عید بود مهمون اومده بود خونمون
شام رو آوردیم خوردیم
چند دقیقه بعد دورهم تعریف میکردیم یهو طرفداری رو باز کردم
دیدم حاج ممد ناکام (بارسایی) پست زده و تو پستش اسم من رو آورده
باورم نمیشد از شدت خوشحالی جیغ کشیدم پریدم رو هوا
حتی پام خورد قندون شکست
همه با تعجب نگاه میکردن یکی زیر لب گفت دیوونه شدی
گفتم آرههههه من دیوووووونم دیووووووونم دیوووووونه ی حاج ممدم
بعد یکی از مهمونا که اسمش محمد بود فکر کرد اونو میگم خوشحال شد
داد زدم گفتم تو نههههههه نههههه حاج ممد ناکام
اون گفت چرا بکام نهههههه من حاج ممد بکامم
یهو داد زدم گفتم از این خونه گمشیددددد بیروووووون من اوج هیجانم
بعد یهو جلو همه خودمو انداختم زمین گفتم خدایاااااا خدااااا و اشک شوق میریختم
جلو همه عکس پروفایل حاج ممد رو بوس کردم داد زدم الهی بخاطرت تیکه تیکه شم
مهمونا گفتن این حاج ممد ناکام کی هست
گفتم معجزس معجزههههههه
بعدش مهمونا که خداحافظی کردن رفتن
سرمو میکوبیدم دیوار بخاطر حاج ممد ناکام
اون شب از خوشحالی تا صبح خوابم نبرد و هراز گاهی تو تاریکی از رخت خواب میپریدم میگفتم یهههه