با برنامه خاطره بازی در خدمت شما هستیم. حسین باقرشاهی در این برنامه به سراغ امیر رفیعی رفته است. کسی که در عرصه سینمای مستند فعالیت دارد. رفیعی پایه گذار دو مستند مشهور "من ناصر حجازی هستم" و "آبی به رنگ آسمان" بود و تاریخ باشگاه استقلال و شخص ناصر حجازی را به گونه ای قابل توجه به عرصه نمایش گذاشت. در این بخش، امیر رفیعی به بخش های مهم و جالبی در خصوص انتخاب بازیگران این دو مستند پرداخته و علت نام گذاری مستند آبی به رنگ آسمان را شرح داده است.
امیرجان سلام، به استودیوی طرفداری خوش آمدی.
سلام به شما و بینندگان خوب برنامه، خوشحالم که در خدمت برنامه خوب خاطره بازی از رسانه طرفداری هستم.
شما اول مستندی برای ناصر حجازی ساختید، به هرحال طبیعی هم بود چون شما رابطه خاصی با ناصر حجازی و خانواده ایشان داشتید. اما چه اتفاقی افتاد که به سراغ مستند دوم رفتید؟
آبی به رنگ آسمان را که قرار بود بسازیم، بحث بیماری آقای پورحیدری مطرح بود و قبل تر از آن هم آقای مظلومی فوت کرده بودند، حالا آقای حجازی که جای خودشان و من احساس می کردم که ما در عرصه ورزش تاریخ نگاری کلا نداشته و نداریم. خب این انگیزه ای برای ما بود، همچنین آقای پورحیدری در بستر بیماری بود و می شد برخی اطلاعات را از ایشان به دست آورد و من دیدم با توجه به اینکه منابع و تصاویر آرشیوی نیست، چیزی که بایستی تحت تاریخ از یک باشگاهی که قدمت طولانی ای داشته و دارد، در اختیار مخاطب و نسل های امروز و آینده قرار دهیم، کمبود خلا را حس می کردم. همین موضوع انگیزه ای شد تا بخواهیم این کار را شروع کنیم و بسازیم. اما در ابتدا هدفم این بود که به 4 فینال آسیایی بپردازم و گریزی به تاریخ باشگاه استقلال بزنم ولی در طول مسیر آنقدر تاریخ را گسترده دیدم و اتفاقات را جذاب دیدم که به این سمت و سو رفتیم که تاریخ باشگاه استقلال را از زمان تاسیس تا به زمان حال به تصویر بکشیم. نکته ای را هم که تا به حال جایی نگفته ام این است که شروع فیلم ما قرار بود به شکلی دیگر اتفاق بیفتد. به خاطر دارم که با خانواده آقای پورحیدری، چون ایشان آن زمان بیمارستان بودند، صحبت کردیم و با آنها هماهنگ کردیم تا شروع کار ما به این شکل باشد که نوه ایشان یا نوه آقای حجازی، در تخت بیمارستان حضور داشته باشند (که نوه آقای حجازی را انتخاب کردیم) که با آقای پورحیدری صحبت می کنند، در واقع از ایشان می خواهند که حسشان را از استقلال بگویند و آقای پورحیدری در حالی که دارد آن فرد جوان که نوه آقای حجازی است را نگاه می کند، چشم هایش بسته می شود و خاطرات و تاریخ باشگاه از ذهن ایشان می گذرد و بعد چشم ها باز می شود و این تعریفی بود که برای سناریوی آن داشتیم ولی متاسفانه دقیقا روزی که دوربین را آفیش کرده بودیم و می خواستیم برای ضبط برویم، پسر آقای پورحیدری، تماس گرفتند و گفتند که حال منصورخان به شدت بد شده و خود من هم به بیمارستان رفتم و متاسفانه ایشان به icu رفته بودند و کلا قصه ما از لحاظ سبک و شروع تغییر کرد. اما در دل کار همان تاریخ روایت شد اما با تغییراتی که در شروع و پایان داده شد.
نام مستند آبی به رنگ آسمان انتخاب زنده یاد خشایار الوند بود
چیزی که خیلی یادمان می آید، این است که اول نام مستند آبی به رنگ آسمان نبود و 4 فینال آسیا بود و به یکباره تغییر کرد. چیزی که به ذهن می رسد در این خصوص این است که دستوری از بالا آمده که این اسم تغییر کرده یا مورد دیگری مطرح شد؟
نه دستور خاصی نبود و کاملا سلیقه ای بود، 4 فینال آسیا انتخاب خودم بود چون نگاه ما این بود که 4 فینال آسیایی استقلال را بررسی کنیم و بعد گریزی به تاریخ باشگاه بزنیم ولی قصه که تغییر کرد، نویسنده کار، زنده یاد خشایار الوند بود که برای من همیشه زنده است و دوست دارم بگویم جناب آقای خشایار الوند بود چون او بسیار دوست داشتنی و محبوب بود و مثل یک برادر کنار من بود، جا دارد وقتی صحبت از برادر می کنم هم یادی از جناب تاری وردی، تدوینگر این مستند کنم، دوست عزیزی که هنوز هم در کنار من است و پروژه را کما بیش وقتی کاری رویش انجام می دهیم، او هم همراهی می کند. خشایار الوند به من گفت اسم کار را بگذاریم آبی به رنگ آسمان که من دوست نداشتم این اتفاق بیفتد. آن موقع نام آبی به رنگ آسمان برایم جذاب نبود و احساس می کردم مقداری به تاریخ باشگاه استقلال نخورد و مصرانه روی 4 فینال آسیا بودم ولی هر قدر فیلم را می ساختیم و فراز و نشیب های باشگاه استقلال را می دیدم و اینکه چه اتفاقات خاصی در این باشگاه از زمان تاسیسش تا به امروز افتاده، یک جورایی برای تداعی گر آسمان شد. یعنی آسمان که بعضی وقت ها آبی هست و دیده می شود، بعضی وقت ها که زمستان است و برف می آید به رنگ قرمز درمی آید و بعضی وقت ها هم به رنگ سفید در می آید. دیدم که آسمان همواره تغییر می کند و این اسم اینجا تعریف دارد. آبی به رنگ آسمان مثل تاریخ باشگاه استقلال است، در واقع مثل آسمانی است که همیشه آبی است ولی در طول تاریخ با فراز و نشیب های زیادی همراه بوده است.
شهاب حسینی در مکالمه ای 5 دقیقه ای پیشنهاد مرا پذیرفت
از مرحوم خشایار الوند اسم آوردید. کار اولتان خیلی پرستاره بود، بازیگرانی مثل مهران مدیری، شهاب حسینی و پرویز پرستویی. اما در این پروژه ها یک سری از اسم ها در ذهنتان بوده که نیامده اند یا به هردلایلی نتوانستند در پروژه حضور پیدا کنند. می توانید به برخی از این افراد اشاره کنید؟
من ناصر حجازی هستم را کامل به خاطر دارم. با اولین کسی که تماس گرفتم حامد بهداد بود. ایشان نپذیرفتند، قرار بود بخش دوران کودکی یا جوانی را روایت کنند. نشد و مقداری ناراحت شدم که مبادا بالاخره اسم ناصر حجازی است و راوی هم باید در شان و منزلت اسم ایشان باشد و مقداری نگرانی در من به وجود آمد که نکند کسانی که مدنظر ما هستند یا حداقل در شان و منزلت آقای حجازی هستند را بیاوریم. به یاد دارم که به آقای شهاب حسینی پیامک دادم، خودم را معرفی کردم و به ایشان گفتم بابت فیلم ناصر حجازی تماس گرفته ام. 24 ساعت بعد آقای حسینی زنگ زدند و به یاد دارم مکالمه مان بیش از 5 دقیقه طول نکشید، در 5 دقیقه موضوع را مطرح کردم و شرایط پروژه و وضعیت مالی اش را گفتم. دقیق به خاطر دارم، جمله ای که ایشان به من گفت. گفت که ناصر حجازی را عشق است و خود تو که به عنوان یک جوان می خواهی این کار را شروع کنی. من هیچ مشکلی ندارم و آماده هستم تا به این پروژه بیایم. شهاب حسینی که آمد، شرایط برای من راحت شد. با آقای بهرام رادان تماس گرفتم، ایشان خیلی صمیمانه پذیرفت، آقای پرویز پرستویی به همین شکل، آقای مهران مدیری که با آتیلا حجازی بر سر صحنه یکی از سریال هایشان رفتیم. فکر کنم سریال در حاشیه بود که موضوع را با ایشان مطرح کردم. نه تنها صمیمانه پذیرفتند از شرایط مالی پروژه هم که گفتم، به خاطر دارم به پشت شانه من زدند و گفتند اصلا این حرف ها ملاک نیست و نام ناصر حجازی آنقدر بزرگ است که من دوست دارم در این پروژه باشم. البته ما آقای رایگان و خانم تیموریان را هم داشتیم که یادم است در ابتدا مقداری بحث های مالی را مطرح کرده بودند با توجه به اینکه خاله و شوهرخاله آقای نیما طباطبایی بودند ولی وقتی که اسم های خیلی خوب و دوست داشتنی مطرح شد، این عزیزان هم آن زمان به صورت رایگان حضور پیدا کردند.
امیر جعفری و محسن تنابنده قبول نکردند در پروژه آبی به رنگ آسمان با ما همکاری کنند
کار اولتان پرستاره بود اما آبی به رنگ آسمان هم پر از ستاره های سینما بود. توضیح می دهید در این خصوص؟ به نظر من هر دوکار به لحاظ بازیگری پر ستاره بود.
آقای همایون ارشادی، سیامک انصاری، فرهاد اصلانی، حمیدرضا آذرنگ، بابک حمیدیان، رضا یزدانی و سرکار خانم مهناز افشار. این افراد راویان این پروژه بودند، عزیزانی که من فکر نمی کردم دعوتم را خوب بپذیرند چون افراد دیگری هم بودند که من با آنها صحبت کردم و تصورم بر این بود که از حضورشان می توانیم بهره مند شویم، عزیزانی که می دیدیم همیشه راجب به استقلال صحبت کردند و می کنند به عنوان یک هوادار. مثل آقای امیر جعفری و محسن تنابنده و خیلی های دیگر. نیامدند حالا دلیلش بماند ولی یکی مثل آقای فرهاد اصلانی که من خودم اصلا انتظار نداشتم که دعوت من را خالصانه بپذیرند، با افتخار تشریف آوردند و برای من این مسئله خیلی جذاب بود. خانم مهناز افشار هم که من اصلا انتظار تشریف فرمایی ایشان را نداشتم. سیامک انصاری دوست داشتی آقای همایون ارشادی که همیشه در اکران ها حضور پر رنگی داشتند و برایم جذاب بود روزی که آقای ارشادی دعوتم را پذیرفت، اینکه عزیزی دارد به پروژه ما تشریف می آورد که طعم گیلاس عباس کیارستمی را کار کرده و برای من به عنوان کاری که حالا درست است کار آقای حجازی را هم بخش از کارگردانی اش را خود من انجام دادم ولی صلاح نبود اسم من مطرح شود و همان تهیه کننده کفایت می کرد، اما اینجا اولین کاری بود که همه می دانستند کارگردانی من به عنوان اولین تجربه ام است، حضور آقای ارشادی برایم خیلی جذاب بود. همینطور جمله حمیدرضا آذرنگ را کامل به خاطر دارم، ایشان گفتند مرسی که من را دعوت کردی تا بتوانم بخشی از تاریخ باشگاه را روایت کنم و نامم در فیلمی که مربوط به تاریخ باشگاه استقلال است، ثبت شود، بابک حمیدیان، رضا یزدانی که هرچه از خوبیش بگویم کم گفته و همه. ولی می گویم چیزی که برایم جالب است، این است که یک سری افراد که واقعا انتظار حضورشان را داشتم، نیامدند.
پایان قسمت اول
قسمت دوم به زودی منتشر می شود