Football 32من ی بار تو محلمون با ی دختره دوست شدم و ی حرکتی زدم که باباش اینا فهمیدن و شدیدا دنبالم بودن باباشم ی آدمی بود که میفتادم دستش زندم نمیزاشت ازین ترکایی بود که شبیه ترکیه ایان اندازه قول بود چشم و ابرو رنگی با ی من ریش و پشم هر دستش اندازه کله من بود . از شانسه تخمی دو سه روز بعدش نشسته بودم خونه تنها که دیدم زنگ خونه زده شد رفتم جلوی پنجره ببینم کیه دیدم ماشین پلیس واساده جلو درمون . همینجورم زنگ ما و زنگ خونهای دیگه رو داشت میزد . تا اینکه شنیدم افسره به سربازه گفتش اگر باز نمیکنه از رو در بپر درو باز کن . اینو که گفت دیگه مطمعن شدم اومدن دنبال من . خواستم برم لای دشکای تو انباری قایم شم که اگر ریختن تو خونه ببینن من نیستم و فکر کنن خونه خالیه و برن . که دیدم همسایمون رفت جلو در که درو باز کنه منم شروع کردم فحش دادن تو دلم که این خایمالو باش داره میره درو باز کنه . خلاصه رفت درو باز کرد افسره گفت شما آقای فلانی هستید گفتش آره گفت پس چرا زنگ میزنیم جواب نمیدی ی ساعته گفت آیفونم خرابه و اینا خلاصه بردنش
بخدا تو 15 16 سالی که ما اونجا میشستیم یادم نمیاد مامور اومده باشه جلو در ساختمون اون خونمون اونم به این شکل . اد دقیقا همون دورانی که من ناجور تحت تعقیب بودم این اتفاق افتادش . حالا اینی که میگمو شاید تو حرف درک نکنید ولی اگر جای من بودین از ترس فلج میشد دست و پاتون بخدا . قشنگ مرگو بیخ گوشم داشتم میدیدم . ی بارم رفتم خونه یکی از زیدام بعد اونجا گل کشیدیم . انقدر چت شدم که نمیتونستم تکون بخورم که یهو زنگ در خونشون زده شد رفتم تو کمد دیواری قایم شدم که مادرش اومد گفت کارتمو جا گذاشتم . اینو کسایی که چت باز باشن میفهمن چه وحشتی داره اون لحظها . چون تو چتی هر حسی ده برابر میشه حس شادی ترس غم عشق زیبایی همه چی . حالا فکر کن چنین ترسی رو تو چتی تجربه کنی . پاهام جوری میلرزیدن که نمیتونستم کنترلشون کنم تو کمد