* هشدار: خواندن متن ممکن است باعث لو رفتن داستان فیلم شود! *
فیلم سینمایی «تنت»، شاهکاری که از آن به عنوان ناجی سینمای جهان یاد میشد، فیلمی به شدت بدفهم و بیش از اندازه گیج کننده است که برای فهم دقیق آن باید چندجلد کتاب فیزیک و نظریات ریاضی و فلسفه علم خوانده باشید تا بتوانید با ملغمه آقای شعبدهباز هالیوودی که از آن به عنوان نابغه دوران یاد میشود را درست و درمان بفهمید!
البته این جملات شاید کمی اغراق باشد زیرا فهم خط داستانی و آنچه که در حال رخ دادن است با دیدن دوباره فیلم و مرور برخی از سکانسها در نهایت تاحدودی ممکن است. البته درک دقیق برخی از مسائل و جزئیات نیز به هوش و دقت مخاطب جدی سینما نیز بستگی دارد. منتقد روزنامه انگلیسی گاردین «کاترین شورد» در این باره تیتر زده است که: "«تنت» یک وارونه خوان معیوب است. جهان بیش از همیشه به فیلم محبوب و مردمی و شگفت انگیز نیاز دارد، اما واقعاً مایه شرمساری است که «تنت» آن فیلم مورد نظر نیست!" علت این انتقاد تند مشخص است؛ زیرا انتظار این بود که فیلمی که از آن در دوران همهگیری کرونا به عنوان برگ برندهای برای مردم سینمارو حساب میشد، به شدت مخاطبآزار است و او را سردرگم و گیج میکند.
در هر حال داستان تنت همانطور که خود نولان گفته است سفر در زمان نیست، زیرا در واقع ما با ماشین زمان مانند سریال «تاریک» یا فیلم «بازگشت به آینده»، به آینده و گذشته سفر نمیکنیم، بلکه این جهان پیرامون ما است که به صورت معکوس حرکت میکند و به تعبیر دیگری به گذشته بازمیگردد.
کشف مواد معدنی و یا ماده خاصی که با انرژی اتمی در ارتباط است توسط دانشمندی در آینده این امکان را فراهم کرده است که بتوان به گذشته بازگشت. این دانشمندی که او را نمیشناسیم و حتی نامش را نمیدانیم، بعد از اینکه فهمیده است چه ابتکار عمل بزرگی به دست آورده است، برای جلوگیری از کشف آن و همینطور سربسته نگه داشتن اسرار آن خودکشی کرده است اما قبل از خودکشی، الگوریتم را به 9 قسمت تقسیم کرده است و هرکدام از آنها را در جایی در کره زمین مخفی کرده است.
دلال اسلحهای به نام آندره ساتور که ذاتی شرور و پلید مانند دیگر بدمنهای فیلمهای هالیوود و دکترهای شیطان صفت فیلمهای جیمزباندی که از قضا نولان به آنها بسیار علاقهمند است، با ثروت عظیمی که دارد توانسته بخشهای متعدد این الگوریتم را گردهم آورده و با تشکیل بمبی قصد دارد این سازه عجیب و غریب را فعال کند تا یکباره همه واقعایت پیرامونی ما با سرعت بسیار بالا معکوس شود و رو به نابودی و زوال برود. حالا سازمان مرموزی به نام تنت که میتوان آن را سازمانی زیرنظر CIA تلقی کرد قصد دارد تا جلوی این انفجار را گرفته و مانع از این اتفاق وحشتناک شود.
ترجیح فرم به محتوا
نولان متأسفانه در این آثار خود از تعادل بین فرم و محتوا خارج شده و برتری را به فرم داده است. به این ترتیب دغدغه اصلیاش در فیلم «اینتراستلار»، نه بیان قصهای سرگرمکننده، که ارائه مفهومی تصویری درباره کش آمدن زمان در رویارویی با سیاهچاله بوده است. در «دانکرک» هم دغدغهاش آن است که ۳ خط زمانی حرکت کشتیها، عملیات هوایی و زمینی را به گونهای پیش ببرد که نقاط اوج فیلم بر هم منطبق شوند. حالا در تنت هم گویا دغدغه اصلیاش این بوده است که فیلمی بسازد که از یک نقطه آغاز و به همان نقطه ختم شود. خود این دغدغهها ایراد محسوب نمیشوند، اما وقتی شما همه عوامل دیگر فیلم را برای درآوردن آن به هم بریزید، ضعف است. مثل معماری که قصد کند همهچیز در یک خانه بهاجبار دایرهای باشد و در این راستا استفاده مناسب از فضا، راحتی ساکنان، دسترسی به نقاط مختلف خانه و... را قربانی کند؛ خب آن خانه دیگر گزینه مناسبی برای سکونت نیست.
شخصیتپردازی ضعیف
این هم نتیجه همان عامل اول، یعنی برتریدادن به ساختار است که باعث میشود توجه به انگیزههای شخصیتهای فیلم از دستورکار فیلمنامهنویسی نولان خارج شود. در «دانکرک» ما مدتها داریم شخصیتی را تعقیب میکنیم که هیچ شناختی از او نداریم و برایمان هیچ اهمیتی ندارد که زنده بماند یا بمیرد. بهظاهر نولان روی واقعیبودن قصهاش بیش از حد حساب کرده و انتظار داشته همینکه داستان واقعی است، مخاطب با شخصیتهایش همذاتپنداری کند. در «تنت» هم ما تا نصف فیلم از انگیزههای شخصیتها و اینکه چه اتفاقی دارد در فیلم میافتد، بیخبریم و این موضوع، دنبالکردن آن را بهرغم نقشآفرینیهای قابل قبول، بسیار دشوار میکند. مثلا ما نمیفهمیم پروتاگونیست قصه با توجه به چه اعتقاداتی، اینقدر از جان گذشته است یا وقتی از اعتقاد حرف میزند، منظورش چیست.
ریتم کند
کند بودن روند وقایع فیلم نیز از عواملی است که باعث ملال و رخوت مخاطب میشود. «اینتراستلار» تازه از دقیقه ۴۵ وارد خط داستانی اصلی خود میشد. در «دانکرک» ما مدتها شاهد تحرکات بیمعنی شخصیتها بودیم، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. در تنت هم درعمل تا زمانی که برای اولینبار پروتاگونیست قصه وارد دستگاه زمانبرگردان میشود، چیزی از منطق فیلم دستمان نمیآید. دقیقه ۷۵ برای راهافتادن موتور قصه خیلی دیر است.
اما جدای از نقدی که عموم منتقدین جهانی و حتی نویسندگان داخلی به ساختار کلافهکننده فیلم دارند، باید اذعان کرد که دنیای نولان دنیای مرعوبی نسبت به فیزیک و علم است. این قوانین علمیاند که عالم پیرامون ما را مدیریت میکنند و تمام ما دستخوش قوانین و خواص فیزیکی جهان خاکی اطرافمان هستیم و در صورتی که این قوانین و ابعاد جدید کشف شوند، هرکدام میتوانند دنیایی دیگر و متفاوت از آنچه که ما در آن زندگی میکنیم رخ دهد.
سرنوشت انسان در فیلمهای نولان نه دست او است و نه دست کائنات و مقدرات الهی و ماورایی، بلکه توسط جهان مادی و فیزیکی با هوش ذاتی و پیچیدهای که دارند، است. فیلمهای نولان همگی از نوعی یأس فلسفی رنج میبرند که ریشه در عدم استقرار و جایگاه توجیهمند انسان برای زندگی در دنیا دارد. از این حیث فیلمهای نولان خصوصاً «تلقین» و «درون ستارهای» به شدت از بحرانهای وجودشناختی اگزیستانسالیستی برخوردار است.
آدمهای فیلمهای نولان از ریشه و هویت برخوردار نیستند و دقیقاً در «تنت» این مسأله به وضوح دیده میشود. نولان این نهیلیسم را با اکشن، علم و فیزیک و فضای حماسی فیلمهایش نرم و قابل تحمل میکند و مخاطبین متحیر سینمای او از این خصوصیت عموماً آگاه نیستند و برای او سر و دست میشکانند.
به راستی با فرض اینکه همه چی به صورت معکوس میتواند به عقب برگردد و این روال میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند مردگان چه خواهند شد؟ جواب نولان مشخصاً باید این باشد که آنان زنده میشوند! این یعنی روح و جهان متافیزیک و غیرمادی نیز تابع ماده و ماتریالیسم قرار خواهد گرفت و مردگان روح به تنشان به صورت معکوس بازمیگردد و یکباره مرده زنده میشود، اما او از کنار این مسأله زیرکانه عبور میکند تا باور خود را علنی نکند.
اگرچه که میان بحث سفر در زمان میان او و استیون هاوکینگ اختلاف نظر وجود دارد اما باید قبول کرد که تفکر عموم فیزیکدانان و آنان که قصد دارند فیزیک را دراماتیزه کنند متأثر از او به عنوان یکی از فیزیکدانان قرن اخیر بود. هاوکینگ که نیز معتقد بود خدایی در کار نیست و این «ذره» است که همه چیز را خلق کرده است، امروز باید زنده بود و شکل دیگری از آنچه که گفته است را به صورت معکوس در فیلم نولان میدید. اگر همه چز به عقب به صورت معکوس برگردد (کاری به اشکال مسئله مردگان و احیای آنان نداریم) و این روال تا ابتدای جهان برود چه خواهد شد؟ پاسخ آقای نولان به این پرسش چیست؟ جهان یکباره صفر میشود و خدا تنها میماند، البته اگر خدایی باشد.
سینمای نولان بدون شعار مستقیمگویی بسیار ملحدانه و آتئیستی است و البته او تنها یک نفر از میان سینماگران دیگری مانند آرنوفسکی است که ضدیت خود را به صورت واضحتری با دین و خدا بیان میکند.
نولان دوست دارد که زمان را به دست بگیرد و این آرزو و تمنای او است. او در این حالت بیشتر شبیه اساطیر و فراطبیعیهایی است که بیشتر از آنکه مسافر زمان باشند حاکمان زماناند، اما باید از او پرسید در تمام این مدتی که در حال خیال و تفکر درباره چیرگی بر زمانی چه کسی بر زمان مسیطر است و بعد از میلیونها سال چگونه انسان میتواند حاکم زمان و مکان که ذات ازلی عالم است را از دایره قدرت خارج کند؟
نولان در تنت نتوانسته است آن چیزی که میخواهد را به خوبی قابل فهم کند و جالب آنجا است که خود این مطلب را در فیلم از زبان کاراکترها بیان میکند و دیگری به دیگری میگوید که: "تلاش نکن که بفهمی، تنها باید حسش کنی"! اما این موضوع صرفاً ناشی از داستان پیچیده او نیست، بلکه به خاطر غیرقابل باور بودن فرضیات و حدس و گمان علمی او است.
از سوی دیگر برخلاف آنچه که بسیاری سینمای او را ضد ایدئولوژی و تفکرات سیاسی میخوانند باید در این باره فکر کنند چه کسی فیلمهای «دانکرک» و «بتمن» را ساخت؟ فیلمهایی که قهرمان آمریکایی را ناجی میپندارد و حضور قهرمان برآمده از سرمایهسالاری در دنیا و بازسازی دموکراسی غربی را راه صلح و زندگی خردمندانه انسان امروز میداند.
تنت نیز با تمام آن که فیلمی شبه علمی و پیچیده است ارجاع روشنی به سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غرب مانند انگلیس و آمریکا دارد؛ پس این را یادمان باشد که آقای شعبدهباز آنقدرها هم که برخی وی را استاد تفلسف و بیخیال سیاست و ایدئولوژی میپندارند نیست و بد نیست که فیلمهای او را با دقت بیشتری تماشا کنند.
به نظر میرسد که سینمای نولان به پایان رسیده است و تنها حالتی که او در فیلمهایش خلق نکرده بود را نیز تولید کرد، مگر اینکه بخواهد خدای دیگری خلق کند و جهان دیگری بسازد!