مطلب ارسالی کاربران
مرغ شب
چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و رفتی
شنیدی غوغای طوفان را
ز خواندن وا ماندی و رفتی
به باغ قصه به دشت خواب
سایه ابری در دل مهتاب
مثل روح آزرده مرداب
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
سیاه شب ناله افشان شد
کویر تشنه گلستان شد
تو می آیی آی می آیی
به باغ قصه به دشت خواب
به راه شیرین پر مهتاب
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
به باغ قصه به دشت خواب
سایه ابری در دل مهتاب
مثل روح آزرده مرداب
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو می باری چون گل باران
ز جام نیلوفر مرداب