اختصاصی طرفداری - درست ده روز دیگر هفتاد و هفتمین سالگرد زادروز یکی از بزرگ ترین خوانندگان تاریخ موسیقی کشورمان شادروان "فرهاد مهراد" است. به طور حتم بسیاری از ما ترانۀ ماندگار «مرد تنها» که با صدای زنده یاد فرهاد مهراد جاودانه شده را شنیده ایم و با آن خاطره داریم. این ترانه را به شکل حیرت انگیزی می توان داستان زندگی کاظم سیدعلیخانی، سید معروف پرسپولیسی ها در دهۀ شصت نامید. سرنوشت سید از همان ابتدای دوران بازیگری با درد و رنج نوشته شده بود؛ سیدعلیخانی در شرایطی که در سال 58 به تازگی ملی پوش شده بود و همگان از او به عنوان تضمین کنندۀ دفاع میانی تیم ملی برای یک دهه نام می بردند، به پرسپولیس آمد اما به دلیل یک تصادف دهشتناک رانندگی حول و حوش یک سال از میادین به دور بود. او که تداومی مثال زدنی داشت و عاشق پرسپولیس بود، به میادین بازگشت و به مدت 10 سال در جمع سرخپوشان پایتخت بازی کرد و حتی پس از علی پروین، در کنار محمد مایلی کهن کاپیتان ارتش سرخ شد؛ سپس در فروردین ماه سال 1368 و در سن 35 سالگی به گسترش تهران پیوست و پس از گذراندن دو سال مؤفق در این تیم در نهایت به پورا رفت و در سال 1373 در 40 سالگی، به دوران فوتبال خود پایان داد.
کاظم سیدعلیخانی با پیراهن ماشین سازی تبریز (نفر سوم، ایستاده از سمت راست)
کاظم سیدعلیخانی متولد 22 تیرماه سال 1333 در شهر تهران بود. او فوتبال را در سن 17 سالگی و از سال 1350 آغاز کرد. سید در ابتدا عضو باشگاه راه آهن بود. در سال 1354 و در پایان سومین دورۀ رقابت های لیگ تخت جمشید، دو باشگاه راه آهن و تراکتورسازی تبریز به سطح دوم فوتبال کشورمان سقوط کردند. این سقوط مصادف شد با صعود دیگر تیم تبریزی ماشین سازی به سطح اول فوتبال ایران. ماشین سازان که با هدایت علی هاشمی و با پیروزی برابر آرشام کرمان در فینال دستۀ دوم فوتبال ایران به لیگ تخت جمشید بازگشته بودند، استعداد سید جوان را کشف کردند و با او قرارداد بستند. در چهارمین دورۀ رقابت های لیگ کشوری، قدیمی ترین تیم شهر تبریز با درخشش مهره هایی همچون سیدعلیخانی جوان، احد شیخ لاری، غلامحسین باغ آبادی و حسن صادقیان (پدر پیام صادقیان) به عنوان تاریخی نهمی نائل شد. حضور سیدعلیخانی جوان به خط دفاعی ماشین سازان استحکام ویژه ای داده بود، به گونه ای که حضور ماشین سازان در سطح اول فوتبال ایران تا سال 1357 که رقابت های لیگ نیمه تمام ماند، به مدت سه فصل تداوم پیدا کرد. حدود دو ماه پس از پایان بازی های جام جهانی 1978 آرژانتین که تیم ملی کشورمان نیز در آن رقابت ها حضور داشت، اردوی تیم ملی کشورمان برای برگزاری دیدارهای دوستانه تشکیل شد. سیدعلیخانی که آن زمان تنها 24 سال داشت، مزد سه سال درخشش، تداوم و استحکام خود در ترکیب ماشین سازی را گرفت و به تیم ملی دعوت شد. تیم ملی کشورمان در دیدار دوستانه در 15 شهریور ماه سال 1357 با کاپیتانی نصرالله عبداللهی به مصاف شوروی رفت. در شرایطی که حسن کارزانی 31 ساله به تیم ملی دعوت نشده بود، سیدعلیخانی تبدیل به زوج نصرالله عبداللهی در قلب خط دفاع تیم ملی کشورمان شد و در برابر خط حملۀ روس ها که از اولگ بلوخین افسانه ای نیز بهره می برد عملکرد بسیار خوبی داشت. آن دیدار که نهایتاً با برتری 0-1 روس ها به پایان رسید آخرین بازی تیم ملی ایران قبل از انقلاب بود.
کاظم سیدعلیخانی در کنار بزرگانی چون عزیزیان، پیوس، عربشاهی، انصاری فر، نعیم آبادی، و پنجعلی با پیراهن پرسپولیس
پس از جدایی بیژن ذوالفقارنسب از باشگاه پرسپولیس در سال 1358، ارتش سرخ پایتخت بلافاصله با سیدعلیخانی قرارداد بست. در شرایطی که به نظر می رسید تیم ملی و باشگاه پرسپولیس برای سال ها صاحب یک دفاع میانی مطمئن شده اند، آن تصادف لعنتی اتفاق افتاد و سید را برای یک سال خانه نشین کرد. محمد پنجعلی جوان در آن مقطع توانایی بازی در هر دو پست دفاع میانی و دفاع چپ را داشت، به دفاع میانی منتقل شد و با توجه به درخشش باورنکردنی او و زوج سازی های بی نقصش با حسین کاشی نژاد و کیان طهماسبی، کار برای سید سخت شد.
به هر تقدیر پس از حدود یک سال سید با پشتکاری مثال زدنی از مصدومیت برگشت و به فرمان علی پروین سرمربی تازه کار سرخ ها به فول-بکِ چپ و راست این تیم تبدیل شد. سید درست 5 سال تمام در این 2 پست برای پرسپولیس بازی کرد. پرسپولیس طی سال های 60 تا 65 در خط دفاع خود از وجود پنجعلی، سیدعلیخانی، محمد دادکان _که در سال 61 از فوتبال خداحافظی کرد، کاشی نژاد، کیان طهماسبی، روح الله عبادزاده، فریبرز مرادی جوان و عباس کارگر (که پیش تر مهاجم بود)؛ بهره می جست. در سال 65 با اتفاقاتی همچون محرومیت پنجعلی، افت کارگر و طهماسبی، جدایی کاشی نژاد و رسیدن فریبرز مرادی به سن خدمت سربازی، دفاع ارتش سرخ دستخوش تغییراتی بنیادی شد. سرخ ها در دفاع میانی با زوج سیدعلیخانی و مرتضی فنونی زاده به میدان می رفتند و در دو سمت خط دفاعی، سعید نعیم آبادی و محمدحسن انصاری فرد را داشتند.
17 شهریور ماه 1368 جام باشگاه های تهران، پرسپولیس 3 - 2 تهرانجوان؛ کاظم سیدعلیخانی با بازوبند کاپیتانی پرسپولیس (نفر سوم ایستاده از سمت چپ)
سید بین 32 تا 35 سالگی خود در بیشتر بازی ها دفاع آخر و کاپیتان پرسپولیس بود. در این سال ها پرسپولیس 3 بار قهرمان مسابقات جام باشگاه های تهران شد و همچنین جام حذفی تهران و کشور را نیز فتح کرد. در حقیقت سید به جایی بازگشت که در دهۀ قبل تر، ملی پوش و ستارۀ آن پست بود. بدین ترتیب تا برگشتن محمد پنجعلی در سال 68 سیدعلیخانی هم کاپیتان و هم مدافع آخر پرسپولیس باقی ماند. دوران حضور سید در پرسپولیس با قهرمانی های متعدد و رنگارنگ همراه بود. همه می دانیم که در دهۀ شصت که به دلیل شرایط ناشی از جنگ تحمیلی لیگ سراسری برگزار نمی شد، سیدعلیخانی پنج بار در سال های 61، 65، 66، 67 و 68 قهرمان جام باشگاه های تهران شد که در آن برهۀ زمانی مهم ترین و معتبرترین رقابت های کشور بود. در سال های 1361 و 1366 در قهرمانی جام باشگاه های تهران و جام حذفی تهران با پیراهن سرخ دبل کرد و در رقابت های جام حذفی ایران در فصل 1367-1366 نیز به مقام قهرمانی رسید.
سید که سال ها پیراهن شماره 2 پرسپولیس را بر تن کرده بود، پس از 10 سال تداوم در ترکیب پرسپولیس، در فروردین ماه سال 1369 از این تیم جدا شد و به گسترش (سایپای فعلی) پیوست. با رهبری و فرماندهی او، گسترش به عنوان چهارم لیگ باشگاه های تهران رسید و این موفقیت مدیر تازه وارد گسترش یعنی مهدی دادرس را به بهترین موقعیت تاریخ فوتبالش رساند. سید پس از سه سال حضور در گسترش، در سال 1371 و در شرایطی که 38 ساله شده بود، به تیم پرستارۀ پورا پیوست که برخی از هم تیمی های سابق او در پرسپولیس همانند مرتضی فنونی زاده، رحیم یوسفی و بعدها وحید قلیچ در آن بازی می کردند. هر چند پورا در سال 1371 در مسابقات سوپر جام تهران بالاتر از تیم هایی چون استقلال، پاس، گسترش و آرارات قرار گرفت، اما از رسیدن به لیگ کشور بازماند، چرا که سوپرجام را پایین تر از پرسپولیس، کشاورز و سایپا تمام کرد. در نهایت با انحلال باشگاه پورا در سال 1373، کاظم سیدعلیخانی در سن 40 سالگی و در همان سال به دوران فوتبالش خاتمه داد.
در عشقی که سید به پرسپولیس داشت، هیچ شک و تردید وجود نداشت. سید بعدها تعریف کرد:
زمان ما برای پول فوتبال بازی نمی کردند، عشق به پیراهن مطرح بود. خدا همسرم را بیامرزد، وقتی با او ازدواج کردم و برای ماه عسل به شیراز رفتیم، با من تماس گرفتند که پرسپولیس در بندرعباس بازی دارد، من هم به عشق پرسپولیس از همانجا به بندرعباس رفتم.
زندگی تلخ سید حتی پس از پایان فوتبالش نیز ادامه پیدا کرد، چند سال پس از وداع با مستطیل سبز، سید همسرش را در اواسط دهۀ هفتاد به دلیل بیماری از دست داد. او تا 20 سال بعدتر که به همسرش ملحق شد برای پسر و دخترش که یادگارهای همسرش بودند سنگ تمام گذاشت؛ برای آن ها هم پدر بود و هم مادر و هر دو فرزندش را به سر و سامان رساند. سید در سال 1378 برای مدتی سرمربی امیدهای پرسپولیس شد، ولی حتی پس از 17 سال و تا زمان مرگش نتوانست مطالباتش را از پرسپولیس بگیرد، هر چند به خاطر طبع بلندش کوچکترین شِکوه و شکایتی از باشگاه محبوبش نکرد. در حقیقت او اهل هیچ گونه حاشیه و جنجالی نبود و شاید به همین دلیل در واپسین سالهای عمر از کانون توجه اهالی فوتبال کنار رفته بود.
سیدعلیخانی در کنار پادشاهان سرخ، تصویر بالا علی پروین و تصویر پایین شادروان جعفر کاشانی
با اینکه سید گهگاه در محافل فوتبالی دیده میشد اما کاری با حاشیههای فوتبال نداشت و خبری از او نبود. او در چند سال آخر عمرش در بازیهای پیشکسوتان پرسپولیس از جمله دیدارهای خیرخواهانه سالنی و البته بازی با ستارههای میلان نقش مربی را کنار علی پروین ایفا میکرد و اتفاقاً واضح ترین تصویری که از سید در دوران پیشکسوتی در یاد و خاطر ماست همان مسابقه با ستاره های میلان بود که کنار علی پروین روی نیمکت پرسپولیس حضور داشت. او نه صرفاً به دلیل تقابل با ستاره های میلان، بلکه به دلیل دیدن دوستان و همدوره های سابقش بابت آن بازی بسیار خوشحال بود و از شادی چشمانش برق می زد؛ این یکی از آخرین تصاویر در یاد مانده از سید بود.
در سال های واپسین عمر سیدعلیخانی و در مراسمی، هنگامی که دوربین شبکۀ خبر به سراغ او آمد و از او خواست که به جوانان علاقه مند به فوتبال توصیه ای داشته باشد، او که از مکتب پرسپولیس برخاسته بود، گفت:
"من در کل ازشون می خوام که در وهلۀ اول درسشونو بخونن، چون دوران ورزش و افتخار یه دوران کوتاهیه که میاد و می ره؛ پس درسشونو بخونن و در کنارش حالا برای تفریح و یا هر چیز دیگری ورزش هم بکنند، حالا اگه به قهرمانی هم رسیدن که فَبَها ...".
کاظم سیدعلیخانی در این سالهای آخر از بیماری چشمی رنج میبرد و این بیماری زندگی را برایش سخت کرده بود. جدا از این، مشکلات مالی طی سالهای اخیر به او فشار زیادی آورده بود که کمرش را خم کرده و چهرهاش را هم درهم شکسته شده بود. او همواره از نامهربانیها گلایه داشت اما حرفی نزد. او چند سال قبل از مرگش یک تاکسی گرفته و با درآمد حاصل از کار با این وسیله زندگیاش را میگذراند اما مشکل چشمش باعث شد تاکسی را هم کنار بگذارد. چندی پیش از فوت او بود که شرکت پیشکسوتان کهن پرسپولیس او را برای مداوای چشم اعزام کرد و هزینههایش را هم پرداخت، اما دل کاپیتان دهه شصتی غصه دارتر از این حرفها بود که با این اتفاقات نرم شود و به آغوش مرگ نرود. عروج سیدعلیخانی نیز مثل زندگی فوتبالی و قدم گذاشتن به دوران پیشکسوتی غریبانه بود.
در بازۀ زمانی دو سال 1394 و 1395 خانوادۀ پرسپولیس به شکلی تلخ بخش مهمی از تاریخ خودش را از دست داد: در اردیبهشت ماه سال 94 عزیز اصلی سنگربان افسانه ای پرسپولیس و تیم ملی کشورمان در غربت در گذشت، در مهر ماه همان سال قلب هادی نوروزی کاپیتان وقت باشگاه پرسپولیس ایستاد و این تیم برای همیشه 10 نفره شد، در بهمن ماهش نیز همایون بهزادی سرطلایی اسطوره ای فوتبال ایران واپسین پرواز خود را انجام داد، در فروردین ماه 1395 قهرمان دربی شصت و یکم مهرداد اولادی جوانمرگ شد، در شهریور همان سال اولین مازنی تاریخ پرسپولیس محمدرضا خلعتبری درگذشت و در دی ماه 95 هم با مرگ سید این چرخه کامل شد. در بامداد 19 دی ماه سال 95 سید به دلیل سکتۀ قلبی چشم از جهان فروبست. او آخرین شب زندگیش را با تنها پسرش حبیب گذراند، شبی که به صبح نرسید:
تا ساعت 12 شب با هم تلویزیون میدیدیم، ساعت 9 صبح از خواب بیدار شدم و هرچه او را صدا کردم جواب نمیداد. انگار صد سال است در این دنیا نیست. اورژانس آمد و اعلام کرد که پدرم رفته است.
فردای مرگ سید، علی پروین به خانۀ او رفت و برانکو ایوانکوویچ سرمربی وقت پرسپولیس به خانوادۀ فوتبال ایران تسلیت گفت. جالب اینکه فرزند کاپیتان فقید پرسپولیس اعلام کرد دوست ندارد پیکر پدرش را به ورزشگاه شیرودی یا آزادی ببرند:
هرکس ساعت 10 صبح فردا (امروز) برای تشییع جنازه به بهشت زهرا آمد قدمش روی چشم. هرکس هم نیامد مشکلی نیست در تمام این سالها پدرم مریض بود و هیچ کس به سراغش نیامد. حالا فرقی نمیکند از امجدیه تشییع شود یا از همین جا. پدرم بسیار غریبانه رفت و این حقش نبود.
فرزندان زنده یاد کاظم سیدعلیخانی در کنار پیکر بیجان پدر
در مراسم تشییع جنازۀ آسیدکاظم، بجز علی اکبر طاهری سرپرست وقت باشگاه پرسپولیس که بی توجهی و عدم حضورش صدای همه را درآورده بود؛ نه تنها همۀ دوستان و همدوره های سید، بلکه از نسل های مختلف تاریخ پرسپولیس حضور پیدا کردند. افراد و بزرگانی مانند علی پروین، محمود خوردبین، مجتبی محرمی، فرشاد پیوس، افشین پیروانی، محمد پنجعلی، حمید استیلی، مرتضی کرمانی مقدم، بهزاد داداش زاده، بهروز رهبری فرد، محمود کلهر، مرتضی فنونی زاده، سعید نعیم آبادی، پایان رأفت، نادر باقری، محمد برزگر، رحیم یوسفی، حسین کاشی نژاد، محمود خوراکچی، روح الله عبادزاده، نجم الدین بخشی، سعید ترابی، جواد حسن زاده، عباس کارگر، مهدی غفاری، محمد فغانی، محمدرضا مهدوی، کریم باقری (به نمایندگی از باشگاه پرسپولیس)، رامین کاشانی (نماینده وزیر ورزش) از جمله کسانی بودند که در این مراسم حضور داشتند. بسیاری هم از تعصب بی حدوحصر او به پرسپولیس سخن گفتند؛ فرشاد پیوس بهترین گلزن تاریخ ارتش سرخ دربارۀ سید گفت:
او یک کاپیتان واقعی بود و همیشه با تمام وجودش بازی می کرد، به شکلی که پس از پایان هر بازی هیچ نیرو و جانی برای او باقی نمی ماند. هر زمان که من گل می زدم شادی مخصوصی با سید داشتیم، او برای تبریک به سراغ من می آمد و با همان انگیزه و تعصبش پیشانی اش را به پیشانی من می چسباند و از فرط شادی و تعصب فریاد می زد.
در مراسم ختم زنده یاد سیدعلیخانی نیز چهرۀ منقلب شده و گریه های محمد پنجعلی همدوره، هم بازی و رقیب وی بسیار دردناک و شگفت انگیز بود چرا که تا پیش از این هیچ کس اشک های پنجعلی را ندیده بود. علی پروین نیز در مراسم ختم سید چنین گفت:
وظیفۀ خود دانستم که به مراسم او بیایم. او یکی از شاگردان خوب من بود.
این که اجازه ندادیم پیکر سیدعلیخانی را در ورزشگاه شهید شیرودی بگردانند کار درستی بود! مسئولین ما منتظرند که یکی از پیشکسوتان ما بمیرد تا او را دور امجدیه بگردانند و عکس هایشان را بگیرند؛ بعد حتی برای تشییع جنازۀ او به بهشت زهرا هم نیایند. پیشکسوتان ما بیشتر از توجهات مادی به احترام و توجه معنوی نیاز دارند. به عنوان مثال وقتی من به آزادی می روم، مرا می شناسند و برای ورود به آزادی مشکلی ندارم؛ اما اگر پیشکسوتی را نشناسند، او را به آزادی راه نمی دهند! باید یک جایگاه 500 نفره برای پیشکسوتان در آزادی فراهم کنند تا چه آمدند و چه نیامدند هیچ مشکلی نداشته باشند. سیدعلیخانی غریبانه رفت، ولی طبع بلندی داشت و سرش بالا بود.
آری، تا سیدعلیخانی ها هستند قدرشان را نمی دانند، همان طور که تا خود سید بود، کسی قدرش را ندانست و کاپیتان غریبانه رفت. بی دلیل نبود که روزنامۀ هواداران باشگاه پرسپولیس فردای فوت سید تیتر زد: کاپیتان! حلال مان کن ...