اختصاصی طرفداری- تعداد قابل توجهی از هواداران منچستریونایتد در روز دوم آوریل 2021 پیش از بازی با لیورپول گرد هم آمدند و در اعتراض به سیاستهای گلیزرها در جلوی ورزشگاه و هتل لووری (محل استقرار بازیکنان یونایتد) شعار سر دادند. اعتراضات در انگلیس، خصوصاً بعد از رونمایی از سوپرلیگ اروپا، به امری عادی تبدیل شده است اما این حجم از خشونت، وارد شدن صدها تن به داخل ورزشگاه بسته و لغو یک بازی را به ندرت در سالهای اخیر دیده بودیم. کار به جایی رسید که حالا پلیس اعلام کرده است برخی از افراد رفتارهای مجرمانه داشته و باید شناسایی و مجازات شوند.
این یک پیام است. در روزهایی که اوضاع منچستریونایتد بنظر بهتر از سالهای قبل بوده، اعتراضات نه تنها کم نشده بلکه افزایش هم داشته است. هواداران منچستریونایتد گلیزرها را به دزدیدن پول باشگاه متهم کردهاند. آنها اعلام کردهاند که در طول 16 سال حضور این خانواده در منچستریونایتد، هیچگاه با هواداران در ارتباط نبودهاند و در خصوص سوپرلیگ اروپا هیچ مشورتی با آنها نشده است. آنها همچنین خواهان تغییر ساختار مدیریتی باشگاه و اجرای قانون 50+1 شدهاند.
قانون 50+1؛ خوب یا بد؟
این قانون که مدل مالکیت آلمانی نیز معروف است اجازه نمیدهد که یک سرمایهدار بیش از 49 درصد از سهام باشگاه را در اختیار داشته باشد و هواداران با سهم حداقل 51 درصدی، قدرت بیشتری نسبت به هر مالکی دارند. بدین ترتیب هواداران با رایهای خود میتوانند تعیین کنند که چه افرادی کرسیهای مدیریتی را در اختیار داشته باشد و بدین ترتیب به صورت غیرمستقیم در انتخاب سرمربی، بازیکنان و سرنوشت تیم خود نقش دارند.
این مدل بدون اشکال هم نیست. معمولاً نامزدها شرایط سختی را برای یکدیگر ایجاد میکنند و فرضاً با جو رسانهای یکدیگر را تخریب میکنند. اشکال دوم رو آوردن به موفقیت کوتاه مدت و اجتناب از تصمیمات راهبردی بلندمدت است. ضمن اینکه مشخص نیست فرد منتخب لزوماً تصمیمات درستی را اتخاذ کند و نمونههایی مانند شالکه 04 و هامبورگ هستند که به دستههای پایین سقوط کردند. این باشگاهها بازگشتن به اوج به زمان زیادی نیاز دارند. اشکال دیگر به عدم تمایل سرمایهداران برای به دست گرفتن باشگاهها برمیگردد و در این صورت مالکان جاهطلب مانند رومن آبراموویچ و شیخ منصور توانایی هزینه کردن برای باشگاه را از جیب خود ندارند.
البته که 50+1 میتواند از بدتر شدن اوضاع (برای مثال تشکیل سوپرلیگ اروپا) جلوگیری کند اما با توجه به اینکه مدلهای مختلفی برای مالکیت وجود دارد، 50+1 محدودیتهای زیادی ایجاد میکند. اینکه یک باشگاه بخواهد به تنهایی در یک لیگ این قانون را اجرا کند، چندان منطقی به نظر نمیرسد و حتی اعمال قانون در یک لیگ هم باعث افت آن لیگ نسبت به سایرین میشود. برای مثال میبینیم که نمایندههای بوندسلیگا به نسبت نمایندههای انگلیس، در لیگ قهرمانان اروپا پرقدرت ظاهر نمیشوند. درآمد بازیکنان در لیگ برتر بیشتر بوده و توجه اسپانسرها و تمایل بازیکنان به این لیگ بیشتر است. در نتیجه اعمال این قانون بهتر است به صورت سراسری انجام شود. هواداران منچستریونایتد البته از بی نقص نبودن این قانون اطلاع دارند اما در مقایسه با گلیزرها، آن را ترجیح می دهند.
اعتراض به درآمد و هزینه از دیرباز
تصاحب قدرت توسط گلیزرها در سال 2005 بحثبرانگیز بود. آنها 270 میلیون پوند از جیب خودشان برای خرید سهام باشگاه هزینه کردند و موفق شدند 790 میلیون پوند وام بگیرند. این یعنی باشگاهی که از سال 1931 بدهی نداشت، به یکباره 580 میلیون پوند بدهکار شد. هواداران از دولت درخواست مقابله با این روند را داشتند اما سر الکس فرگوسن و دیوید گیل با آنها مخالفت کردند. در نهایت بدهی باشگاه قابل کنترل شد اما هزینه دریافت وامها، سود وامها، سود سهام گلیزرها و هزینههای دیگر از درآمدهای باشگاه پرداخت شد و به گفته لوری ویتوِل (خبرنگار TheAthletic) تصاحب گلیزرها 1.5 میلیارد پوند برای منچستریونایتد هزینه داشته است.
گلیزرها علاوه براینکه 270 میلیون پوند خود را پس گرفتهاند، هر ساله 20 میلیون پوند سود سهام دریافت میکنند و احتمالاً مبالغ بیشتری هم کسب کردهاند. این در حالی است که ورزشگاه الدترافورد با مشکلات جدی روبرو شده است. قبل از گلیزرها روند بازسازی ورزشگاه هر چند سال یک بار انجام میشد و فرضاً ظرفیت از 44 هزار نفر طی دو مرحله به 76 هزار نفر رسید. با این حال در زمان گلیزرها اقدام قابل توجهی صورت نگرفته است. تیم بانوان نیز، برخلاف سایر تیمها، در یک ورزشگاه راگبی تمرین میکند.
در حال حاضر بدهی منچستریونایتد 455 میلیون پوند است. آنها معمولاً وام را با گرفتن وامی دیگر پرداخت میکنند. بانکها در واقع در حال گرفتن یک سود همیشگی از منچستریونایتد هستند. منچستریونایتد وامهایی با سود 14.2 درصدی داشته که مقدار زیادی است اما وامهایی با سود 2.2 و 3.7 هم دارد که این به خودی خود بد نیست و شاید درآمدی که از این پول کسب شده، بیشتر از سود آن باشد. بهرحال وام یک بدهی است و هرچه کمتر باشد، باشگاه توانایی بیشتری برای هزینه کردن دارد. منابعی دیگر حداقل 1 میلیارد پوند خروج پول از منچستریونایتد را تأیید و آن را بدین شکل اعلام کردهاند: 244 میلیون برای بازپرداخت بدهی، 125 میلیون سود سهام گلیزرها و 700 میلیون پوند سود خالص که به گلیزرها رسیده است.
جنبه مثبت عملکرد گلیزرها در مقابل نتایج ضعیف
در اوج کرونا برخی باشگاهها کارمندان خود را به مرخصی فرستادند و پرداخت حقوق آنها را به گردن دولت انداختند. گلیزرها نه تنها چنین کاری نکردند بلکه کمکهای مالی و غذایی هم به شهر منچستر داشتند. آنها هرگز با اخراج یک دایناسور آبروی باشگاه را به خطر نینداختند. زمانی که یک باشگاه اروپایی بلیت هواداران منچستر را افزایش میدهد، یونایتد نیز با تیم مقابل چنین کاری میکند و درآمد اضافه را به همان هواداران پرداخت میکند. تیم استعدادیابی باشگاه گستردهتر از قبل شده و در خصوص هزینههای پسافرگوسن، یونایتد پس از منچسترسیتی دومین تیم پرهزینه اروپا بوده است. آنها رکورد باشگاه خود، رکورد لیگ جزیره و رکورد دنیا را برای به خدمت گرفتن بازیکنان جدید شکستند.
پس چرا هواداران تا به این حد از گلیزرها متنفر هستند؟ آنها میدانند که گلیزرها در وهله اول یک بیزینسمَن هستند و تصمیماتشان همیشه با موفقیت تیم همخوانی ندارد. هزینه خالص مالکان در نقل و انتقالات پسافرگی (با اینکه بسیار قابل توجه بوده) حتی به اندازه مقداری که آنها از منچستریونایتد سود بردهاند، نیست. آنها برای سالها اد وودوارد را برای پست مدیر اجرایی نگه داشتند و علیرغم تصمیمات فوتبالی غلط، به علت درآمدزایی فراوان، به او اعتماد داشتند و شاید حالا هواداران فکر میکنند مدیر اجرایی بعدی راه وودوارد را تکرار کند. اد وودوارد در گذشته اظهار داشت که برای کسب درآمد لزوماً نباید در درون زمین جام کسب کنید!
از حضور گلیزرها در منچستریونایتد 16 سال میگذرد و آنها هیچگاه مستقیماً با هواداران در ارتباط نبودهاند. در جلسهای که چند روز پیش با مجمع هواداری برگزار شد، به مانند گذشته، کسی از خانواده گلیزرها حضور نداشت. ماجرای سوپرلیگ نشان داد که گاهی خواسته هواداران با مالکین از زمین تا آسمان تفاوت دارد. آیا مالکین باید لزوماً با هواداران در ارتباط باشند؟ خیر؛ بسیاری از مالکین باشگاههای موفق چنین کاری را انجام نمیدهند و اعتراضی هم صورت نمیگیرد. آیا مالکین باید خواسته هواداران (فرضاً خواستههای نقل و انتقالاتی) را برآورده کنند؟ قطعاً خیر. خرید یک بازیکن باید طبق خواسته کادر فنی انجام پذیرد و ضمناً هر مبلغی نباید برای خرید هر بازیکنی پرداخت شود. اصلاً حالا که باشگاه مدیر ورزشی و مدیر فنی دارد و تغییرات مثبتی در ساختار سازمانی باشگاه انجام شده، پس دلیل اعتراض هواداران چیست؟ باز هم همان جواب قبلی: سابقه بد گلیزرها و بیاعتمادی به آنها.
آیا گلیزرها فروشنده هستند؟
قیمت باشگاه چیزی بیشتر از 3 میلیارد پوند خواهد بود. تعداد کسانی که تمایل و توان سرمایهگذاری در منچستریونایتد را دارند شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. ضمن اینکه خود آنها اعلام کردهاند قصد فروش باشگاه را ندارند. گلیزرها به انتقادها بیگانه نیستند. در سال 2005 اعتراضات بیشتر از زمان حال بود و حتی آنها مجبور شدند به دلایل امنیتی در خارج از شهر ساکن شوند. در سال 2010 نیز شالهای سبز و زرد با حضور دیوید بکهام در ورزشگاه و سطح شهر نمایان بود اما تغییری در مالکیت باشگاه حاصل نشد.
آنها علاوه بر پول، خود را به دنیا نشان داده و یک جایگاه اجتماعی مناسب برای خود دست و پا کردهاند. خروج گلیزرها لزوماً نه خوب است و نه بد. این بستگی به مالک بعدی دارد. اگر افراد بعدی هم اهل تجارت باشند و این باشگاه را به عنوان ماشین پولساز ببینند پس یعنی احتمالاً تغییر خاصی ایجاد نخواهد شد. برخی اعتقاد دارند که مالکین بد، باشگاه خود را به مالکین بدتری میفروشند! چیزی که یونایتد نیاز دارد تغییر دیدگاه نسبت به این باشگاه است؛ چه این تغییر با اجبار و با گلیزرها اتفاق بیافتد و چه با افراد جدید.
سخن پایانی
مالکین منچستریونایتد خبر قطع همکاری مدیر اجرایی منفور هواداران را اعلام کردند و اولین مدیر ورزشی تاریخ باشگاه را معرفی کردند. منچستریونایتد خود را فینالیست لیگ اروپا میبیند و تیمی که در فصل گذشته 66 امتیاز کسب کرد، حالا پنج بازی مانده با پایان لیگ 67 امتیاز دارد. با این حال اعتراض هواداران از هشتگهای توئیتری به خشونت در ورزشگاه تبدیل شده است. توجه بیش از اندازه به بخش مالی و نگاه به موفقیت به عنوان اولویت دوم، خشم هواداران را انگیخته است. آنها علاوه بر اینکه باعث لغو بازی با لیورپول شدند در صدد هستند تا از بُعد مالی (فرضاً با فشار بر اسپانسرها) هم به گلیزرها صدمه بزنند.
تسلط گلیزرها به پول باشگاه در تمام سالها مورد انتقاد بوده است اما در زمان سر الکس فرگوسن، کسب جامهای متعدد و پس از او صرف هزینه (البته بدون بازدهی)، راه حلی برای خروج آنها از زیر فشار بوده است. حال باید دید که این بار گلیزرها چه راهی را در پیش خواهند گرفت. آیا آنها از سود خود صرف نظر خواهند کرد؟ آیا از انتخاب افراد بله قربانگو دست خواهند کشید؟ آیا در نقل و انتقالات فراتر از دو سال گذشته عمل خواهند کرد؟