رانندگی از آگسبورگ به شهر کوچک گرستهوفن در ژانویه 2008 تنها 30 دقیقه برای یولیان ناگلزمان زمان برد اما سفری بود که زندگی او را تغییر داد. ناگلزمان 20 ساله در آن زمان نقش یک مدافع میانی سنتی برای تیم ذخیره آگسبورگ را در دسته ششم ایفا میکرد اما برای اینکه دقیقتر صحبت کرده باشیم باید گفت او به میدان نمیرفت. یک عمل جراحی اشتباه روی زانو باعث شد که او نتواند در میدان حضور پیدا کند. توماس توخل، مربی این بازیکن، اعجوبه جوان مربیگری بود که در جوانی با پیراهن آگسبورگ به میدان رفته و دوران حرفهای او نیز تحت تاثیر مصدومیتهای متوالی قرار گرفته بود و به همین دلیل تصمیم گرفت از استعداد ناگلزمان برای بازیخوانی به شیوههای مختلف استفاده کند. سرمربی لایپزیش در کتاب زندگینامه توخل که توسط دنیل میورن و توبیاس شاختر نوشته شده میگوید:” او به من پیشنهاد داد که بروم و تیم حریف را زیر نظر بگیرم.”
ناگلزمانِ عصبی آماده شد که به همراه دوست دختر آن زمان و همسر فعلیاش به تماشای تی اس وی گرستهوفن برود. ” این کار جالبی بود. او با دوربین فیلمبرداری کوچکی بازی را ضبط میکرد و من یادداشت برداری میکردم. کاغذ باطله، یک خودکار و یک دوربین فیلمبرداری- همهاش همین بود. هیچ شباهتی به تحلیلهای ویدیویی امروزه نداشت.”
ناگلزمان با پروندهای عریض و طویل برگشت و مطمئن نبود که خواستههای توخل را برآورده کرده باشد. اما توخل تحت تاثیر جزیینگری این بازیکن از حرکات تی اس وی، با و بدون توپ، قرار گرفت. ناگلزمان خیلی زود کفشهایش را آویزان کرد تا به سمتی رسمی در تیم استعدادیابی انتخاب شده و بخشی از کادر فنی تیم ذخیرههای آگسبورگ شود.
ناگلزمان میگوید:” توماس به من گفت که اگر دیگر نتوانستم بازی کنم، باید برای مربی شدن تلاش کنم. او از نحوه حرف زدن و فکر کردنم درباره بازی این احساس را داشت که شاید در این زمینه با استعداد باشم. او میگفت که من قطعا باید شانسم را امتحان کنم.” با این حال، توخل روز دوشنبه در گفتگو با DAZN نپذیرفت که توانایی ناگلزمان در بیرون از زمین توسط او کشف شده است. این بیشتر یک تصادف خوشایند بر اساس ضرورتهای اقتصادی بود.
او گفت:” یولیان همیشه مصدوم بود. من ترجیح میدادم او بازی کند. بودجه ما به قدری کم بود که به او گفتیم: تو نمیتوانی در تمام طول دوران حضورت در این تیم مصدوم باشی. تو باید رقیبان را بررسی کنی. گزارشهایی که به دستمان رسید، برای یک مرد جوان قابل توجه بود. او تلاش زیادی در این زمینه میکرد. اما او این مسیر حرفهای درخشان را به تنهایی ادامه داد.” هیچکدام از این دو نفر فکر نمیکردند که 12 سال و نیم بعد در نیمهنهایی لیگ قهرمانان رو در روی یکدیگر قرار بگیرند.
نسخه توخل از داستان اصلی ناگلزمان پر از سخاوتمندی نسبت به حریف است اما تا اندازهای حقیقت دارد. اول از همه، روش مربیگری به شدت پیچیده و سطح بالای توخل، چشم ناگلزمان را به جنبههایی از فوتبال باز کرد که پیش از آن هرگز به آنها توجه نکرده بود. بعضی از جلسات بر اساس اصول “یادگیری دیفرانسیل” بود؛ پیچیدگی بیش از حد عمدی در روند و وظایف با نگاهی به آسانتر و هدفمندتر کردن سبک واقعی بازی.
توخل چند سال بعد در بورسیا دورتموند به بازیکنان گفت که پیش از هر پاس توپ را با زانویشان کنترل کنند. او مدافعان را مجبور کرد در حالیکه توپ تنیس در دست دارند تمرین کنند، تا نتوانند مهاجم حریف را بکشند. تیم او در تمرینات در زمینی بازی میکرد که پرچم کرنر نداشت و بازیکنانش را مجبور میکرد به صورت مورب به سمت دروازه حرکت کنند. ناگلزمان گفت که سبک تمرینات سطح بالا و پیچیده توخل گاهی باعث میشد او به اندازهای خسته شود که در قطار و در مسیر بازگشت از آگسبورگ به مونیخ که در آن زمان خانهاش بود، خوابش ببرد.
توخل همچنین نقش مهمی در کمک به کارآموزش ناگلزمان برای فراتر رفتن از وظایف استعدادیابی و زیر نظر گرفتن رقبا در دسته سوم در چند ماه بعد داشت. او به ناگلزمان خبر داد که تی اس وی مونیخ 1860 به دنبال مربی برای تیم زیر 17 سال است. ناگلزمان در تابستان 2008 این سمت را بر عهده گرفت.
اما از همه مهمتر، توخل قالب مربیگری در آلمان را شکست. بدون موفقیت یک سال بعد او در ماینتس، صعود درخشان ناگلزمان به ردههای بالای بوندسلیگا شاید هرگز رخ نمیداد. ماینتس در فصل 09- 2008، توخل را که در آن زمان 34 ساله داشت، به عنوان مربی تیم زیر 19 سالهها انتخاب کرد. او این تیم را که بازیکنان آینده لیگ برتر مانند یان کریشهوف و آندره شورله در اختیار داشت، به اولین (و تنها) قهرمانی در رده زیر 19 سالهها رساند و فوتبال ترکیبی فوقالعادهای را به نمایش گذاشت.
بازیکنان تیم اول نیز آن فصل عملکرد خوبی داشتند. یک سال بعد از اینکه یورگن کلوپ در بازگرداندن آنها به لیگ دسته اول موفق نبود، این تیم تحت هدایت یورن آندرسن موفق به صعود شد. اما اندرسن چنان با بعضی از بازیکنان و مدیریت باشگاه به مشکل خورد که به اولین مربی تاریخ تبدیل شد که در اوایل آگوست و پیش از آن که بوندسلیگا حتی آغاز شود، برکنار شود. کریسین هایدل، مدیرکل ماینتس، مردی که هشت سال قبل تصمیم جنجالی انتصاب کلوپ را گرفته بود، یکی ایده دیوانهوار دیگر ارائه کرد: او توخل را به عنوان سرمربی انتخاب کرد.
هایدل سالها بعد به نویسنده این متن گفت:” مردم فکر میکردند ما کاملا دیوانه شدیم. توخل شناخته شده نبود، یک مربی جوان بدون پیش زمینه بازی حرفهای.” کار معجزهآسای کلوپ در ماینتس- علیرغم سقوط در سال 2007، او آنها را برای اولین بار به بوندسلیگا رساند و چنان هیجانی به تمام شهر تزریق کرد که مشتاق فوتبال شوند- به او یاد داد بود که تجربه به شکل بیاندازهای بیش از حد نیاز مورد توجه قرار گرفته است. هایدل گفت:” مربی خوب در آن زمان یک فوتبالیست سابق بود که 10 یا 15 سال در باشگاهها چرخیده و هر سال استخدام و اخراج شده است. کسانی که مشهور نبودند، هرگز مورد توجه قرار نمیگرفتند.”
توخل در 35 سالگی نهایتا چند سال بزرگتر از بازیکنانی بود که ناگهان باید آنها را در نبرد سخت سقوط نکردن رهبری میکرد. با فرقی که در موهایش باز میکرد و علاقهای که به چرخاندن گردنش داشت، شبیه یک دانش آموز بود. اما هر نگرانی درباره عدم توانایی او در اعمال نفوذ و قدرت، پس از اولین صحبت تیمی از میان رفت. هایدل گفت:” او تنها برای چند دقیقه حرف زد اما کاریزما و دانشش در طول همین چند دقیقه درخشش خود را نشان داد.”
بعضی از تماشاگران همیشگی جلسات تمرینی تیم به شوخی میگفتند که تمرینات پاسکاری توخل آنها را یاد “فوتبال جوانان” میاندازد اما توجه او به جزییات خیلی زود باعث شد که تیم، فوتبال هجومیِ هیجانانگیز و فانتزیای را به نمایش بگذارد. هایدل گفت:” او عمیقا فوتبال را درک میکرد و توانایی بیان دیدگاهش را به صورت تاثیرگذاری داشت. ما به سطحی رسیدیم که پیش از این هرگز در این باشگاه ندیده بودیم.” توخل در طول 5 سال حضورش در این تیم موفق شد ماینتس را به لیگ اروپا ببرد و بیشتر از هر تیمی جز بایرن مونیخ، بورسیا دورتموند، بایرلورکوزن و شالکه که 4 تیم بزرگ آلمان هستند، امتیاز کسب کند و چنین کاری را با بودجهای که قابل مقایسه با آن تیمها نیست، انجام دادند.
رکورد فوقالعاده توخل در ماینتس بدون شک این جسارت را به هوفنهایم داد که در مسیری مشابه حرکت کرده و در اوایل سال 2016 از ناگلزمان که مربی جوانان بود، در تیم اول استفاده کنند. راین- نکار- سایتونگ، روزنامه محلی، انتصاب جوانترین سرمربی بوندسلیگا (28 ساله-) را یک “شیرین کاری روابط عمومی” خواند اما خیلی زود مجبور شد به اشتباهش اعتراف کند؛ چرا که ناگلزمان، هوفنهایم را از سقوط نجات داد و سپس در موفقیتی زودهنگام آنها را به لیگ اروپا و لیگ قهرمانان رساند.
استاد و کارآموز سابق دیگر نزدیک نبودند. مشاجرهای صورت نگرفته و روابط همچنان گرم بود اما آنها دیگر دوست نیستند. یک منبع نزدیک به ناگلزمان مدعی شد که جدای از بحث فوتبال، این دو نفر انسانهای متفاوتی بودند. در حالی ناگلزمان فردی خوش گذران و آسانگیر بود، توخل میتوانست بدعنق و وسواسی به نظر برسد که درست شبیه پپ گواردیولا، الگوی مربیگریاش، بود.
با این حال مارکوس کراف، مدیر اجرایی آگسبورگ، که در سال 2005 توخل را به خدمت گرفت، میگوید این دستهبندیها بسیار گسترده است. او در تماس تلفنی در کافه ورزشی که در حال حاضر مدیریتش را بر عهده دارد به اتلتیک گفت:” توماس را به عنوان مردی بسیار خوش مشرب و بامزه به یاد دارم که میتوانست داستانهای جالبی درباره دوران فوتبال کوتاهش تعریف کند. تا جاییکه جنبه انسانی اهمیت داشته باشد، میتوانم از خوبیهای او به شما بگویم.”
ناگلزمان تا به حال در هیچ دیداری برابر مربی سابقش پیروز نبوده است. شاید این موضوع سه شنبه شب در لیسبون تغییر کند (توضیح : این مطلب پیش از دیدار سهشنبه پاریسنژرمن- لایپزیش که با پیروزی 3-0 شاگردان توخل به پایان رسید، نوشته شده است). بدون توجه به نتیجه نبرد این دو مربی بزرگ، این بازی به درستی به عنوان یک موفقیت در مدل آلمانی دیده میشود؛ سیستمی که برای دانش، یکدلی و توانایی کمک به بازیکنان برای ارائه نمایشی ورای تجربه و شرایط شخصی ارزش قائل است.
درست است که هر پیشرفتی از پست مربی جوانان در بوندسلیگا به خوبی و موفقیت توخل و ناگلزمان نبوده است. اما انتخاب مربی تیم زیر 19 سالهها برای هدایت تیم اول دیگر باعث شگفتی نیست- خصوصا برای تیمهایی که منابع مالی محدودی دارند. حالا هدف آنها این است که مربیان جوانانشان را با چشم انداز رشد کردن و حضور روی نیمکت تیم اول انتخاب کنند؛ به جای اینکه هر زمان قصد انتخاب داشتند به دنبال نامهای بزرگی بروند که در چندین باشگاه به صورت چرخشی حضور داشتهاند. این الگوی تجاری خوبی به نظر میآید.
توخل شدیدا تحت تاثیر رالف رانگنیک در طول دوران حضور درخشان این مربی در دسته دوم و تیم اس اس وی اولم در اواخر دهه 1990 میلادی بود و این رانگنیک بود که سال گذشته ناگلزمان را به عنوان جانشین خودش در لایپزیش انتخاب کرد. مکتب تفکرات رانگنیک- فوتبال بر پایه پرسینگ و ضد پرسینگ– مربیان موفقی چون رالف هاسنهوتل (ساوتهمپتون)، راجر اشمیت (پی اس وی) و مارکو رُزه (بورسیا مونشن گلادباخ) را پرورش داده است که همگی بدون شهرت خاصی به موفقیت رسیدهاند.