فرشته نگهبان من .
آن روز بلاخره رسید؛ تو در حال ترک هستی اگرچه این قانون زندگی است اما تصور یک بارسا بدون تو غیرممکن است اگر به گذشته نگاه کنم پاریس و رم را به یاد می آورم اولین تصویری که به ذهنم میرسد بلند کردن جام قهرمانی است , در ومبلی ... تو این افتخار را به ابی ( آبیدال ) دادی این ها جزئیاتی است که باعث میشود شما به افسانه بزرگتری تبدیل شوید نسل من و کسانی که بعد از من می ایند نمیتوانند بارسا بدون پویول در دفاع و بازوبند کاپیتانی شماره 5 را تکرار کنند من حدس میزنم از امروز دیگر هیچ چیزی مثل گذشته نخواهد بود.
من تقریبا 6 پیش شما را ملاقات کردم شما کاپیتان تیم بودید و من یک مرد جوان بودم که تازه به تیم اضافه شده بودم از روز اول رابطه ما خوب بود هم در زمین و هم در خارج از زمین احساس محافظت میکردم میدانستم که اگر روزی شکست بخورم تو برای نجات من آنجا خواهی بود تو فرشته نگهبان من بودی.
میخواهم بدانی که من از صحبت و راهنمایی های تو در رختکن غافل نخواهم بود شما بینظیر و تکرار نشدنی هستید , وقتی آن ها در مورد امضا جدید صحبت میکنند من خنده ام میگرید پویول , بگذارید آنها به جستجوی خود ادامه دهند چون هرگز آن بازیکن را پیدا نخواهند کرد...
برای همه چیز متشکرم پویی.
نامه خداحافظی جرارد پیکه به کارلس پویول
|
در طول نزدیک به هجده سال از زمان حضور در بارسلونا، کمتر عضله و استخوانی بوده که طعم مصدومیت را نچشیده باشد. اما هر مصدومیت نه تنها پویول متعصب را نمی ترساند بلكه او را مشتاق تر می کرد.هنوز از خاطره ها نرفته است زمانی که پس از دوماه مصدومیت در دقایق پایانی بازی مقابل بنفیکا در ليگ قهرمانان به میدان آمد. آنچنان عطش داشت که روی ضربه کرنر چندین متر به هوا پرید و هنگام فرود مصدوم شد. آرنج دررفته پویول و چهره دردکشیده او تصویرتمام نمایی بود از معجونی از تعصب، عشق، میهن پرستی و تعهد. كاپيتان بازهم برای بارسا مصدوم شده بود...
|
داستان کارلس پویول از لیدای کاتالونیا شروع می شود. در آغاز سفر فوتبالی خود ، این جوان برای مدیران خود یک مسئله گیج کننده است. او که دروازه بانی را شروع کرده بود ، خیلی زود پست خود را به مهاجم تغییر داد. با گذشت زمان کارلس به چند خط عقب تر منتقل می شود و مربیان از او به عنوان هافبک دفاعی در رده های پایه لاماسیا استفاده می کنند.
چندی بعد پویول خود را در تیم B بارسلونا می ببیند؛ اما کارلس اینده ای برای خود نمی بیند. کارلس از اینده ناامیده شده وقصد رفتن به مالاگا را می کند. با وجود درخشش در تیم های پایه پویول هنوز فرصت بازی در تیم اول را نمی یابد؛ اما ناگهان نوری کوچک دنیای کارلس جوان را روشن می کند. ژاوی هرناندز، دوست صمیمی اش، فرصت بازی در تیم اول را می یابد. همین امید کوچک کارلس جوان را در بارسلونا ماندگار می کند؛ وچه راحت این امیدهای کوچک برگ تازه از دفتر تاریخ بلوگرانا را رقم می زند.
اولین سال های کارلس در بلوگرانا |
در دوم اکتبر 1999 ، کارلس پویول سرانجام اولین فرصت بازی در تیم اول را بدست آورد. در دقیقه 56 بازی با رئال وایادولید، لوئیس فن خال کارلس را به عنوان دفاع راست راهی زمین می کند.توانایی های دفاعی شیر جوان هر مهاجمی را از روبرویی با او به هراس می اندازد.
بلوغ دفاعی، تکل های جسورانه و درعین حال هوشمندانه پویول توجهات مربی را جلب می کند اما کافی نیست. ظهور مایکل رایزیگر در پست دفاع راست باعث می شود مدافع جوان بلوگرانا نیمکت نشین شود. با این حال پویول این بار کار خود را به عنوان مدافع میانی شروع می کند. در همین زمان اخبار علاقه سرالکس فرگوسن ، مربی شیاطین سرخ به گوش می رسد.
در سال 2003 منچستر یونایتد به دنبال بردن جواهر کاتالونیایی به انگلیس می افتد. یک پیشنهاد وسوسه انگیز؛ بازی در یکی از بهترین باشگاه های انگلیس و جهان زیر نظر یکی از بهتریان مربیان تاریخ. اما کارلس جوان رویای دیگری در سر دارد. شیر بارسلونا می خواهد بر بیشه ای حکومت کند که در انجا بوده و بزرگ شده است. در نهایت پویول با بارسلونا تمدید می کند.
دوره 2000-2003 برای بارسلونا یک دوره پر فراز و نشیب بود. تنش در هیئت مدیره و بی ثباتی در رختکن اوضاع بارسلونا را اشفته کرده بود. دوره ای تاریک که دستاوردی برای بلوگرانا نداشت. بارسلونا در این دوره هیچ جامی نتوانست کسب کند.
انتخابات سال 2003 با پیروزی خوان لاپورتا به اتمام می رسد. لاپورتا با پیش گرفتن از لوئیس باسات موفق به پیروزی در انتخابات می شود. با امدن لاپورتا تغییراتی در بلوگرانا به وجود می اید که یکی از انها انتصاب فرانک رایکارد به عنوان مربی باشگاه بود.
مرد هلندی فلسفه جدید و در عین حال نوستالژیکی را با خود به همراه آورد. با حمایت هیئت مدیره ، پروژه جدیدی قابل مشاهده بود. زیر نظر رایکارد ، پویول اولین فصل خود را به عنوان یک بازیکن ثابت در ترکیب شروع کرد. فصل 2003/2004 یک نقطه عطف در دوران حرفه ای پویول به شمار می رود. افزایش چشمگیر اهمیت مدافع میانی جوان با انتصاب وی به عنوان کاپیتان باشگاه در پایان فصل و پس از جدایی لوئیز انریکه نشان از یک تغییر گسترده بود.
کارلس پویول در زمین و فرانک رایکارد در کنار زمین؛ یک ترکیب رویایی. اولین فصل پس از انتخاب پویول به عنوان کاپیتان دوران سیاه بارسلونا را پایان می دهد و این تیم پس از شش سال موفق به کسب جام لالیگا می شود. فصل بعد نیز رویایی تر از قبل می شود. دفاع از عنوان قهرمانی در لالیگا و رسیدن به قهرمانی در اروپا. با رهبری کاپیتان ، بارسلونا با شکست ارسنال در فینال لیگ قهرمانان اروپا به مقام قهرمانی می رسد.
یک اتفاق معروف در سال 2007 ایینه تمام نمای قدرت رهبری کارلس پویول است. اختلاف در رختکن اخرین چیزی است که هر تیم ارزوی ان را دارد. مانند یک کرم که سیب را از داخل می خورد اختلافات در رختکن می تواند باعث اتفاقات ناخوشایندی برای یک تیم شود. به نظر می رسید اختلافاتی میان ساموئل اتوئو، رونالدینیو و فرانک رایکارد وجود دارد که اوضاع رختکن را اشفته می کند.
کاپیتان به طور جداگانه با هریک از هم تیمی ها و مربی صحبت می کند. به نظر می رسد اختلاف ها کنار گذاشته شده و رختکن دوباره متحد می شود. حل اختلافات داخلی ممکن است ساده به نظر برسد اما تعداد کمی هستند که به فکر منافع باشگاه ها باشند. برای سنجش پویول به چیزی فراتر از جام ها نیاز داریم؛ چیزی فراتر افتخارات فردی و تیمی. افسانه اسپانیایی یک رهبر نبود بلکه یک تعریف تازه از یک "رهبر کامل" بود. رهبری که به نظر می رسید فراتر از فریاد های درون زمین باشد.
علی رغم این که کارلس یک بازیکن بی رحم وخشن بود اما یکی از منظم ترین و با انظباط ترین بازیکنان بارسلونا بود. او عاشق فوتبال بود و رفتار او گواهی این عشق بود.
در سال 2012 کاتالان ها مقابل رایو وایکانو قرار گرفتند. پس از گلزنی تیاگو برابر تیم در معرض سقوط مادریدی، این بازیکن با دنی الوز مشغول جشن گرفتن وشادی می شود که کاپیتان از راه می رسد. پویول صراحتا با انها اعلام می کند که حق شادی ندارند و انها را به جایگاهشان بر می گرداند.
یک کاپیتان فقط درصورتی کاپیتان است که نیروهایش موافق شنیدن حرف های او باشند. فرق نمی کرد چه کسی مقابل او بود؛ وقتی او صحبت می کرد همه سکوت می کردند. با این حال این فقط شخصیت پویول نبود که باعث احترام هواداران و بازیکنان به او می شد.
قهرمان جهان هر زمانی که در زمین حضور داشت مانند شیر می جنگید. هرگز نمی توان تعهد او در زمین را زیر سوال برد. او همیشه برای بارسلونا جنگید و ارزش و اعتبار بارسلونا را بالا نگه داشت. اسپانیایی یک حامی بزرگ برای بلوگرانا و یک معمای ترسناک حل نشده برای مهاجمان بود.
بالاتر از همه چیز ، کارلس پویول یکی از فداکارترین بازیکنانی بود که تا به حال بازی کرده است. یک جنتلمن به تمام معنی. یک از شیرین ترین خاطرات کاپیتان در بارسلونا، فینال لیگ قهرمانان 2011 در ومبلی است. یکی از بزرگ ترین شب های تاریخ بارسلونا. این ارزوی هر بازیکنی است؛ رسیدن به اوج قله ی اروپا. بارسلونا با شکست منچستر یونایتد دوباره در اروپا تاجگذاری کرد.
خود کارلس پویول از مصدومیت برگشته بود تا در مرحله نهایی مسابقات حضور داشته باشد. این شانس او بود که برای آخرین بار جام را بالای سر ببرد.
انسان تأمل می کند که چقدر می تواند فداکار باشد. هر کاپیتانی رویای خود را بکشد تا جام یو سی ال را بالا ببرد ؛ این لحظه مطمئنا حسی بی نظیر خواهد داشت و بدون شک در یادها خواهد ماند. با این حال ، پویول یک لحظه دریغ نکرد. کاپیتان بازوبند را برداشت و آن را به اریک آبیدال داد ، که تازه در نبرد خود مقابل سرطان پیروز شده بود. تاریخ برای بقیه صحبت می کند. مدافع چپ در حالی که کاتالونیا خوشحال شد جام را بالای سر برد در حالی که پویول نیز به این جشن پیوست.
خاطرات همچنان در حال چشمک زدن هستند. خوان گمپر سال 2010؛ بارسلونا مقابل اث میلان. رونالدینیو با لباس قرمز وسفید به نیوکمپ برگشت. بازی به اتمام می رسد و کاتالان ها پس از یک پیروزی به جشن و شادی می پردازند؛ ام در این میان کاپیتان هم تیمی سابق را فرا می خواند. رونالدینیو به دعوت هم تیمی سابق در کنار هم کاتالان ها عکس می گیرد. پس از پایان کارلس جام خوان گمپر را به عنوان یک هدیه به جادوگر برزیلی اهدا می کند. اما این ها گوشه ای از خاطرات کاتالان ها از کاپیتان بود.
شاید که"دلتنگی سهم ماست از خاطراتی که یک روز خاطره نبودند؛ زندگی بودند."