یک انسان با صورتی کثیف، یال مویی که در روی شانه هایش شورش می کند. با چشمانی پر طمطرق، غیرتمند، سراسر نیرنگ و قانع کننده! نگاهی درخشان که به نظر می رسد اشاره به خنده نقاشی های پیکاسو دارد که کاملاً موفق به تشکیل دهان او نمی شود، پر از دندان های کوچک که ممکن است با خوردن "نان دیروز" فرسوده شود. شلوار او چند وصله تقریباً دوخته شده دارد. جلیقه او با نوارهای آرژانتینی، بدون یقه و سوراخ های زیادی که توسط موش های نامرئی خورده شده است. نواری از مواد که به کمر او بسته شده و مانند ارسی از روی سینه عبور می کند و به عنوان کمربند نیز عمل می کند. زانوهایش را با پوسته های زخم های ضد عفونی شده توسط سرنوشت پوشانده بود. پابرهنه یا با کفشی که سوراخ انگشتان پا را نشان می داد که از طریق تیراندازی زیاد، ایجاد شده است. موضع او باید مشخص باشد؛ باید به نظر برسد که انگار او با یک توپ پارچه ای دریبل می زند. این مهم است: توپ نمی تواند جای دیگری باشد. یک گوی پارچه ای و ترجیحاً با یک جوراب قدیمی بسته شده است. اگر این بنای تاریخی یک روز برافراشته شود، بسیاری از ما خواهیم بود که همانند مسیحیان در کلیسا، کلاه خود را برای آن برمی داریم."
این میتواند توصیف دقیق و همزمانی از دو قطب مربیگری فوتبال آرژانتین، کارلوس بیلاردو و سزار منوتی باشد. توصیفی از آنچه که معمولا خود آرژانتینی ها، آن را ال پیبه تلقی میکنند. بااین حال در این مقاله کوتاه، قصد ما پرداختن بیشتر به کارلوس بیلاردوست. چرا که سال 1986 در چنین روزی، دکتر کارلوس سالوادور بیلاردو جایگزین لوئیز سزار منوتی در تیم ملی آرژانتین شد.
"من اول بودن را دوست دارم چون دوم بودن خوب نیست! دوم بودن یک شکست محسوب میشود! برای من خوب است که شما ببازید و احساس بدی کنید. اگر یک مسابقه را باختید خیلی احساس بدی دارید و انگاری آن شب در یک مکان آرام در حال غذا خوردن هستید! من دائماً این را با خودم میگویم که نمایش ها برای سینما و تئاتر است؛ فوتبال برای بُردن و پیروز شدن بازی میشود!" و این تفکریست که کارلوس بیلاردو نسبت به فوتبال و بازیِ تیمهایش داشت.
به نظر میآمد بیلاردو غرق در تفکرات خودش شده بود. شاگردِ مکتب اوسوالدو زوبلدیا، اصرار بر یک بازی الگوبرداری شده داشت که بیشتر مبتنی بر یک رویکرد فعال برای تخریب بازی حریف بود. هافبکِ پیشین، طبیعت تیم های خودش را براساس خلاقیت فردی نساخته نکرده بود؛ بیلاردو سیستمِ زوبلدیا را گسترش داد و با ایده های خودش سیستمی را ابداع کرد که در آن پُستی به نام وینگ-بک وجود داشت و در جام جهانی 1986 مکزیک با همان تفکر آرژانتین را به دومین قهرمانی جام جهانی رساند. سیستمی که به دیهگو مارادونا اجازه میداد در مرکز زمین آزادانه حرکت کند. او بسیار سخت گیر و منظم بود و حتی گفته میشود پس از قهرمانی مقابل ژرمن ها در جام جهانی 1986، بر سر بازیکنانش داد میزد که چرا اجازه دادید آنها به گل بزنند و مدام اشتباهاتشان را گوشزد میکرد.
از نظر تفکرات و فلسفه بازی، بیلاردو و منوتی، کاملا روبروی یکدیگر قرار میگرفتند و تا به امروز نیز، هنوز اختلافات این دو مربی بزرگ آرژانتینی برطرف نشده است. بیلاردو در جام جهانی 1986، از چند فرمیشن مختلف شامل 2-1-4-3، 1-1-5-3 و 2-5-3 بهره برد. در ال پیبه، بازیکنان از فیزیک چندان درشتی برخوردار نیستند اما تکنیک، بازی تک ضرب، دریبلینگ، فرار پا به توپ با قدرت پاس های ریسکی زیادی را دارند. در دفاع، دو مدافع وسط و یک لیبرو وجود داشت و یک هافبک هولدینگ هنگام شیفت شدن به دفاع، به آنها می پیوست. در حمله، بیلاردو از خورخه والدانو به عنوان مهاجم رو به جلو و مارادونا به عنوان بازیکن آزاد برای بهره برداری از فضاها استفاده میکرد و گاهاً به خط هافبک می پیوست. بوروچاگا نیز کمی جلوتر از مارادونا و عقب تر از والدانو به عنوان شدو استرایکر یا مهاجم سایه به کار گرفته میشد.
در فینال برابر آلمان غربی، درحالیکه آرژانتین با گل های خوزه برون و خورخه والدانو پیش بودند، شاگردان بکن باوئر در دقایق 74 و 83 بازی را به تساوی کشاندند اما این خورخه بوروچاگا بود که در دقیقه 86 تیرخلاص را وارد دروازه شوماخر کرد تا آرژانتین، بیلاردو و مارادونا جام قهرمانی جهان را بالای سر ببرند.
بیلاردو بعد از قهرمانی با استودیانتس در لیگ آرژانتین در سال 1982، سال 1983 مسئولیت تیم ملی آرژانتین را بر عهده گرفت و سه سال بعد آن ها را تا قله فوتبال جهان بالا برد. او بازیکنانش در طول جام جهانی 1986 از خوردن مرغ منع کرده بود چرا که اعتقاد داشت برای تیمش بدشانسی میآورد. همچنین برای هر بازی مجسمه مریم مقدس را با خود حمل می کرد. سال 1990 بیلاردو به تکرار شاهکارِ تاریخی ویتوریو پوتزو ایتالیایی برای دبل در بردن جام جهانی (بعنوان مربی) نزدیک بود، اما آرژانتین فینال را در عین ناباوری به آلمانِ فرانتس بکن باوئر و البته اشتباهات ادوارد کودسال باخت. او پس از فینال در باشگاه های همچون سویا، بوکاجونیورز و استودیانتس مربیگری کرد و به هدایت تیم های ملی لیبریا و گواتمالا نیز پرداخت.
بیلاردو افتخارات مربیگری خیلی برجسته ای در سطح باشگاهی نداشت اما دستاوردهایش طی 7 سال در آلبی سلسته بی نظیر بود. بیلاردو شانس خوبی برای هدایت بزرگترین بازیکن آرژانتین در آن زمان داشت:"دیگو آرماندو مارادونا". دشوار بود که آرژانتینی ها بدون درخشش این نابغه در جام جهانی 1986، جام را بالای سر ببرند آن هم روبرویِ آلمان پرستاره قیصر. یا شاید این مارادونا بود که در آن فینال دفاع قاطع آلمان را باز کرد و خورخه بوروچاگا را به گل رساند!
سرمربی افسانه ای در اوج تیم خودش، اسطوره های آرژانتینی مثل خورخه والدانو و اسکار روجری را هم در اختیار داشت. بیلاردو دوسال متوالی (1986 و 1987) هم مربی سال آرژانتین شد و در سال 2013 از دید مجله معتبر ورلد ساکر در میان 29 سرمربی بزرگ تاریخ فوتبال قرار گرفت. بیلاردو در دوران بازیگریاش با سن لورنزو و استودیانتس قهرمان لیگ شد و همچنین سه سال متوالی طی سالهای 1968, 1969 و 1970 قهرمانی کوپا لیبرتادورس را با استودیانتس کسب کرد. شاید افتخارات بیلاردو در زمینه بازیگری بیشتر باشد اما رسیدن به دو فینال جام جهانی کاری است که فقط پنج مربی در تاریخ از عهده آن برآمدند که یکی از آنها، دکتر بیلاردو بود. او هماکنون در بستر بیماری به سر میبرد و امیدواریم این نابغه فوتبال آرژانتین، هرچه سریعتر سلامتی کامل خود را بدست بیاورد.