Mohsen . Rسرباز زندان بودم
خیلی از زندانیا مشکل اعصاب و روان داشتن نمیشد تو زندان بمونن تو تیمارستان بستری میشدن
شب باید میرفتیم تیمارستان بالا سر یه روانی(ادم کش یا هرچی)جایی که نه پرستاری بود به دادت برسه نه مریضاش حرف حالیشون میشد نه هیچ چیز دیگه
خون از دماغ هرکی هم میومد مینداختن گردن سرباز
تک و تنها با یه زندانیا میفرستادن دادگاه هرچی میشد گردن سرباز
هرچی از بازرسی رد میشد(مواد و ...) گردن سرباز
به شخصه یه بار 5 گرم هرویین از یکی گرفتم فرداش رفیقاش جلو در زندان دنبالم میگشتن مجبور شدم برم تو لباس شخصی بیام بیرون