وقتی که عصر های سه شنبه و چهار شنبه فرا می رسید، وقتی که سرود دورتموند در وست فالن پخش می شود، احساسی ترین لحظات زندگی یک دورتموندی شروع می شود. لحظاتی دیوانه وار در فوتبال خارج از آلمان. از ضربه به یاد ماندنی لیبودا تا فریاد های نوربرت دیکل در وست فالن. فریاد زدن اسم روبرت لواندوفسکی. صدایی کر کننده از نوبی. قهرمان برلین...
بازی برگشت نیمه نهایی چمپیونز لیگ سال 1997؛ از دلبری در وست فالن تا تشویق شدن در تئاتر رویاها
گاهی اوقات، تنها چیزی که برای جاودانه شدن کافی است، 90 دقیقه بازی است. این داستان یورگن کوهلر و خط دفاعی خارق العاده دورتموند است. یورگن کوهلر افسانه ای. مردی که حاضر بود که مردن را انتخاب کند اما به هیچ وجه نمیخواست پیراهنی سرخ رنگ بالا تر از زرد جاودانه دورتموند باشد. این همان فلسفه زرد یا مرگ است که عشق را در وست فالن پایه گذاری کرده است. می میریم، اما با پیراهن زرد رنگ دورتموند.
در یک بازی فوق العاده در وست فالن، دورتموند توانست با نتیجه 1 بر 0 منچستر یونایتد را شکست دهد. اما بسیاری از عاشقان فوتبال، و حتی دیوانه های دورتموندی، انتظار داشتند که تیم سر الکس فرگوسن با حضور بزرگانی مانند اریک کانتونا ، اندی کول ، دیوید بکهام ، پیتر اشمایکل ، پل اسکولز و رایان گیگز در اولدترافورد پیروز شوند. بازی رفت برابر بود. اما بازی برگشت شاید یک طرفه ترین بازی تاریخ چمپیونز لیگ بود. ایستادگی مردان هیتسفیلد هیچوقت فراموش نخواهد شد.
به جرئت می توان گفت یکی از دیوانه وار ترین شب های تاریخ لیگ قهرمانان اروپا بود. نبرد هیتسفلد در مقابل فرگوسن. دورتموند مصدوم و محروم های زیادی داشت. از میشائیل تسورک گرفته تا ماتیاس سامر. اما کوهلر را داشت. او بارها زیر سایه سامر قرار می گرفت و اکنون بهترین زمان برای ثابت کردن توانایی هایش بود.
دورتموند به لطف هیتسفلد اعتماد بنفس زیادی داشت.لارس ریکن. جوان با اعتماد بنفس. تنها بعد از 8 دقیقه گل اول دورتموند را در اولترافورد به ثمر رساند تا دورتموند خیلی زود از حریفش پیش بیوفتد. یک ضربه بی نقص به کنج دروازه اشمایکل افسانه ای. گشودن دروازه اشمایکل کار هر کسی نبود. به زانو در آوردن منچستر 97 اراده و انگیزه ای آهنین می خواست. دورتموندی ها در حال موفق شدن بودند. وست فالنی ها تشنه پیروزی بودند. همه امیدوار شدند. دورتموند در دفاع بی نظیر بود. اما اگر یورگن کوهلر نبود، شاید دورتموند 5 یا 6 گل دریافت میکرد. یورگن کوهلر با در آوردن سه توپ روی خط دروازه، هوادران منچستر را تا حد دیوانگی رساند. اما تاثیر گذار ترین لحظه، صحنه ای بود که یورگن کوهلر درحالی که از پشت روی زمین افتاده بود، توانست توپ اریک کانتونای افسانه ای را دفع کند. می توانم حس کنم که در آن لحظه در چه شرایطی بوده. یک پاس از سمت چپ به محوطه جریمه. رد شدن توپ از دروازه بان و کوهلر. یورگن روی زمین افتاده. توپ زیر پای کانتونا. همه چیز در یک لحظه برای او متوقف می شود. فرصت نگاه کردن را هم ندارد. فقط کانتونا را می بیند. یا باید تسلیم شدن را انتخاب کند یا دست به کاری بزند که کسی انتظارش را ندارد. و درنهایت شوت اریک و دفع توسط کوهلر.کسی باور نمی کند. کانتونا مات و متحیر. کوهلر سه بار دروازه دورتموند را نجات داد. شاید اگر چاپیوسات آن فرصت طلایی را در محوطه جریمه منچستر به گل تبدیل می کرد دورتموند مطمئن تر می شد اما با وجود کوهلر ترسی نداشتیم. سوت پایان بازی. و پیروزی شیران وست فالن با غلبه بر شیاطین سرخ. اشک از چشمان دورتموندی ها جاری شد...
82 دقیقه دفاع دیوانه وار. هنگامی که سوت پایان زده شد، هواداران منچستر یونایتد، در اولدترافورد ایستاده برای شیران وست فالن دست زدند. آنجا بود که تک تک دورتموندی ها به دلیل انتخاب دورتموند به عنوان عشق ابدی، احساس خوشبخت ترین آدم روی زمین را داشتند.
قهرمانان سال 1966؛ اولین خشت های خانه شخصیت آلمانی ها در اروپا را دورتموندی ها گذاشتند
در ماه مه 1966، دورتموند اولین باشگاه از آلمان شد که موفق به کسب یک جایزه اروپایی شد و در فینال جام در جام اروپا در پارک هامپدن گلسگو با نتیجه 2 بر یک لیورپول را شکست داد. آن یازده نفر برای همیشه جاودانه شدند.
زیگی هلد و امریش، در مقابل لیورپول شنکلی.
امید های اصلی دورتموند امریش و هلد بودند. تقریبا هر بازی یا گل می زدند یا پاس گل می فرستادند. امریش مدتی نیز مورد توجه لیورپول بود اما او هرگز دورتموند را تنها نگذاشت.
شرایط بسیار طوفانی بود. چه در زمین و چه در آسمان. زیگی هلد، ملقب به قهرمان گل اول بازی را به ثمر رساند و راجر هانت 7 دقیقه بعد بازی را به تساوی کشاند.
در وقت های اضافه لیبودا توانست از روی دفع ناقص و ضعیف دروازه بان لیورپول دورتموند را پیروز بازی کند. دورتموند با این پیروزی اولین جام اروپایی خود را کسب کرد. امریش و یاران در نهایت به چیزی که می خواستند رسیدند. همان چیزی که شایسته اش بودند. قهرمانی در اروپا. لیورپول نیز تیم بسیار شایسته ای بود اما دورتموند برنده نبرد شایسته ها شد. افتخاری بزرگ برای مردان وست فالن.
خیره کننده مثل رابرت لواندوفسکی؛ مگر می شود دورتموندی باشی و در 2013 اشک نریخته باشی؟
نمیتوانم چیزی بگویم. شکست دادن رئال مورینیوی 2013 آن هم با 4 گل فقط از دست شیران وست فالن بر می آید. رئال مادرید کلاسیک می نواخت اما یورگن هوی متال دوست داشت. بازی هیجانی و پر سرعت. پاس هایی که سرعت شوت را داشتند. دلبری مارکو رویس. آخرین فرصت های ماریو گوتزه و جنون روبرت لواندوفسکی.
ارسال از چپ، گل در سمت راست. حرکت از راست، ضربه در چپ. دورتموند انقدر سریع و تاکتیکی بازی میکرد که بازیکنان رئال مادرید نمیتوانستند فکر کنند. دیوار زرد روی سر رئالی ها خراب شد.
ترکیب زنبور های وحشی:وایدنفیلر، سوبوتیچ، هوملز، پیزچک (گروبکروتز)، اشملزر، بندر، گوندوعان (شیبر)، گوتزه، رویس، بلاژیکوفسکی (کل)، لواندوفسکی
ترکیب قو های سپید:لوپز، واران، په په، راموس، کوئنترائو، خدیرا، اوزیل، آلونسو (کاکا)، مودریچ (دی ماریا)، رونالدو، هیگواین (بنزما)
اما دورتموند در دقیقه 8 به گل رسید؛ گوتزه به شکلی عالی توپ را به محوطه رئال فرستاد و لواندوفسکی پشت سر په په پای خود را به سمت توپ دراز کرد و توپ را درون دروازه رئال قرار داد.انفجار وست فالن. نوربرت دیکل لوا را صدا میزند. روبرت؟ و درنهایت جواب تماشاگران...لواندوفسکی!
بهترین و جدی ترین فرصت رئال مادرید در دقیقه 23 و از روی ضربه آزاد دیدنی رونالدو به دست آمد؛ او از راه دور شوتی دیدنی به توپ زد اما گلادیاتور به شکلی خوب ضربه رونالدو را برگشت داد.
در دقیقه 43 رئال روی حرکتی دیدنی و با 3 پاس به گل تساوی رسید؛ مودریچ با پشت پا پاسی فوق العاده به پشت دفاع دورتموند انداخت، هوملز با اشتباه بد خود نتوانست توپ را جمع کند و هیگواین توپ را دزدید و به رونالدو پاس داد تا او به راحتی دروازه خالی مقابلش را باز کند. رئالی ها با گل کریس امیدوار شدند. اما امید در وست فالن برای حریفان معنایی دارد؟
این 6مین نیمه نهایی بود که رونالدو گلزنی می کرد و از این حیث رکورد دار شد؛ ضمن اینکه در این فصل از رقابت ها هم 12 گل ـه شد.
دورتموند نیمه دوم را هم مانند نیمه اول خوب شروع کرد و در دقیقه 50 به گل دوم رسید؛ روی یک رفت و برگشت، لواندوفسکی پشت دفاع رئال صاحب توپ شد، رئالی ها لحظه ای به هوای آفساید مکث کردند و لواندوفسکی برای دومین بار دروازه لوپز را باز کرد. انفجاری دوباره و باز هم دلبری نوبی...
در دقیقه 55 لواندوفسکی هت تریک کرد؛ باز هم اشتباهات خط دفاعی رئال مادرید در دفع توپ؛ لواندوفسکی صاحب توپ شد و با حرکتی دیدنی په په را کنار زد و با ضربه ای استادانه توپ را به زیر طاق دروازه رئال فرستاد تا کار مادریدی ها سخت تر شود. به معنای واقعی کلمه دیوانه شدیم! دیوار زرد در حال منفجر شدن بود 20 هزار نفر بالا و پایین می پریدند بطری های آب جو را به هوا پرتاب می کردند داد می زدند اشک می ریختند و به وست فالنی ترین روش خوشحالی می کردند. احساس غرور. دوباره متولد شدیم...
دروتموند فوق العاده بازی می کرد و در دقیقه 66 رویس داخل محوطه رئال نقش بر زمین شد و این بار داور نقطه پنالتی را نشان داد؛ لواندوفسکی پشت توپ ایستاد و با قدرت گل چهارم خود و تیمش را به ثمر رساند! و در نهایت پایان کار. تیری خلاص بر پیکر قو های سپید
بازی هم در نهایت با نتیجه 4 - 1 به سود دورتموند به پایان رسید تا دو غول اسپانیایی در دو شب 8 بار از تیم های آلمانی گل بخورند! و امید بسیار کمی برای فینال داشته باشند.
کل آن 90 دقیقه جنون آمیز در این چند خط خلاصه شد. اما هرگز نمیتوان حجم عظیم احساسات دورتموندی ها را در چندین کتاب 100 صحفه ای جا داد. این چیزی است که فقط با ورق زدن دل یک وست فالنی متوجه آن می شوید.
معجزه در برابر مالاگا؛ بروید و بازی دورتموند را ببینید
از یورگن کلوپ پرسیدند بازی را تعریف کن. گفت نمی توانم. بروید بازی دورتموند را ببینید.
تعریف کردن آن شب جادویی خیلی سخت است. شاید چون بغض کردن مانع از حرف زدن می شود و اشک ریختن مانع نوشتن.
هنرنمایی هواداران قبل از بازی. قبل از جنون. قبل از دیوانه شدن. قبل از دیدن یک بازی وست فالنی از بروسیا دورتموند.
دورتموند فرصت های زیادی از دست می داد. یکی پس از دیگری. بازی ناامید کننده. و درنهایت مالاگا با گلزنی خواکین دوست داشتنی به گل نخست دست یافت. زنگ خطر به صدا در آمد. بازی رفت با تساوی صفر بر صفر به پایان رسیده بود ولی بازی برگشت نباید اینگونه می شد. یک گل عقب بودیم. تیم کلوپ تشنه پیروزی بود.
طی یک حرکت شگفت انگیز از ماریو، مارکو و لوی دورتموند گل تساوی را به ثمر رساند. امید دوباره به اردوی دورتموند باز گشت. البته دورتموند در فصل 2013 هیچگاه نا امید نشان نداد.
در ادامه فرصت های بی شماری توسط بی دقتی های پیاپی گوتزه و رویس و لواندوفسکی از دست رفت. تیمی که گل نزند شایسته گل خوردن است و درنهایت مالاگا توسط ایسکو به گل برتری دست یافت. زنگ خطر دوباره به صدا در آمد. وست فالن سراپا حمله شد!
رویس گل تساوی را به ثمر رساند. دورتموند امیدوار شد. اما با این نتیجه کارمان تمام بود. دو گل کافی نیستند. حملات پی در پی. و در نهایت صحنه ای که همه منتظرش بودند...
پرتاب از اشملتزر و توپ زیر پای لوی. آماده حرکت. ارسال به روی دروازه و توپی که در محوطه جریمه به رویس رسید. همه سکوت کردند. زودباش مارکو، با یک شوت بی نقص کار را تمام کن!
این زمزمه دل تمامی دورتموندی ها بود اما رویس این کار را نکرد. او با یک پاس غیر منتظره توپ را به محوطه جریمه رساند و فیلیپه سانتانا قهرمان وست فالن شد. دوباره انفجار. انفجار عشق و جنون. و باز هم پای ثابت جشن و پایکوبی دورتموندی ها. بطری های آبجو! پایانی احساسی برای یک بازی احساسی...
قهرمانی لذت بخش در خانه دشمن؛ سلام بر قهرمانان مونیخ!
رسانه های آلمانی بر علیه دورتموند. باشگاه منفور دهه 90. چرا؟ چون دورتموند جای بایرن را گرفته بود. تیتر هایی زننده چون: آنها شایسته نیستند و دیر یا زود باید به گورستان برگردند.
پیروزی 3-1 مقابل یوونتوس در فینال 1997 یکی از بزرگترین ناآرامی های تاریخ این رقابت ها بود. مشکی ها و زردها به عنوان بازیکنان کم سن و سال وارد بازی شدند، نقشی که در آن راحت بودند، همانطور که نیمه نهایی برابر یونایتد نشان داده بود.
ریدله دو بار پیاپی دروازه یووه را گشود تا عصبانیت گورخر ها را دو چندان کند. الکساندر دل پیرو نیمه دوم به بازی آمد و با یک گل دیدنی اختلاف را به حداقل رساند. هیتسفیلد می دانست باید چاره ای بیاندیشد. اختلاف یک گل اصلا مطمئن نبود.
لارس ریکن وارد زمین شد. کسی که با گلش در مقابل منچستر یونایتد دل هوادران دورتموند را ربود.
چند ثانیه زمان کافی بود تا ریکن با یک ضربه چیپ خارق العاده دروازه یوونتوس را باز کند. واکنش ریکن به گونه ای بود که انگار خود او می دانست که چه اتفاقی خواهد افتاد. خونسرد. و در عین حال خوشحال. دوباره نفسی راحت. این بار در وست فالن نبودیم تا به گونه ای که باید جشن بگیریم اما جام به دورتموند آمد و در همان جا یک جشن وست فالنی به راه افتاد.
اولین قهرمانی دورتموند در چمپیونز لیگ سال 97
پرواز بر فراز قله های عشق؛ او زیادی عاشق بود
این مطلب پایانی تلخ دارد...
در سال 2016 در تقابل دورتموند و ماینتس در ورزشگاه سیگنال ایدونا پارک، اتفاقی رخ داد که کل جامعه دورتموند را شوکه کرد. از آنهایی که در ورزشگاه بودند گرفته تا افرادی که در خانه بازی را تماشا می کردند.
سال 2016...
دورتموند در مقابل ماینتس. تیم پرشور توماس توخل.
دورتموند دو بر صفر ماینتس را شکست می دهد. اما شکست واقعی را دورتموندی ها متحمل می شوند. قلب هایی شکسته. درگذشت هوادار سالمند دورتموند در حین بازی...
باید عمیق تر نگریست. کسی با چشم هایش نخواند. از دلتان استفاده کنید. برای چند دقیقه دورتموندی باشید. تا غم از دست دادن یک هم نوع را درک کنید.
در اوخر نیمه اول هیاهویی می آمد. هیاهوی متفاوت در دیوار زرد. دو پیرمرد. یکی 55 ساله و دیگری 80 ساله. هر دو از حال می روند. قلبی که سالها برای دورتموند می تپید ایستاده بود. یکی احیا می شود. ولی دیگری...
بازی ادامه داشت.هواداران ماینتس و تشویق های کر کننده. تشویق های آنها ما را کر می کرد. دورتموندی ها شور و شوق ابتدای بازی را نداشتند. خبر آن در دیوار زرد پیچید. کسی نمیدانست پیرمرد 80 ساله درگذشته است اما همه میدانستند که آنها از حال رفته اند. مارکو دیگر مثل سابق دست هایش را به نشانه اعتراض باز نمی کرد. او فرصت سوزی می کرد اما کسی به او گیر نمیداد.
در دقیقه 88 بازی، نوربرت دیکل با صدایی گرفته، خبر از مرگ پیرمرد 80 ساله داد. 25 هزار نفر دیوار زرد همزمان ایستادند. ماینتسی ها سکوت کردند. رویس سرش را پایین انداخته بود. خبر آن روی نمایشگر ورزشگاه نمایش داده شد. همه خیره شده بودند. پیر و جوان. فرقی نمی کرد. یکی از میان ما رفته بود. شاید عاشق ترین مان. وست فالن برای پیرمردها جای خطرناکی ست. برای بقیه اتفاق خاصی نیفتاده بود.اما برای دورتموندی ها یک هم نوع جانش را از دست داده بود. خون او از همه ما زرد تر بود. قلبش بیشتر می تپید. ظرفیت تپش بیشتر را نداشت. این مقدار عشق را تحمل نمی کرد. هیچ پیرمردی در وست فالن برای سرگرمی و گذراندن عصر های طاقت فرسای دورتموند به ورزشگاه نیامده است. فقط عشق یک پیرمرد 80 ساله را به وست فالن می کشاند. فقط عشق آن را به قلب دیوار زرد می برد. فقط عشق به او توانایی بالا و پایین پریدن و تشویق را میدهد. و اکنون این آدم از میان ما رفته بود. یک نفر کمتر در ورزشگاه...
وست فالنی ساکت. هواداران ماینتس نیز با فرهنگ بالایشان سکوت کردند. دیگر تشویقی به گوش نمی رسید. همه سکوت اختیار کرده بودند. ناگهان یکی سکوت را شکست. در گوشه ای از وست فالن. عاشقی دیگر:"تو هرگز تنها قدم نخواهی زد"
بقیه شروع به خواندن کردند. وست فالن یک نفر شد.تبدیل به یک انسان شد. انسانی عزادار از غم فراق برادرش. پسر بچه ای می گریست. برای چه چیزی؟ پیرمردی که تا دیروز او را نمی شناخت؟ مهم نبود دورتموندی باشید یا طرفدار ماینتس.
بازیکنان ایستادند. همدردی کردند. دوشادوش یکدیگر به تماشاگران خیره شدند. لحظه ای بسیار احساسی بود. یک عاشق را از دست دادیم. برای دورتموند این کم چیزی نیست. یک نفر در ورزشگاه نبود...جای خالی او حس می شد. احساسات را بر انگیخت. کودک 10 ساله با دیدن آن صحنه ها برای پیرمردی 80 ساله میگریست که تا به الان او را ندیده بود.عاشق ها بهترین جایگاه را در دورتموند دارند. از اولیور رومر اسطوره تا پیرمردی 80 ساله...
80 هزار نفر. هماهنگ و یک صدا. همراهی کردن پیرمردی 80 ساله که تا چند دقیقه پیش فریاد می زد. فریادی که اصلا به گوش نمی رسید. کسی او را نمی دید. برایش مهم نبود. وظیفه او عاشق بودن بود. او عشق ورزید و عاشقانه به پرواز در آمد.
احساسات بسیاری خلق شد. از احساس غرور به دورتموندی بودن. تا احساس درگذشت یک برادر. اشک ریخته می شد. تصاویری احساسی از احساسی ترین شب تاریخ دورتموند. احساسی تر از گل سانتانا.پوکر لوا. جادوی رویس...
او یک وست فالنی واقعی بود. از آنجا که متولد دورتموند بود میتوان حدس زد از 5 سالگی به دیوار زرد می آمده. او در دیوار زرد رشد کرده و در نهایت در همان جا نیز به پرواز در آمد. ممکن است فکر کنید اتفاق خاصی نیست. هواداری به علت ایست قلبی در گذشته است. اما یک دورتموندی نگرش متفاوتی دارد. عاشق بودن. فقط عاشق بودن پیرمرد ها را به وست فالن می کشاند.
در میان بیش از هشتاد هزار نفر، در شهر پانصد و هشتاد هزارنفری دورتموند، یک هوادار از میان دیگر هواداران و همشهریانش رفته است و این انسان چنین تاثیری روی مردمی که حتی او را نمیشناسند میگذارد. جمعیت میلیونی دورتموند در جهان در عزای از دست دادن یک هم نوع. شعارمان دوباره معنی یافت. "عشق واقعی" باید برای ادای احترام به او ایستاد.
نمی شود دورتموندی بود و آن پیرمرد را قهرمان نخواند. یک استادیوم فوتبال جای خطرناکی برای یک بیمار قلبی ست. شاید اگر استادیوم ساکت شالکه بود، چندان خطری نداشت اما دیوار زرد جایی ست که برای کودکان نیز خطرناک است!
صحنه هایی بسیار احساسی خلق شد. اما واکنش ها چه بود؟ فردای آن روز چه اتفاقی افتاد. مهمترین اتفاق این بود که آن پیرمرد 80 ساله در دریای عشق دورتموندی ها غرق شد و تا ابد در آسمان خاطراتمان پرواز خواهد کرد و ما او را یک اسطوره خواهیم خواند. باید دورتموندی باشید تا درک کنید از دست دادن یک عاشق چقدر سخت است...
این روح واقعی دورتموند است. تیمی که یازده نفر نیست. بلکه با بیش از میلیون ها نفر پا به زمین میگذارد. قلب ما می تپد. قلب افرادی می ایستد. و این وظیفه ماست که آنان را در قلبمان جای دهیم.
روحش شاد و یادش تا ابد گرامی. او یک دورتموندی واقعی بود
"هرگز تنها قدم نخواهی زد"