اینجانب (یکی از علاقهمندان به آرات) فردی هستم دارای مدرک تحصیلی دیپلم ردّی
چند سال پیش که بیکار بودم فرصتی شد که روزها را سرگرم خواهرزادهی یکسالهام شوم. زیرا پدر و مادر این پسربچّهی نازنین، هر دو شاغل بودند.
پیادهروی و گردش روزانه در کوچه و خیابان و نشستن بر روی صندلی پارک و لذت بردن از محیط پیرامون، تفریح خارج از خانه ما بود. توپ بازی و ماشین بازی و خط خطی کردن دفترهای سفید و مثلاً نقاشی کردن، تفریح داخل خانهی ما بود.
علی کوچولو هنوز دو سالش نشده بود و گفتن کلمات برایش آسان نبود ولی میتوانست تا عدد هفده، شمارش نماید و دست چپ و راستش را میشناخت و رنگها را میشناخت و میتوانست بدون الگو، نقاشی مفهومی بکشد و نیز نام تمام خودروهای متداول در ایران را بلد بود و از هر زاویهای که به خودرو نگاه میکرد، میتوانست آن را تشخیص داده و نامش را بگوید.
هنوز سه سالش نشده بود که حروف الفبای فارسی را روخوانی میکرد و علائم ریاضی و اشکال هندسی را بلد بود و ترتیب روزهای هفته و اعداد ریاضی تا میلیارد را نیز بلد بود و اگر میخواست، آنقدر میشمرد تا خسته شود!
البته او بیشتر این چیزها را در زمانهای گردش و بیرون از خانه و در حال بازی و شوخی و خنده، یاد گرفت و وقتی او در جمع خانواده، توانایی هایش را نشان میداد، اهل خانواده در ابتدا شگفت زده و بعد ابراز خوشحالی میکردند. ولی وقتی علی قبل از سهسالگی، حروف الفبا را یاد گرفت، کمکم متوجه شدم که نظر افراد خانواده، مخالفت با ادامهی روند آموزش و یادگیری علی کوچولو توسط بنده هستند و اعتقاد راسخ دارند که بنده در حال فشار و صدمه زدن به خواهرزاده ام هستم و اجازه نمیدهم که او کودکی کند.
بنابراین و با توجه به اینکه به عنوان دایی، اختیار تصمیمگیری در مورد نحوهی آموزش خواهرزاده ام را نداشتم، به تصمیم جمعی خانوادهی محترم و تحصیلکرده احترام گذاشتم و هر نوع آموزشی را متوقف کردم.
اتفاقاً مدتی بعد دامادمان نیز محل کارش را تغییر داد و به همراه خانواده به شهر دیگری نقل مکان کردند. و همه چیز تمام شد.
امّا امروز سید آرات حسینی و پدرش، هنوز در ابتدای راه هستند. راهی که هدفش رشد و پرورش استعدادهای ذاتی و خدادای فرزندانمان است و نتیجهای ندارد مگر توانمندتر شدن نسل آیندهی ایران بوسیلهی بالا رفتن ظرفیت تحملِ شرایط و لذت بردن از تمرین و شکستهای تمرینی و نهادینه شدن مفهوم تلاش و کوشش در وجود فرزندانمان.
به نظر بنده و به عنوان شخصی که فرزند ندارد ولی در طول زندگیاش همیشه بهترین رابطه را با کودکان داشته و تجربهای کمی مشابه تجربهی پدر آرات را در کارنامه دارد، منتقدان و مخالفان پدر آرات، صاحب خاله خرسهترین نظریه در مورد آرات هستند. این افراد، افرادی هستند که به طور پیشفرض و به غلط به این نتیجه رسیدهاند که پدر آرات، آرات را تحت فشار قرار داده و به او زور میگوید. حال آنکه اگر آن افراد نیز مانند بنده، همهی ویدئوهای ۲_۳ صفحهی اصلی مرتبط با آرات در اینستاگرام (بیش از هزار ویدئو) را دیده بودند و استوری آن صفحات را نیز پیگیری میکردند، به تنها نتیجهای که می رسیدند، وجود یک رابطهی فوقالعاده عاطفی میان این پدر و پسر است.
پدر آرات فردی است که پدرش او را به زور و کتک مجبور به درس خواندن میکرد ولی او علاقهای به درس خواندن نداشت مگر درس ورزش! بنابراین کتک زدن های پدربزرگ آرات، نتیجه معکوس داد و پدر آرات از مدرسه و خانه فرار کرد و به تهران رفت و زندگی سخت کارگری را آغاز کرد و سالهای سال به همین منوال گذشت تا روزی که تصمیم گرفت پسرش مثل خودش نشود. و البته او در این مسیر، بسیار مصمم عمل کرد. به نحوی که کار و کاسبیاش را رها کرد و هرچه سرمایه اندوخته بود را خرج کرد تا وقتش را فقط با آرات بگذراند و یک کودک چند ماهه را ظرف یکی دو سال، تبدیل به ستارهی مسابقهی استعدادیابی یک شبکهی چینی نمود و مسیر جدیدی را برای آرات تثبیت کرد.
امّا حتی اگر هرگز اینستاگرام وجود نداشت و خبرنگاران خارجی، آرات را کشف نمیکردند و آرات در هیچ مسابقهی استعدادیابی جهانی شرکت نمیکرد و هیچ وقت هم مشهور نمیشد، باز هم پدر آرات یک پدر نمونه و فوقالعاده بود، بدون شک.
بدن ورزیده و شکم شش تکه و توانایی انجام حرکات ژیمناستیک و حرکات تکنیکی فوتبال، کمترین چیزی است که پدر آرات به او هدیه داده است.
گنج بزرگ آرات، داشتن اعتماد به نفس و روحیهی خودباوری به پشتوانهی تلاش و پشتکار است.
و هنر پدر آرات اینست که آرات را از دنیای کودکانه اش خارج نکرده است. دنیای کودکانه یک تعریف ساده دارد: «آموختن ناخودآگاه قوانین زندگی و بازی کردنِ زندگی، به نحو دلخواه و بدون هیچگونه مسئولیتی که خارج از بازی تعریف شده باشد»
البته پدر هنرمند آرات، یک ویژگی ممتاز دیگر هم دارد و آن پیروی از یک نوع فلسفهی خاص در مورد آرات است. فلسفهای که درگیری روحی و روانی را موجب تضعیف روح و روان میداند و درگیری جسمانی را موجب تقویت قوای جسمانی میداند. بنابراین پدر سید آرات حسینی بیش از هر پدر دیگری، روح و روان فرزندش را نازپرورده تربیت کرد. مثلاً طبق ویدئویی که در صفحهی پدر آرات موجود است، آرات در طول شش سال گذشته و هر شب با صدای لالایی پدر به خواب رفته و این کلمات جادویی در گوشش نجوا شده است:
«قهرمان من _ قلب بابایی _ روح بابایی لالا لالایی _ لالا لالایی آرات کجایی _ قلب بابایی دوسِت دارم من دوسِت دارم من _ عاشقتم من عاشقتم من _ قلب بابایی دوسِت دارم من دوسِت دارم من»
بله آقای سید محمد حسینی، پدر سید آرات حسینی توانست بوسیلهی تقویت ذهن و اعتماد بنفس و تحریک اراده و نیروی خواستن در آرات، جسم او را توانا به انجام اموری نماید که سایر کودکان، ناتوان از انجام آن امور بودند.
امّا امروز کمتر کسی متوجه مهارتهای خاص پدر آرات است و حتّی بعضی افراد، او را کودک آزار و سوءاستفاده گر میدانند.
البته بدانید که اصل نگرانی بنده برای پدر آرات نیست، بلکه برای آن کودکانی نگران هستم که پدر و مادرهایشان آرزو میکنند فرزندی مثل آرات داشته باشند. آن پدر و مادرهای عزیز بهتر است بدانند که کودکشان نیز آرزو میکند که پدر و مادری مثل پدر و مادر آرات داشته باشد…
بنابراین پرداختن به رابطهی عاطفی و پدر و پسریِ آرات و پدرش، میتواند به عنوان یکی از راههای پیشگیری از آسیب دیدن کودکانی باشد که تحت تأثیر موفقیتهای آرات، ممکن است خواسته و ناخواسته در راه آرات حسینی گام بردارند
مطلب مرتبط: سید آرات حسینی و وای بر این مسئولین