اختصاصی طرفداری- قطعاً تا به حال این سؤال را از خودمان پرسیده ایم که در فرق میان «قهرمان» و «ضدقهرمان» چیست. در دنیای ادبیات یا هنر بارها با قهرمانان و ضدقهرمانان برخورد کرده ایم و همیشه وجوه تمایز میان آن ها برای ما مورد سؤال بوده است. تأثیر مفاهیم ضدقهرمان و قهرمان بر یکدیگر غیر قابل انکار است. ضدقهرمان شخصیتی ست محوری که فاقد کیفیتهای قهرمانهای متعارف است و بخاطر تواناییاش در انجام اعمالی که جامعه در برابرشان آسیبپذیر است، شناخته میشود. بنابراین، او طبعاً نیاز ندارد که موجوداتی فاقد خطا و معصوم باشد، هرچند گاه شرایط آنها را در نهایت به سمت خیر و نیکی سوق میدهد. ضدقهرمان ممکن است خشن و متعصب باشد، از لحاظ اجتماعی خوشنام محسوب نگردد، مثل "ژان والژان" دست به دزدی بزند و سر بهراه و موقر نباشد. در دامنۀ عمل وی محدودیتی نیست، در نتیجه همهچیز برای او نسبی میشود و خوبی و بدی او توأمان بروز مییابند. ممکن است برای نپرداختن قیمت یک نوشیدنی کارش به زد و خورد بکشد و در راه برگشت، دلش از دیدن پسرکی فقیر و لرزان به رحم آید و شالگردنش را به او ببخشد. قهرمان، مطلق است و ضد قهرمان، نسبی. همانگونه که قهرمان با اعمالش، رنگ درخشان سفیدی و پاکی را القا میکند، ضدقهرمان همواره درجات گوناگونی از خاکستری بودن را به نمایش میگذارد. شاید به سبب همین موارد است که با قهرمان همزادپنداری بیشتری می کنیم.
البته لازم است اشارهکنیم مفهوم ضدقهرمان با رقیب و حریف (Antagonist) مغایر است. ضدقهرمان خود شخصیت اصلی (Protagonist) محسوب میشود اما رقیب بهعنوان شخصیتی از داستان است که بین شخصیت اصلی داستان و خواستهها و تمنیات او قرار میگیرد و او را از رسیدن به هدفش بازمیدارد. اگرچه ممکن است این دو شبیه به هم به نظر برسند، اما تعریف ضدقهرمان با تعریف آنتاگونیست بسیار متفاوت است. آنتاگونیست همیشه شخصیتی است که اهداف متضاد با قهرمان اصلی دارد. حتی اگر آنتاگونیست به خودی خود شخصیت بدی نداشته باشد، او موانعی را بر سر راه قهرمان قرار می دهد که باید بر آن غلبه کند. آنتاگونیست، با اقدامات قهرمان اصلی داستان در تضاد است. از طرف دیگر یک ضدقهرمان همیشه قهرمان داستان است. حتی اگر مخاطب با اقدامات او موافق نباشد، مخاطبان انگیزه های ضدقهرمان را درک می کنند و با این شخصیت احساس همدردی دارند. حال بد نیست که نگاهی به برخی از ضدقهرمانان معروف دنیای هنر و ادبیات بپردازیم:
از "هیث کلیفِ" بلندی های بادگیر بگیریم تا "ویلیام (راکی) سالیوان" با بازی درخشان جیمز کاگنی در فیلم زیبای فرشتگان آلوده صورت. از "گریگوری (گریشا) پانتلئیوویچ ملخوف" در دن آرام اثر فنا ناپذیر میخائیل شلوخوف تا آن شمایلِ "ضدقهرمان رومانتیک و خشنِ" همفری بوگارت. از "زاوش ایزدان" در کتاب شب یک، شب دو (اثر بهمن فُرسی) بگیریم تا "ناخدا خورشید" ناصر تقوایی. از "هری" برف های کلیمانجارو اثر جاودانۀ ارنست همینگوی تا جیمز دین در شورش بی دلیل و شرق بهشت. از "استفانِ" عاشق پیشه ای که در کتاب "زیر درخت زیزفون" اثر آلفونس کار به جنون و سقوطی باورنکردنی می رسد بگیریم تا "آبل مگویچ" آن زندانی فراری و محکوم به اعدام در "آرزوهای بزرگ" چارلز دیکنز که مشخص می شود همان ولی نعمت ناشناس و قدرشناس "پیپ" قهرمان داستان است.
دو نما از "جیمز کاگنی" در فیلم فرشتگان آلوده صورت - شمایل واقعی یک ضدقهرمان
این مقدمۀ طولانی را نوشتیم تا تصریح کنیم در این میان فوتبال نیز باید یک "ضدقهرمان" داشته باشد. یک ضدقهرمان هنجارشکن علیه ساختار روز. برای عزیز اصلی هرگز مهم نبود که جلوی پرویز خسروانی بایستد یا جلوی علی عبده _با هر دو نفر هم دچار مشکل شدید شده بود!_ برای او هیچ اهمیتی نداشت که بدون هیچ ملاحظهای علناً به ضدتاج بودن خود اذعان کند. برای او مهم نبود که در دفاع از یارانش به صورت داور سیلی بزند یا به صورت یک تماشاگر در جایگاه موسوم به "جایگاه شرط بندان" در امجدیه! برای او اهمیتی نداشت که تا پایان عمر حتی یک کلمه هم با هادی طاووسی رقیب و همپُستش در پرسپولیس حرف نزند! او به معنای واقع کلمه خودش بود! یک انسان واقعی با تمام نقاط ضعف و قوت! یک «ضدقهرمان واقعی»!
به گزارش طرفداری، عزیز اصلی با نام کامل عزیز اصلی منش در بیستم فروردین 1316 در تبریز در خانواده ای پرجمعیت چشم به جهان گشود. او که دارای هشت خواهر و برادر بود، کودکی خود را در منطقه خیابان شاهپور تبریز _جنب ورزشگاه قدیمی باغشمال_ سپری کرد. در دوران دبیرستان او با ورزش به ویژه رشته دوومیدانی آشنا شد و چند رتبه و عنوان استانی و کشوری به دست آورد. عزیز نوجوان به پیشنهاد دبیران دبیرستان در کنکور نظامی شرکت کرده و قبول نیز می شود، ولی با گذشت مدتی کوتاه در می یابد که به این رشته علاقه ای ندارد و با راهنمایی های زنده یاد محسن آزاد (سرپرست ورزشی دانش سرای تهران و عضو اسبق تیم ملی) در کنکور دانش سرای تربیت بدنی تهران شرکت و در میان پنج هزار شرکت کننده داوطلب، رتبه هفتم را کسب می کند
مربی تیم دانش سرا خود زنده یاد محسن آزاد بود و عزیز اصلی در همان دوره علاوه بر فوتبال در رشته دوومیدانی نیز فعالیت داشت. عزیز اصلی در خاطراتش عنوان میکند که هرگز تمایل نداشته در پست دروازه بانی فعالیت کند و به همین دلیل موضوع را با مربی خویش محسن آزاد در میان می گذارد، اما در پاسخ میشنود که اگر یاشین (بهترین گلر دنیا) بیاید و بخواهد در تیمِ دانش سرا بازی کند، او باز هم عزیز اصلی را انتخاب می کند. در آن دوران عزیز اصلی به توصیه محسن آزاد، تحت تعالیم دروازه بان افسانه ای، ملی پوش و وفادار باشگاه شاهین یعنی زنده یاد امیر آقاحسینی قرار می گیرد. امیر آقاحسینیِ بزرگ که دو دوره جلوتر از عزیز اصلی فارغ التحصیل دانش سرای تربیت بدنی شده بود هفته ای یک روز را برای تعلیم و راهنمایی عزیز اصلی به زمین تمرین دانش سرای مقدماتی می آمد که این دوره، در پرورش، رشد و تکامل عزیز اصلی، به شدت تأثیر گذار بود. پس از پایان تحصیلات در دانش سرا پس از پایان تحصیلات در دانش سرا، عزیز به عضویت باشگاه دسته دوم شاهین (پولاد) در می آید، هر چند پس از مدتی کوتاه به اصرار تنی چند از دوستانش در باشگاه دارایی ثبت نام می کند. اما فضای دسته بندی شده و گروه بندی ها، راه را بر روی او می بندد تا جایی که از حضور در باشگاه دارایی منصرف شده و به کشتی می پردازد در کشتی نیز مؤفقیت های خوبی بدست می آورد. در شرایطی که عزیز اصلی خود را محیای حضور در مسابقات سراسری کشتی می نمود، کاپیتان تیم دارایی محسن حاج نصرالله به سراغش می آید و از جانب زنده یاد علی اکبر محب او را برای پذیرفتن پست دروازه بانی تیم دارایی متقاعد کند و عزیز اصلی نیز سرانجام می پذیرد. نکتۀ جالب اینجاست که او در دارایی بجز پست دروازه بانی در سایر مناطق زمین نیز بازی می کند: ابتدا در خط دفاع و سپس فوروارد! حتی عزیز اصلی در پست مهاجم (گوش راست) هر دو گل دارایی را به تیم نادر میزند تا با نتیجه دو بر صفر تیمش را برنده کند. سپس در فینال مسابقات نیز برابر کیان بعنوان مهاجم به میدان رفته و دو گل تیمش را بثمر می رساند تا دارایی با نتیجه دو بر یک پیروز و قهرمان مسابقات شود. این نخستین عنوان ارزشمند عزیز اصلی در سطح باشگاههای تهران بود که با نقش محوری خود وی به دست آمد. پس از مصدومیت ناصر سلطانی عزیز اصلی در درون دروازۀ دارایی ایستاد و برای همیشه ماندگار شد
مسابقات فوتبال قهرمانی باشگاههای تهران در فصل 1343، برای عزیز اصلی یک آغاز با شکوه بود. چهار تیم مدعی عبارتند از شاهین، تاج، نیروی هوایی و دارایی و عزیز اصلی دروازه بان تیم دارایی تهران بود. او به همراه دارایی، علاوه بر کسب عنوان قهرمانی، عنوان کمترین گل خورده را نیز از آن خود کرد و آن قدر درخشان بود که با حضور چهره های سرشناسی همانند محمد بیاتی، ناصر سلطانی و استاد سابقش امیر آقاحسینی، به عنوان دروازه بان شماره یک به اردوی تیم ملی دعوت شد. اصلی تا زمستان سال 1346 (پایان فعالیت باشگاه دارایی در دهه 40 شمسی) همواره یک دارایی چی باقی ماند و از یاران اصلی و ملی پوش آن باشگاه بود. سپس وی برای ادامه فعالیت ورزشی خویش به تیم فوتبال کم نام و نشان پرسپولیس پیوست. عزیز اصلی طی حضور خویش در باشگاه دارایی عناوین و نتایج درخشانی را کسب کرد که از جمله مهمترین آنها می توان به کسب عنوان قهرمانی جام باشگاههای تهران در تابستان 1346 و عنوان نایب قهرمانی باشگاههای تهران 1344 اشاره کرد
اصلی می گفت شیفته لو یاشین است. می گفت طی سفرهایش به روسیه لباس و دستکش و کلاهی شبیه به آن چه یاشین استفاده می کرده خریده. او سنگربانی بود با اندام ورزیده و عضلانی که با شیرجه زدن های پی در پی هم برای محافظت از سنگرش و دل تماشاگرانی که عاشقانه دوستش داشتند را نیز به دست می آورد
به واسطۀ عملکرد کم نظیر وی در درون دروازه ها، به عزیز اصلی القاب زیادی داده بودند. سلطان دروازه ها، پنجه طلایی، اصل همۀ دروازبان ها، عزیز اصل کاری و عزیز فنر که مورد آخر به دلیل شیرجه های بی بدیلش به وی اطلاق شده بود. در مورد اصلی می گفتند که مهاجمین رقیب از ترس و هراس او جرئت نداشتند وارد محوطه 18 قدم او بشوند؛ خودش در این ارتباط در سال های واپسین عمرش به طنز گفت
بابا یک جوری می گویید که انگار با چاقو می رفتم توی زمین. نه من این طوری نبودم. راستش هر کسی در فوتبالش یک الگویی دارد و الگوی من هم لئو یاشین روس بود. حتی لباس ها و دستکشم را هم به سبک او و در سفرهایم به روسیه می خریدم. من معلم ورزش بودم و مدتی هم رزمی کار کرده بودم. مربی ژیمناستیک و کشتی کج هم بودم. غیر از یاشین یک گلری داشت چک و اسلواکی که عادت داشت به جای دروازه ، 18 قدم را پر کند و مدام بیرون 18 می ایستاد. وقتی تو بتوانی تو 18 قدم را پر کنی و به مهاجمان اجازه خودنمایی ندهی ، خیلی هم کم گل می خوری . البته چون رزمی کار هم بودم ، برای همین بدن محکمی داشتم و کمی می گفتند خشن است. راستش من اوایل هافبک راست بودم. یک روز تو بازی با دارایی ، گلر نداشتیم ، گذاشتندم توی دروازه. بعد شدم گلر فیکس تیم ملی
عزیز اصلی، سنگربان تیم ملی در جریان نخستین قهرمانی ایران در جام ملت های آسیا 1968، استادیوم امجدیه - تهران - ایران
او همچنین در ارتباط با آن پیراهن بنفش معروف، مشهور و پرطرفدارش نیز گفت
آن پیراهن به نام عزیز اصلی معروف شده بود. آن زمان تیم های خارجی زیادی به ایران می آمدند و من هم به ورزشگاه می رفتم تمرینات آنها را تماشا می کردم. یک مرتبه باشگاهی از چک اسلواکی به ایران آمد که دروازه بان آنها مرا به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. بازی بسیار چشم نوازی داشت. ما با آنها دو مرتبه بازی کردیم. در بازی دوم من مصدوم بودم و درون دروازه نایستادم که در نیمه اول 2،3 گل دریافت کردیم. به همین خاطر با وجود مصدومیت در نیمه دوم به میدان رفتم و توانستیم یکی دو گل به ثمر برسانیم اما در نهایت شکست خوردیم. بعد از آن دیدار با گلر آنها دوست شدم و از او خواستم که پیراهنش را به من بدهد. آن پیراهن یادگاری او بود و از همان زمان تولیدی ها از روی آن پیراهن های بنفش رنگ با یقه مشکی تولید کردند و نام آن را گذاشتند پیراهن عزیز اصلی. پیراهنی که بسیار پرفروش بود
در 11 خردادماه 1341 برای نخستین بار برابر عراق در دیدار دوستانه ای که در امجدیه برگزار شد که اصلی برای اولین بار پیراهن تیم ملی فوتبال ایران را برتن کرد _دیداری که 1-1 پایان یافت. در راه نخستین جهانی شدن فوتبال ایران و صعود به بازی های المپیک 1964 توکیو علاوه بر آن خط حملۀ افسانه ایِ متشکل از شیرزادگان، بهزادی و دهداری؛ عزیز نیز در درون دروازه یکی از ارکان اصلی صعود بشمار می رفت. پس از صعود به بازی ها المپیک 1964 توکیو، به دلیل مشکلی که میان ملی پوشان شاهین و فدراسیون وقت به وجود آمده بود و منجر به محرومیت ناعادلانۀ شاهینی هایی که شاکلۀ اصلی تیم ملی را شکل می دادند شده بود؛ تیم ملی با ترکیبی ناقص به مسابقات اعزام شد. در نخستین حضور جهانی تیم ملی کشورمان در المپیک 64 توکیو، تیم ملی در همان اولین بازی قافیه را باخت و در برابر آلمان شرقی 4-0 بازنده شد. نکتۀ جالب جایی ست که عزیز اصلی با عملکردی قهرمانانه و ثبت 12 سیو از وقوع یک فاجعۀ تمام عیار جلوگیری کرد.
تیم ملی ایران، نایب قهرمان بازی های آسیایی 1966 بانکوک
نسل طلایی دهه چهل فوتبال ایران که در بازی های آسیایی 1966 بانکوک تایلند نیز شرکت کرده بود، باز هم تاریخساز شد، هر چند که تورنمنت را با جنجال فراوان آغاز کرد. در جریان نبرد ایران – ژاپن در مرحلۀ گروهی بازی های آسیایی ،1966 پس از اخراج محمد رنجبر، این ضدقهرمان متعصب و یاغی فوتبال ایرن، با داور تایلندی درگیر شد که زدن جرقه ای به انبار باروت بشمار می رفت. پلیس های باطوم بدست و تماشاگران تایلندی هجوم آوردند ولی پر واضح بود که عزیز اصلی از پس همه شان برخواهد آمد! آن دیدار را 1-3 باختیم ولی ماجراجویی تیم ملی تمام نشد. نکتۀ جالب آنجا بود که ایران و ژاپن باز هم در دیدار نیمه نهایی همان بازی ها با هم روبه رو شدند. در آن دیدار که جنبه ای انتقامی داشت، عملکرد استثنائی، قهرمانانه و خیره کنندۀ عزیز اصلی عزیز اصلی سبب شد تا تیم ملی به خوبی از تک گل زیبای فریبرز اسماعیلی دفاع کند و با برد 1-0 برای دومین بار پس از 15 سال به فینال بازی های آسیایی راه یابد _هر چند آن فینال با یک گل به سود برمه گربه سیاه وقت فوتبال آسیا به پایان رسید و عزیز و یارانش به مدال نقره نائل شدند.
در سال 1347 بزرگ ترین اتفاق زندگی ورزشی عزیز رقم خورد: قهرمان با تیم ملی ایران در جام ملت های آسیا 1968 در تهران با کسب پیروزی تاریخی 1-2 برابر اسرائیل. قهرمانی ای که هم نسل طلایی دهه چهل را به کمترین حق خود از فوتبال رساند و هم به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ فوتبال ایران، فوتبال را به یک ورزش بسیار محبوب در ایران بدل کرد.
عزیز اصلی و نخستین نسل پرسپولیس
پس از انحلال دارایی، عزیز اصلی به همراه شاهینی ها به پرسپولیس پیوست. در 20 دی ماه 1347 تاج و پرسپولیس در جریان تورنمنت پنج جانبه ای که قهرمان آن به جام باشگاه های آسیا صعود می کرد، به مصاف هم رفتند. پرسپولیس با توجه به نتایج خوبی که گرفته بود، برای قهرمانی در این تورنمنت تنها به تساوی بدون گل نیاز داشت و این مهم در برابر ستارگان ملی پوش تاج همچون قلیچ خانی، جباری، فرزامی، افتخاری، طالبی، مصطفوی و حق وردیان، اگر غیرممکن نبود، کاری به غایت سخت و دشوار بود. این دربی که اولین دربی عزیز فنر بود را باید دربست به نام خودش نوشت. درخشش کم نظیر و سیوهای پرتعداد اصلی در برابر خط آتش و توپِ پُرِ تاج همان تساوی 0-0 که سرخپوشان به دنبالش بودند را برای این تیم به ارمغان آورد. با این تساوی که منجر به قهرمانی پرسپولیس در تورنمنت پنج جانبه شد، هم پرسپولیس به جام باشگاه های آسیا صعود کرد و هم عزیز به همه ثابت کرد که چرا وی را "اصل همۀ دروازبان ها" خطاب می کنند.
پرواز عزیز اصلی بالاتر از جلال طالبی در دربی سوم
پس از معامله خيامی و عبده برای خريد پرسپوليس و تبديلش به تيم پيكان، عزیز اصلی تنها بازمانده تيم اولیه پرسپوليس بود كه در این تیم ماند و به پیکان نرفت، پیکانی که مقتدرانه قهرمان تهران شد. او به عنوان کاپیتان با جوانانی که غالباً از گادر و بانک ملی به پرسپوليس آمده بودند، جام باشگاه های تهران در سال 1348 را آغاز کرد.
به هر حال آن بازیکنان از مکتب شاهین بودند اما من از دارایی آمده بودم. آنها چندیدن سال با هم رفیق بودند و ما مثل غریبه ها بودیم. علاوه بر این ما آذری ها تعصبی خاصی به تیم های خود داریم. آن زمان علی عبده رئیس باشگاه پرسپولیس بود. من آدمی هستم که اگر با کسی نمک بخورم نمکدان را نمی شکنم و برای این چیزها اهمیت خاصی قائل هستم. علاوه بر این سرپرست وقت باشگاه پیکان هم رابطه خوبی با من نداشت و با هم اختلاف داشتیم. این ها همه دست به دست هم داد تا من در پرسپولیس بمانم.
در دربی بهمن سال 1348 تاج با تمام قوا و با بزرگانی چون پرویز قلیچ خانی، منصور پورحیدری، گودرز حبیبی، کارو حق وردیان، اکبر افتخاری، علی جباری، اکبر کارگرجم، مهدی حاج محمد و غلامحسین مظلومی به مصاف پرسپولیسی رفت که یگانه ستاره اش کاپیتان عزیز اصلی بود. او به عنوان تنها ملی پوش آن تیم و قهرمان جام ملت های آسیا 1968 به بازیکنان جوان پرسپولیس همانند فرزندانش می نگریست و همچون یک پدر در برابر هر تهاجمی علیه بچههایش واکنش نشان میداد. با اشتباه اکبر محمدی و فرصت طلبی غلامحسین مظلومی دروازه او در دقیقه 9 باز شد. در شرایطی که همه انتظار یک برد پرگل برای تاج را داشتند، پرسپولیس در غیاب بزرگان، با جوانانش مردانه و جانانه جنگید و تاج پرستاره را تحت فشار گذاشت. سرانجام در دقیقه 82 که محمود خردبین درکورسی شانه به شانه با پرویز قلیچ خانی به قلب دفاع تاج حمله ور شد. خردبین با سرعت فراوانش قلیچ خانیِ بزرگ را از پیش رو برداشت و توپ را درون دروازه حسین قاضی شعار قرار داد. امجدیه منفجر شد و شادی و سرور اردوگاه ارتش سرخ را فرا گرفت. شادیای که دیری نپایید چرا که داور به شکل عجیب و بحث برانگیزی به نشانه خطای خردبین روی قلیچ خانی بدون اعتنا به فریادها و اعتراضات سرخپوشان و طرفداران آن ها در سوتش دمید و دستور ادامه بازی را داد. ولی آن بازی دیگر ادامه پیدا نکرد. ابوالقاسم حاج ابوالحسن همان داوری بود که در بازی قبلی تاج - پرسپولیس، رضا وطنخواه مدافع پرسپولیس را در دقیقه 35 به شکلی سخت گیرانه به دلیل خطا روی علی جباری اخراج کرده بود _اولین کارت قرمز تاریخ دربی ها. آن مسابقه همان دیداری بود که تاج 3 بر 1 برنده شده بود. عزیز اصلی، سنگربان تیم ملی، قهرمان آسیا، دروازهاش در ضلع شمالی امجدیه را ترک کرد. او جلو آمد و به سوی داور رفت تا از پسران جوانش دفاع کند. او به قصد احقاق حق تضییع شدۀ تیمش به سوی حاج ابوالحسن رفت. خوردبین در این باره می گوید:
بعد از گل همه خوشحال بودیم. به یک باره حاج ابوالحسن سوت زد و خطای من را گرفت! به او گفتم چرا؟! مگه چی کار کردم؟! کاری نکردم! گفت: فول! یک دفعه دیدم عزیز اصلی که کاپیتانمان بود جلو می آید! اصلی گفت: حاجی چی رو گرفتی؟! گفت: فول خوردبینه! ادامۀ بازی! کوتاه هم نمی آمد! اصلی دستش را بالا آورد تا به حاج ابوالحسن سیلی بزند! قبل از این که داور سیلی بخورد، دست اصلی به صورت من هم برخورد کرد و تا حدی ضرب دستش گرفته شد؛ اما باز هم پس از آن سیلی معروف صورت داور پر از خون شده بود!
عزیز اصلی و اخراج پس از معروف ترین سیلی تاریخ فوتبال ایران در دربی پنجم
عزیز اصلی با سابقۀ ورزش های مختلف _از کشتی گرفته تا دوومیدانی، بسیار قوی و قدرتمند بود و اندامی عضلانی و ورزیده داشت. در آن لحظه برای او به عنوان یک فوتبالیست ساختارشکن تنها این مهم بود که از حق تیم جوانش دفاع کند؛ از عدالت! آن سیلی به یادماندنی پس از اصابت به گوشۀ صورت خردبین روی گونه حاج ابوالحسن پایین آمد تا معروف ترین سیلی تاریخ فوتبال ایران رقم بخورد. خون بر لب های حاج ابوالحسن جاری شد و جنجالی بس بزرگ بر پا شد. پرسپولیسیها با اعتراض میدان را ترك کردند.
در آن زمان من با خون دل پرسپولیس را تربیت کرده بودم. تیم تاج هم عظمت زیادی داشت، هر بازیکنی به تاج می رفت به تیم ملی هم دعوت می شد و اکثر داوران تحت تاثیر این تیم بودند. در نیمه اول آن دیدار مظلومی گلزنی کرد و تاج پیش افتاد. در نیمه دوم به حملاتمان ادامه دادیم. تا اواخر بازي از استقلال يا تاج آن زمان عقب بوديم تا این که در یک ضدحمله فرصتی برای ما فراهم شد، خوردبین فرار کرد و کسی نتوانست او را متوقف کند و در نهایت از پشت 18 قدم دروازه تاج را باز کرد. این گل کاملا سالم بود، داورهم در ابتدا گل را قبول کرد اما بعد از آن قلیچ خانی با داور درگوشی صحبت کرد و آن اتفاقات رخ داد. همین شد که ابوالقاسم حاجابوالحسن داور بازی كه به او لقب "تاجابوالحسن" داده بودند، گل را مردود اعلام كرد. من در حال شادی بودم خيلی عصبانی شدم و آرام آرام از دروازه جدا شدم و رفتم داخل محوطه جريمه تاج. همه داشتند اعتراض میكردند و داور میگفت گل قبول نیست، خوردبین خطا کرده! من هم با تعجب گفتم خوردبین که پا به توپ بود و گل زد، چه خطایی؟! او هم جواب داد اگر اعتراض کنی اخراجت می کنم. شما خودتان می دانید در آن وضعیت چه فشاری روی بازیکنان است. من سعی کردم خودم را کنترل کنم اما در نهایت آن درگیریها رخ داد. یک چَکِ محكم زير گوش حاجابوالحسن زدم! به هر حال بازی خراب شد و اين ديدار را سه بر صفر به سود تاج كردند. از همان جا بود که از فوتبال دلزده شدم. پس از آن هم تمام مخارج مصدومیت کتفم را خودم پرداخت کردم اما مسئولان باشگاه به من گفتند که به ما ارتباطی ندارد. جواب بازیکن ملی پوشی که سه بار قهرمان آسیا شده را به این صورت دادند.
پرسپولیسی ها بیرون رفتند و دوباره به میدان بازگشتند ولی داور اجازه ادامه بازی به عزیز اصلی را نداد. پرسپولیسی ها رای او را نپذیرفتند. حاج ابوالحسن میدان را ترک کرد ولی بازیکنان پرسپولیس میدان را ترک نکردند و در همزمان با شعارهای تند و اعتراض آمیز سکوها به مدت 15 دقیقه متحصن شدند.
پس از پایان این مسابقه عزیز اصلی در حکمی سنگین برای همیشه از حضور در میدان فوتبال محروم شد و این محرومیت سبب شد تا رایکوف یک جوان بلندبالای 18 ساله با اندامی ترکه ای را در تیم ملی جایگزین عزیز اصلی بزرگ کند. جوانی که از باشگاه نادر تهران کشفش کرده بود: ناصر حجازی! نکتۀ جالب اینجاست که عزیز یکی از الگوهای اصلیِ حجازی افسانه ای بود و ناصر خان به نوعی جانشین یکی از بت های خود در تیم ملی شده بود! حجازی و اصلی هر دو جذاب بودند؛ حجازی سمبلی بود از تیپ و سیمای جذاب، خونسردی و متانت؛ اصلی هم نمادی بود از خشم و عصیان، جسارت و شجاعت. همچنین این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که ناصر حجازی و عزیز اصلی ارتباطی بسیار دوستانه و محترمانه با هم داشتند، به گونه ای که عزیز اصلی در سال های پایانی عمرش پس از جان به جان آفرین تسلیم کردن ناصر خان گفته بود:
خبر فوت ناصر خبر تلخی بود. در دوره بیماری اش با او تماس گرفتم و گفتم ناصر پاشو بیا اینجا یک ماهی هم استراحت کن و درمانت رو هم ادامه بده. او هم خیلی استقبال کرد اما متأسفانه عمرش به دنیا نبود.
عقابها؛ ناصر حجازی و عزیز اصلی در جریان بازی بزرگداشت زنده یاد فرهنگ بادکوبه
او همچنین در تأیید ارزش های فنی حجازی گفته بود:
من و ناصر روزگار خوشی داشتیم. درست است که او جای مرا در تیم ملی گرفت اما هیچ وقت رابطه صمیمی ما به دلخوری تبدیل نشد. یک زمانی ناصر واقعاً عالی بود و توانست پیراهن تیم ملی را از من بگیرد. این حقیقت فوتبال ماست.
به دنبال حمایت تمام قد طرفداران پرسپولیس از تاج در جام باشگاه های آسیا 1970 و به دنبال قهرمانی تیم رایکوف با غلبه بر نمایندۀ اسرائیل، با نظر مستقیم تیمسار پرویز خسروانی، فدراسیون وقت فوتبال به پاس قدردانی از طرفداران پرسپولیس در اقدامی قابل تحسین محرومیت عزیز اصلی را بخشید و او پس از حدود سه ماه به میادین بازگشت. واپسین حضور عزیز اصلی در دربی ها به یک دربی جنجالی دیگر برمی گردد: 27 دی ماه 1349 روزی که پرسپولیس پس از بازگشت مجدد بازیکنای پیکان، برای نیمه نهایی لیگ منطقه ای باید با تاج رودررو می شد _برنده نیز در فینال با پاس رو به رو می شد. آن دیدار هم با جنجالهای داوری توأم گردید؛ بهزادی، کلانی و شاهرخی از پرسپولیس و لواسانی از تاج از زمین مسابقه اخراج شدند. در این مسابقه یک درگیری هوایی بین قلیچ خانی و محراب شاهرخی در محوطه جریمه تاج به وجود آمد پرسپولیسی هایی که به مرز انجار رسیده بودند، در اعتراض به خطای شدید قلیچ خانی روی شاهرخی با اخراج کلانی و خودِ شاهرخی مواجه شدند و باز هم زمین بازی را به نشانۀ اعتراض ترک کردند و باز هم 0-3 بازنده شدند. این آخرین یادگاری عزیز اصلی در درون دروازۀ سرخپوشان بود.
یک - هیچ جلو بودیم تو دربی؛ دیدم هلیکوپتر اومده رو امجدیه! فهمیدم خسروانی دستور داده باید ببازیم! سر گل مساوی که خوردیم بازیکنای تاج قبل از سوت داور بازی رو شروع کرده بودن! بعدش داور پنالتی ما رو هم نگرفت ...
او در طول دوران بازیگری اش جدای از داخل زمین فوتبال، خارج از زمین نیز یک یاغی سرکش بود و هم با پرویز خسروانی و هم با علی عبده به مشکل خورده بود. او حتی با رقیب شاهینی اش در پرسپولیس یعنی هادی طاووسی نیز رابطۀ چندان خوبی نداشت و حتی در جريان مسابقه ای میان پيشكسوتان در سال 1365 كه به حرمت نام و بزرگداشت مرحوم فرهنگ بادكوبه برگزار شده بود و عزيز اصلی در آن حاضر بود، هادی طاووسی به ميدان نيامد.
او در ارتباط با خط خوردنش از تیم ملی نیز می گفت:
پس از قهرمانی در آسیا يادم ميآيد رفته بوديم دربار شاه و به تكتك بازيكنان اعلام شد در زمان ملاقات با شاه بايد دستش را ببوسيد. من اين كار را انجام ندادم و قبل از ديدار شاه هم گفته بودم دست كسي را نميبوسم. بعد از آن ماجرا، از تيمملي خط خوردم. البته آن محرومیت در اوج آمادگی هم بی تأثیر نبود.
عزیز اصلی از سال 45 تا 50 در هشت فیلم سینمایی بازی کرد و از نخستین ورزشکارانی بودید که پا به عرصه سینما گذاشت.
بخشی از فیلم شناسی عزیز اصلی
فاتحین صحرا، پلی به سوی بهشت، پنجه آهنین، تونل، کشتی نوح، بیعشق هرگز، خداحافظ تهران و مامور دو جانبه عناوین فیلمهای سینمایی است که عزیز فوتبال ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی در آنها نقش آفرینی کرد. او عاشق هنر بود و علاوه بر سینما در خوانندگی و حتی نقاشی نیز خود را محک زده بود
من نقاشی می کشیدم اما دیگر ادامه ندادم. نقاشی هم دردسر های خاص خودش را دارد و من دیگر حوصله این کارها را ندارم وگرنه علاقه زیادی به آن دارم. حدود 20، 30 تابلو هم کشیده ام
او در سال های واپسین عمرش نیز بازی های تیم محبوبش پرسپولیس را مداوماً دنبال می کرد. هر چند که عمر وی قد نداد که پرسپولیس دهه نود را ببیند، ولی از همان زمان دیدگاه های روشن و مدرنی برای باشگاهداری داشت
فوتبال ما شرایط سختی را پشت سر می گذارد و آن هم دلیلش در شیوه نگرش ماست به ورزش. وقتی کاری روی اصول نیست، نتیجه هم نمی دهد. 100 سال است که ورزش ما دیم مانده. انگار یک مشت بذر را می پاشی روی تپه ای و می روی به امان خدا ، آن وقت می خواهی نتیجه بگیری. ما مزرعه دیمی داریم که تا مکانیزه نشود ، حاصلی نخواهد داشت. این حقیقت ورزش مان است. من خودم اینجا کار مربیگری کردم. در ایران هم مربی بودم و البته معلم ورزش. اما حقیقت این است که اصل ماجرا مدیریت تیم ها هستند. اگر آنها درست انتخاب شوند و برنامه داشته باشند، هیچ کدام از این مشکلات ایجاد نمی شود
او حتی در ارتباط با شرکت پیشکسوتان پرسپولیس که آن زمان یک شرکت جدیدالتأسیس بود و احتمال حضور علی پروین و دوستانش در هرم مدیریتی باشگاه پرسپولیس با همان صراحت و صداقت همیشگی اش در مصاحبه ای مفصل با خبرآنلاین گفت
من که شخصا می گویم ورزش میدان کار جوان تر هاست. هم نسلان من فقط احترام می خواهیم و بهتر است نظرات مان کارشناسی باشد. شاید بهتر است ما به جای کار اجرایی به فکر مشورت دادن باشیم. فوتبال با فوتبال زمان ما خیلی تفاوت کرده. الآن دیگر همه چیز علمی شده. ماها دیگر قدیمی شده ایم. این که بخواهند هم نسلان من باشگاهداری کنند، کار خیلی دشواری است. در حرف می شود از این گفت که می خواهیم کوه جابجا کنیم، اما واقعیت تفاوت زیادی با حرف دارد
اصلی که متولد تبریز بود، حتی نسبت به تراکتور تیم پرطرفدار شهرش نیز عرق و تعصب داشت
شنیده ام که تراکتورسازی پیشرفت زیادی کرده است. به نظر می رسد که این تیم تشکیلات خوبی را پشت خود دارد و با برنامه ریزی کار می کند، اگر دچار مشکل خاصی نشود آینده خوبی در پیش رو خواهد داشت. به عنوان مثال ذوب آهن را نگاه کنید، دو سه سال را در اوج سپری کرد و حالا برای ماندن در لیگ برتر بازی می کند. اگر تراکتور هم دوام بیاورد با طرفدارانش به قطب جدید فوتبال ایران تبدیل خواهد شد
می دانیم که عزیز اصلی پس از انقلاب به آلمان رفت. او 25 سال در دوسلدورف زندگی کرده و یک باشگاه و انجمن ورزشی را نیز راه اندازی کرد. مدتی مربی جوانان و زنان بود و تورنمنت هایی را هم برگزار می کردند که پس از چند سال بازنشسته شد. عزیز فنر يك فروشگاه لوازم ورزشی را نیز در آلمان مديريت ميكرد كه البته این کار همان شغل دوم وی در ايران بود.
اصل همۀ دروازبان ها در سالهای پایانی زندگی خود که در کشور آلمان سپری شد، کتابی با عنوان «خاطرات من» از سرگذشت و زندگینامه خود نوشت. فصل آخر زندگی "عزیز اصل کاری" در تاریخ سوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ورق خورد. او نیز درست مثل ناصر حجازی خلف شایسته اش در تیم ملی، بر اثر سرطان ریه در فصل بهار به آسمان ها پرکشید. "ضدقهرمانِ عزیز" که در بهار آمده بود، در همان بهار نیز رفت تا اسطورهای دیگر از ورزش ایران دیگر بین فوتبالدوستان نباشد.
شخصیت عزیز اصلی به شکل عجیبی یادآور شعر حسین منزوی بود:
آبادم و خرابم
دریایم و سرابم
هم آتش و هم آبم
هم شب، هم آفتابم
هم ماه، هم پلنگم
هم آب، هم نهنگم
هم شهد، هم شرنگم
هم شیر، هم شرابم
فارغ ز چند و چونم
هم عقل، هم جنونم
هم سکتۀ سکونم
هم نبض اضطرابم
سودایی از محالم
رویایی از خیالم
دنیایی از سؤالم
دریایی از جوابم
هم اینم و هم آنم
هم تیر، هم نشانم
هم مرغ آسمانم
هم خانۀ شهابم
شرحی شگفت دارم
هم صفر، هم هزارم
هم هیچ در شمارم
هم اصل در حسابم
با سادگی، نبوغم
با تیرگی، فروغم
هم راست، هم دروغم
هم چهره، هم نقابم
من ساز رگ بریده
آواز ناشنیده
هم خواب دیده گنگم
هم گنگ دیده خوابم
روحش شاد و یادش گرامی ...
رونمایی از کارت آیکان بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران؛ عزیز اصلی
بازخوانی دربی ها در طرفداری | دربی سوم؛ تساوی، قهرمانی و صعود به جام باشگاه های آسیا
بازخوانی دربی ها در طرفداری | دربی پنجم؛ خشم عزیز و روز سیاه داوری
بازخوانی دربی ها در طرفداری | دربی هفتم، جذابِ خشن
عزیز اصلی / پرش های افسانه ای
به یاد افسانۀ بزرگ، نجیب و ساکت فوتبال ایران، فریبرز اسماعیلی
قرمزی رنگ نیَنداخته بیهوده بر دیوار، پنج سال از واپسین پرواز سرطلایی گذشت