیتوان از این نفوذ اندک چشم پوشید. عبدالقادر مقدم، شاعر مغربی و جمیل صدقی زهاوی شاعر معاصر عربی در سرودههای خود به تأثیر فردوسی و شعر او در ادب عرب اذعان دارند. خلیل مطران (ar) بهپیروی از داستان «کسری و بزرگمهر» در شاهنامه، قصیدهای با نام «مقتل بزرجمهر» سرود. عبدالوهاب عزام، جمیل صدقی زهاوی، شبلی ملاط (ar) و اخطل صغیر نیز سرودهها و قصیدههایی دربارهٔ فردوسی دارند.[۹۱]
در میان فرانسویزبانان
نخستین فرانسوی که به فردوسی و شاهنامه پرداخته، ژان شاردن، ایرانشناس و جهانگرد فرانسوی است. او فردوسی را تاریخنگار میپنداشت و گمان میکرد که همهٔ ایرانیان نیز شاعر هستند. پس از او نخستین ادیب و خاورشناس فرانسوی لویی-متیو لانگلس بود که برپایهٔ پژوهشهایش دربارهٔ فردوسی و شاهنامه به سخن پرداخت. پس از مدتی ژول مل ترجمهٔ شاهنامه را در سال ۱۸۲۶ و بهدستور دولت فرانسه آغاز کرد و تا پایان عمر در سال ۱۸۷۶ به این کار پرداخت.[۹۲] این شاهنامه میان سالهای ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸ بهچاپ رسید.[۹۳] نخستین منتقدی که دربارهٔ این ترجمه سخن گفت، ژان-ژاک آمپر استاد دانشگاه سوربن بود. او به فردوسی لقب «هومر ایران» داد و شاهنامه را از حماسهٔ هندوها، مهابهاراتا و رامایانا برتر دانست. شارل-آگوستن سنت-بوو نویسنده و منتقد رمانتیک نیز تحت تأثیر ترجمهٔ مل، شیفتهٔ فردوسی بود. لامارتین نیز با توجه به این ترجمه، از فردوسی و قهرمان او رستم یاد کرده و آنان را ستودهاست. ویکتور هوگو، فرانسوا کوپه، ژول لومتر، موریس باره و تئودور نولدکه هم از کسانی بودند که از این ترجمه بهره بردند و آن را ستودند. پس از اینها و پس از انتشار چهار جلد از شاهنامه، هوگو در سال ۱۸۵۹ دوباره به فردوسی پرداخت و با الهام از او، افسانهٔ قرون را نوشت.[۹۴]
نزد انگلیسیزبانان
ویلیام جونز نخستین کسی است که در انگلستان و حتی اروپا از فردوسی و شاهنامه سخن گفت. جونز متوجه شباهت میان زبان فارسی و زبانهای هندواروپایی شد و این را از راه مطالعهٔ شاهنامه به زبان فارسی بهدستآورد.[۹۵] در ۱۸۱۱ متیو لومسدن نخستین جلد از شاهنامه را با خوشنویسی نستعلیق و با حروف سربی در ۷۲۲ صفحه و در قطع رحلی با مقدمهای به زبان انگلیسی بهچاپ رساند. در سال ۱۸۲۹ ترنر ماکان یک دورهٔ کامل شاهنامه را در چهار جلد و برپایهٔ نسخههای معتبر و اصول نسخهشناسی بهچاپ رساند.[۹۶] ساموئل جانسون، جیمز راسل لوول، لافکادیو هرن و Alexander Rogers از دیگر کسانی بودند که دربارهٔ فردوسی و شاهنامه پژوهش و آثاری داشتهاند.[۹۷]
در دورهای که ادبیات شرق در اروپا مورد توجه قرار گرفتهبود، با اینگونه چاپها و انتشار شاهنامه، توجه به فردوسی و کتاب او در کنار دیگر آثار ادب فارسی، روزافزون شد. در این میان برخی منتقدان اسطورههای شاهنامه را فراسوی اغراقهای ادبی بیان میکردند و بر این باور بودند که در میان داستانها و شخصیتهایی چنان رمانتیک و اغراقشده نمیتوان رد پایی از حقیقت تاریخی معتبر یافت. اما از دیگر سوی، برخی دیگر چون Richard Hole در مقام پاسخ برآمدند و بر این باور بودند که اگر اسطورههای ایرانی زاییدهٔ تخیل باشند، پس دربارهٔ عناصر فراطبیعی در ادبیات انگلیسی مانند آنچه در آثار الکساندر پوپ است چه باید گفت؟ ویلیام جونز فردوسی و حافظ را هومر ایران و آناکرئون ایران میداند. آگاهی جونز از نزدیکی زبان فارسی و زبانهای کلاسیک سبب گرایش همبستگی این دو قلمرو زبانی باستانی شد. چنین بود که نویسندهای چون اسحاق دزرایلی (en) باور داشت که سرایندگان ایرانی تأثیر شگرفی بر یونانیهای باستان داشتهاند؛ بنابراین، با اینکه فردوسی دوهزار سال از هومر فاصله داشت، اما این دو را بهعنوان شاعران همعصر شناختهاند.[۹۸]
در میان آلمانیها
نخستین بار در سال ۱۷۹۳ گزیدهای از شاهنامه بهدست S. F. G. Vahl به زبان آلمانی ترجمه شد. پس از آن Graf Von Ludolf ترجمهای دیگر را در سال ۱۸۱۱ انجام داد. یکی از ترجمههای شناختهشدهٔ شاهنامه به زبان آلمانی، ترجمهٔ یوزف فون هامر پورگشتال (en) خاورشناس اتریشی است. او در سال ۱۸۱۳ بخشی از شاهنامه را ترجمه و منتشر کرد. فریدریش روکرت در سال ۱۸۱۹ پس از دیدار با هامر دست به ترجمهٔ شاهنامه زد. ترجمهٔ او از مهمترین ترجمهها به زبان آلمانی است که پس از مرگ او در ۱۸۹۰ چاپ شد. یوزف فون گورس (en) نخستین کسی بود که توانست در سال ۱۸۲۰ ترجمهٔ بهنسبت کاملی را از شاهنامه انجام دهد.[۹۹] و آدولف فریدریش فون شاک (en) نیز ترجمهٔ کاملی را در ۱۸۵۱ از شاهنامه انجام داد.[۱۰۰] پس از شاهنامهٔ لمسدن، ماکان و مل چهارمین چاپ مهم شاهنامه بهدست خاورشناسان در غرب، چاپ یوهان فولرس (de) دانشمند ایرانشناس است که این چاپ بهنسبت چاپهای پیشین، دانشورانهتر است. فولرس این شاهنامه را در سالهای ۱۸۷۷ تا ۱۸۸۴ میلادی با همکاری ساموئل لندوئر (en) در شهر لیدن و در سه جلد چاپ کرد. او پیش از این نیز، گزیدهای از شاهنامه را در ۱۸۳۳ چاپ کردهبود.[۱۰۱]
این ترجمهها گوته را شیفتهٔ ادب فارسی و دلبستهٔ فردوسی ساخت تا آنجا که در یادداشتها و نوشتارهایش دربارهٔ دیوان غربی-شرقی خود فردوسی و شاهنامه را میستاید.[۱۰۲] هالیستن در ۱۸۳۹ و von estar kenefls در ۱۸۴۰ داستانی دربارهٔ بازدید تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی پرداختند. هاینریش اشتیگلیش (de) در جلد دوم کتاب پیکرههای شرق که در سال ۱۸۳۱ چاپ شد و دربارهٔ ایران است، چند شاعر ایرانی و در اوج آنان فردوسی را ستوده و داستان زندگی فردوسی را به نظم درآوردهاست. هاینریش هاینه نامدارترین شاعر آلمانی است که فردوسی را ستوده و سرودهای با نام «فردوسی شاعر» دربارهٔ شاهنامه و سرایندهاش دارد. از دیگر شاعران آلمانی که از فردوسی و شاهنامه اثر پذیرفتهاند میتوان کنتس آیدا هان هان (en) و اتو فریدریش گروپه را نام برد.[۱۰۳]
پژوهشهای انجامشده در سدههای نوزدهم و بیستم در آلمان فراوان است که مهمترین آنها، پژوهش نولدکه و Hans Muller است. فریتز ولف، پژوهشگر آلمانی فرهنگ شاهنامهٔ فردوسی را با سنجش با دو نسخهٔ ماکان و فولرس چاپ کرد. جلال خالقی مطلق این فرهنگ را مهمترین کار انجامشده تاکنون دربارهٔ شاهنامه بیان میکند و بخشی از کامیابی خود در ویرایش شاهنامه را وامدار این فرهنگ میداند.[۱۰۴]
میان جمهوریهای شوروی سابق
پژوهشها و ترجمههای بسیاری دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در کشورهای شوروی سابق و به زبانهای آذری، ارمنی، ازبکی، اوکراینی، تاجیکی، زبان روسی و زبان گرجی انجام شدهاست. در ارمنستان همزمان با پایان زندگی فردوسی، توجه به شاهنامه آغاز شد. گریگور ماگیستروس، تاریخدان، اندیشمند و شاعر نامدار ارمنی، در رسالهٔ خود اشارههای فراوانی به بخشهای گوناگون شاهنامه کردهاست. نفوذ شاهنامه در ارمنستان آنچنان ژرف شد که برخی از سرایندگان ارمنی، ریشه و نژاد قهرمانان شاهنامه را ارمنی دانستند. تا سدهٔ سیزده میلادی در ارمنستان، شاهنامهخوانان حرفهای شاهنامه را با آهنگی ویژه میخواندند و مردم نیز بسیار دوستدار این داستانها بودند، آنچنانکه آنها را چون داستانهای میهنی خود میپنداشتند.[۱۰۵] در درازای سدههای اخیر ترجمههای گوناگونی از داستانهای شاهنامه انجام شد. در ۱۹۳۷ اچ. جاوید نمایشنامهای را در پنج پرده از «داستان سیاوش» منتشر کرد.[۱۰۶] در ۱۹۴۸ کتاب منابع ایرانی دربارهٔ ارامنه، بر مبنای شاهنامه نوشتهٔ هراچیا آچاریان در ایروان چاپ شد. در ۱۹۶۷ کتاب شاهنامه و منابع ارمنی آن نوشتهٔ آودیس شهسواریان در ایروان چاپ شد.[۱۰۷]
ترجمهای از تمام شاهنامه بهدست آخوند ملا خاموش به زبان ازبکی در دست است که از آن دو نسخهٔ دستنویس به سال ۱۰۹۳ میلادی و ۱۲۲۶ هـ ق. در کتابخانهٔ تاشکند وجود دارد. همچنین چاپها و ترجمههای دیگری نیز به زبان ازبکی در دسترس است
در پهنهٔ گیتی
افزون بر آنچه رفت، برگردانها، پژوهشها و چاپهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در سراسر گیتی انجام شدهاست. ترجمههایی به زبانهای اردو، ایتالیایی، بنگالی، پشتو، ترکی، چکی، دانمارکی، رومانیایی، ژاپنی، صربی، سوئدی، عبری، کردی، گجراتی، لاتین، لهستانی، مجاری و هندی انجام شدهاست. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه گردآوری ایرج افشار — که نوشتهها دربارهٔ فردوسی و شاهنامه از آغاز تا سال ۱۳۸۵ را دربرمیگیرد — با بهشمار آوردن سرودههای منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، ۵۹۴۲ شماره نوشتار، گفتار، فصل، کتاب منفرد و مجموعهٔ مستقل، ترجمه و منقولها، نسخههای دستنویس تاریخدار و بیتاریخ و گزیده و منثور، چاپهای متن شاهنامه و خلاصههای آن، یک یا چند داستان از آن، آثاری که برپایهٔ شاهنامه گردآوری شدهاند، نمایشنامهها برپایهٔ آن و چاپهای یوسف و زلیخا در این سالها بهدست آمدهاست.[۱۲۴]