۱۳۵۶
_ ۳۰ هزار آمریکایی در بخش هایی مانند؛ خدمات، تجارت، صنایع نظامی و تولیدات مختلف دیگر، در ایران مشغول بکار هستند.
_ ۳۲۰۰ آمریکایی در مدرسهی آمریکایی ها در ایران مشغول به تحصیل هستند.
_ ۵۰ هزار ایرانی در آمریکا تحصیل می کنند.
_ ۸۵۰ هزار تماس بین اللملی میانگین ارتباط بین دوکشور.
۱۳۵۷
_ انقلاب در ایران؛ تغییر خط مشی سیاسی در ارتباطات دو کشور و خروج اتباع آمریکایی از ایران.
۱۰ آذر ۱۳۷۶
_ پس از قطعی شدن راهیابی ایران به جام جهانی ۹۸ فرانسه، مراسم استقبال از قهرمانان در ورزشگاه آزادی برگزار می شود.
"تنها مردان اجازهی حضور در این مراسم را داشتند اما اتفاقی جالب؛ صدها زن راه خود را به ورزشگاه باز می کنند، آنها نمی خواهند این مراسم را از دست بدهند. حضور در جام جهانی برای این کشور منزوی در جهان مهم است" متن گزارش خبرنگار BBC
خرداد ۱۳۷۷
_ در طول مدت ۶ ماه تا شروع مسابقات جام جهانی و پس از قطعی شدن همگروهی ایران و آمریکا؛ تمامی اصحاب رسانه اعم از رادیو، نشریات و ... همگی دربارهی بازی دو تیم ایران و آمریکا در چارچوب رقابت های جام جهانی سخن به میان آوردند. حتی آنهایی که از فوتبال سررشتهای نداشتند هم وارد گود شدند. مسابقهای که به زعم بسیاری چیزی فراتر از بازی فوتبال بود. رسانه ها آن را بازی قرن نامیدند، اغلب آنها با بدبینی راجع به این دیدار قلم می زدند و مخاطب را به سمتی غلط هدایت می کردند که سرانجامی جز کینه و دشمنی نداشت. (شاید بتوان دلیل عدم نتیجه گیری آن تیم و آن نسل از فوتبال را همین ماجرا ها دانستند و از تاثیر فشار روانی بر عملکرد فنی تیم ایران نوشت.)
۲۹ خرداد ۱۳۷۷ - دو روز پیش از بازی - بخاطر دخترم
_ جلال طالبی: من نمیفهمم در جام جهانی که همه دربارهی اتحاد، عشق و همبستگی صحبت می کنند، ناگهان فیلمی نشان داده می شود که در حقیقت کسی از آن نفعی نمی برد.
_ جلال طالبی: من اهل ورزش هستم نه سیاست! ما اینجا هستیم تا فوتبال بازی کنیم، و خوب هم بازی می کنیم. ما به اینجا آمدیم تا نشان دهیم مشکلی میان دو ملت نیست.
_ تامس دولی کاپیتان آمریکا: ما اینجا هستیم تا فوتبال بازی کنیم. نمی خواهم راجع ۲۰ سال گذشته یا آینده بحث کنم، ولی میخواهیم همه بدانند که ما " میخواهیم در صلح زندگی کنیم".
۱۳۹۹
بعنوان یک فوتبال دوست با طرح این پرسش که؛ فوتبال ابزار جنگ است یا دست مایهی صلح؟ به بحث و مطالعه راجع گذشته تا حال این ورزش در جایی ورای یادداشت های فنی مربیان فوتبال می نشینیم.
وقتی که " تاریخچهی فوتبال" را جست و جو می کنیم به نوشته های فراوان، جالب و بعضا ترسناک برمیخوریم. از ضربه زدن به سر سربازان کشته شدهی دشمن در چین تا شوت کردن بیضه های باد شدهی خوک در بریتانیا. بازی های متعددی که با توپ در دوره های مختلف تاریخ انجام می شده، بازی هایی که اکثرا بدون داشتن قوانین و هدف خاصی صورت می گرفتند، بازی هایی که نه برای ورزش بلکه صرفا برای سرگرمی در مراسم های معینی صورت می گرفتند.
گفتیم "ضربه زدن به سر سربازان کشته شدهی دشمن" با نگاهی جامع تر پی میبریم که؛ بطور کلی ورزش و ریاضت رابطهی تنگاتنگی با جنگ و جنگاوری داشته. براساس تقسیم بندی سه گانهی معروف افلاطون سیاستمداران جامعه در حکم مغز(سر) جامعه، جنگجویان در حکم سینهی جامعه و کارکنان و عامه در حکم دست و پای جامعه بودند. در شهرهایی همچون اسپارت که به دلیری و جنگاورانش شهرت داشت، گروههای مختلف شبانهروز مشغول شمشیرزنی، کشتیگرفتن، تمرین تیراندازی و بطور کلی به پرورش قوای جسمانی جهت ارتقای آمادگی خود برای شرکت در میدان نبرد بودند. بنابراین ارتباط عمیقی میان ورزش و جنگ وجود داشت و همیشه قهرمانان بزرگ ورزشی، قهرمانان بزرگ ملی هم پنداشته میشدند؛ برای مثال، افرادی همچون آرش کمانگیر، رستم و... از شخصیتهایی بودند که هم از قدرت بدنی برخوردار بودند و هم در اختیار آرمانهای ملی قرار داشتند.
حال این پرسش به میان می آید که چرا میان این همه ورزش، فوتبال تا به این اندازه محبوب و گسترده واقع شده؟
برای پاسخ دقیق لازم است مطلبی نگارش کنم طولانی و یا که روز ها و ساعت ها به بحث بنشینیم و از روز ازل ورزش تا به امروز را بررسی کنیم؛ از تاریخ و عقاید و سلایق مردم در نواحی مختلف تا به این زمانه. می بایست بحث سود و زیان اقتصادی و پوشش رسانهای که از این ورزش صورت میگیرد را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
برای بیان عظمت فوتبال به گفتن اینکه در حال حاظر گسترده ترین پدیدهی اجتماعی پس از مذهب در دنیا همین فوتبال است که شب و روز من و شما را درگیر خود کرده، بسنده میکنم.
سعی من در قالب این متن بیان این عقیده است که فوتبال باید در راه ایجاد صلح قرار گیرد و نه افروختن شعله های خفته در زیر خاکستر!
فوتبال شبیه ترین ورزش ها به جنگ است. سازماندهی شده مانند جنگ، حتی اصطلاح هایش استعاره ازجنگ دارد. توپ یا گلوله(و حتی خود توپ) خط حمله که گویی پیش قراولان میدان نبرد هستند، دروازه بانی که تن در راه توپ [گلوله] می دهد تا که شهر سقوط نکند، مربیان همان فرماندهانی ک پشت جبهه در امان وقت خود را صرف آنالیز چینش و تاکتیک می کنند، هواداران با پرچم و شال گردن بسان ملتی که چشم در انتظارند تا فرزندانشان فتح و ظفری دیگر حاصل کنند.
فوتبال دوستان قطعا با هماوردی های تیم هایی چون منچستر یونایتد و لیدز یونایتد و یا سلتیک و رنجرز دو غول اسکاتلندی آشنایی دارند. همچنین راجع رقابت های سراسر خشم و نفرت میان دو کشور هلند و آلمان و یا آرژانتین و انگلستان مطالبی خوانده و شنیده اند و یا به چشم دیده اند. اما دلیل این دشمنی ها در میانهی مستطیل سبز چیست؟ کدام یک از این اختلاف و دشمنی ها در همین فوتبال و نود دقیقهاش شکل گرفته است؟ آیا ریشهای تاریخی دارند و باید سراغ متن های باستانی برویم؟ یا که کافیست آرشیو سیاه و سفید مصاف های قدیمی تیم های فوتبال را به تماشا بنشینیم؟
لیدز و منچستر - یورکشایر و لانکشایر - قرن ۱۵ جنگ رز ها، دو شهر، دو خاندان بزرگ، هر دو سلطنت طلب، سال ها باهم به جدال برای رسیدن به سلطنت انگلستان جنگیدند و این شد سرچشمهی کینه و دشمنی بین مردمان دو شهر. منچستری ها با بندرنشینان مرسی ساید هم میانهی خوبی ندارند. در سال های نخست انقلاب صنعتی و در قرن ۱۹ میلادی، منچستر جز اولین شهر های صنعتی بریتانیا و بطبع جهان بشمار می رفت. لیورپول نیز از دیر باز به واسطهی داشتن بندر و اسکله های پرترافیک، شهری استراتژیک برای بریتانیا به حساب می آمد. ریشهی مشکلات دو شهری که پیش از آن باهم دوست و رفیق خوانده می شدند، برمیگردد به زمانی که صنعت گران منچستر برای دسترسی سریع و ارزان تر به آب های آزاد طرح احداث کانالی را اجرایی کردند. به موجب این عمل بندرنشینان اما موقعیت خود را متزلزل می دیدند، و این شد جرقهی نخست برای اختلاف میان مردمان این دو شهر.
اگر عبارت جنگ و فوتبال را جست و جو کنید نمونه های بسیاری از این قبیل ماجرا ها را خواهید خواند، مانند؛ آلمان و لهستان - آلمان و هلند - آلمان و انگلستان - انگلستان و آرژانتین و ... ریشهی اختلافات همگی این موارد خارج از زمین فوتبال کاشته شده، پس چرا و چگونه این دشمنی ها وارد میدان ورزش و فوتبال شد؟ پاسخ های بسیاری می توان برای این پرسش ارائه کرد اما در لابلای تمامی پاسخ ها سر نخی از واژهی "جامعه" یا مردم پیدا خواهیم کرد! بله ما مردم، ما هوادارن، ما جامعه خواه یا ناخواه به این کینه و دشمنی ها دامن می زنیم! مگر فوتبالیست ها از سیارهای دیگر آمدهاند؟ آنها هم از بطن همین جامعه اند. شاید بگویید که رسانه ها به این دشمنی ها دامن می زنند تا بساط کسب و کار خود را رونق دهند؟ جواب این پرسش هم "بله" است. اما رسانه ها مطلبی را باز نشر می کنند که باب میل من و شما باشد. برای بررسی دقیق تر این بحث نیاز به تسلط بر علم جامعه شناسی و یا حداقل سال ها تحقیق و فعالیت در حوزهی ورزش و فوتبال است که من چنین نیستم و به همین منظور با طرح این پرسش که آیا صلح و آرامش کسل کننده است؟ و در مقابل آیا دشمنی هیجان برانگیز است؟ شما را تشویق میکنم به تفکر راجع به اینکه ترجیح می دهید شکل و شمایل رقابت ها چگونه باشد، آرام یا پرهیاهو؟
نام دو تیم اسکاتلندی سلتیک و گلاسکو رنجرز به میان آمد، از ماجرای دشمنی این دو باشگاه مطلع هستید که؟ آری - مذهب! سلتیک باشگاه کاتولیک های شهر گلاسکو در برابر رنجرز باشگاه منطقهی پروتستان ها یا همان معترضان سرسخت. برای بررسی ریشهی مشکلات بین پیروان این دو فرقه از دین مسیحیت نیز باید به قرون وسطا باز گردیم، زمانی که پادشاهان اروپایی دست در دست کلیساهای کاتولیک به ترویج خرافات دینی برای سرگرم کردن مردمان مسیحی و درنتیجه کسب جاه و مال بیشتر بودند. نتیجهی این افراط ها شروع حرکتی اعتراضی تحت عنوان پروتستانیسم بود که با کلیساهای کاتولیک و ارتدکس در تضاد بودند. اما آیا در این زمانه و در قرن حاضر هنوز هم این قبیل مسائل مذهبی دغدغهی جوامع اروپایی و بطور ویژه اسکاتلندی ها را تشکیل می دهد؟ در این دوران که جوامع اروپایی غالبا به دور از تعصبات مذهبی به کار و فعالیت پرداخته و زندگی خود را سپری می کنند، آیا هنوز هم می شود گفت که ریشهی دشمنی هواداران دو تیم در مذهب آنها خلاصه می شود؟
همین سوال را برای مواردی که پیش تر نام بردم طرح می کنم. آیا هنوز هم مردمان لهستان و هلند زخم یورش های ارتش آلمانی را از یاد نبردند؟
مارگارت تاچر او که برای فرار از وضعیت اسفناکی که به آن دچار شده بود به جزایر فالکلندی هجوم برد که تعداد گوسفند هایش چندین برابر آدمیانش بود! آیا هنوز هم آرژانتینی ها با دید کینه و دشمنی به انگلیسی ها نگاه می کنند؟
باز میگردیم سراغ آن پرسش که چرا فوتبال اینقدر همه گیر شده؟ اندکی در تاریخچهی فوتبال سیر میکنیم و ارتباط آن با طبقات مختلف جوامع را ارزیابی می کنیم:
قرن ۱۹ بریتانیا - جایی که فوتبال امروزی در آنجا زاده شد و رفته رفته مدرن تر و قانونمند تر شد. قرن ها از زمانی که بازی های شبه فوتبال را تنها در روزها و مراسم های خاص انجام می دادند گذشته. در تمامی دوران ها سرگرمی های متفاوتی در جوامع مختلف دنیا وجود داشته، بعضی ها را اشراف انجام می دادند و بعضی را مردم عوام.
برای مثال در ایران از دیر باز، آن بزرگ زاده ها بودن که سوار بر اسب به شکار گاه رفته و تمرین تیراندازی می کردند یا که باهم مشق شمشیر میکردند تا شمشیرزنی چیرهدست شوند. بازی باستانی چوگان را نیز سربازان و افسران ارتش انجام می دادند تا آمادگی خود را برای نبرد مضاعف کنند. در مقابل اما ورزشی که همگان از خاص و عام براحتی می توانستند آنرا فرا گیرند، کشتی بود. ورزشی ارزان و به ظاهر کثیف. دو ویژگی که اکثر سرگرمی های مختص طبقات پایین دست جامعه را شامل می شود.
در میانهی قرن ۱۹ و در سال های انقلاب صنعتی که تحول عظیمی در سبک زندگی مردمان اروپا شکل داده بود، برخلاف سرگرمی هایی چون گلف، تنیس و حتی شطرنج که مختص خواص بود، فوتبال اما ورزش مردمان طبقهی کارگری بود. حال شاید بگویید که چه تفاوتی در این بین وجود دارد؟ ساده اما تاثیر گذار - جوامع کارگری مجبور به حفظ ظاهر نبودند و به راحتی وبدون نقاب هر آنچه که بودند را بروز میدادند اما در برابر بزرگ زاده ها محکوم به ابرو داری؛ از ادبیات گرفته تا طرز گام برداشتن. باید که بزرگ منشانه رفتار می کردند. در زمانی که ثرونمندان با لباس آراسته تعطیلات آخر هفتهی خود را صرف بازی گلف می کردند، کارگران فارغ از کار، روز استراحت خود را همراه با دوستان در زمین های خاکی فوتبال سپری می کردند. آنها اجباری برای محترمانه سخن گفتن نداشتند و یا لگد نکردن پای حریف.
فوتبال بازی خشن، بازی به ظاهر کثیف، می رفت تا قانونمند شود. بازی که ریشه هایش از قرن ها پیش بدون قوانین خاصی در کوچه و خیابان انجام می شد و غالبا هم با برخورد و ممنوعیت از سوی مقامات محلی روبرو می شد، آنهم بخاطر آنکه مردان جوانی که سرگرم بازی با توپ می شدند برای سایرین ایجاد مزاحمت می کردند و یا که مقامات ترجیح می دادند، دهقان ها بجای فوتبال به بیشه و کشاورزی خود مشغول شوند. اما در سال ۱۸۴۸ چهار تن از دانشجویان دانشگاه کمبریج نسخه های اولیهی قوانین فوتبال را طرح ریزی کردند، با انکه مورد استقبال جهانی واقع نشدند اما باز هم جای امیدواری بود.
سال ها می گذرد و حال فوتبال دیگر تنها یک بازی و سرگرمی نیست، بلکه ورزشی که تبدیل به شغل شده و مردان جوان می توانند از آن امرار معاش کنند. باشگاه های فوتبال در سرتاسر بریتانیا و اروپا پراکنده می شوند. بریتانیایی ها فوتبال مدرن انگلیسی را به مستعمره های خود در قاره های دیگر به سوغات می برند.
بریتانیایی ها از این دست کارها کم انجام نداده اند. فیلم باج را دیدهاید؟ آنجا که افسر انگلیسی می خواهد به دهقان هندی کریکت را آموزش دهد، مرد هندی به او می گوید "این که همان بازی توپ و میدان خودمان است". آری انگلیسی ها فوتبال را اختراع نکرده بودند اما آنرا قانونمند و به زعم خود مدرنیته کرده بودند و برای خود امتیاز قائل بودند. برای مثال آنها پس از آنکه همسایه های فرانسوی ایدهی تشکیل فدراسیون جهانی فوتبال یا همان فیفا را ارائه کردند ابتدا ساز مخالفت کوک کردند، چرا که بریتانیایی ها میخواستند اولی باشند همانند سالیان بعد و زمانیکه یوفا به تقلید از لیبرتادورس، جام قهرمانان اروپا را برگزار کرد در ابتدا با عدم همکاری اتحادیه فوتبال انگلستان روبرو شد. یا نمونه ی دیگر؛ تنیس ویمبلدون از میان تمامی مسابقات جایزه بزرگ از ارزش امتیازی بالاتری برخوردار است.
حال باز گردیم به سراغ ارتباط مردم و فوتبال؛ ابتدای قرن ۲۰ - تب فوتبال به صفوف جوامع مختلف اروپایی رخنه کرده. حالا کشورهای مختلف صاحب رقابت های سراسری و یا حذفی فوتبال هستند. باشگاه ها از شهر های مختلف برای برد و قهرمانی در این رقابت ها حاظر می شوند، بعضی ها قدرتمند و صدر نشین و بعضی ها ضعیف و قعر نشین. اما همگی هواداران خود را دارند. اهالی آن شهر یا آن منطقه از شهر، باشگاهی که در نزدیکی شان فعالیت دارد را معمولا مورد حمایت خود قرار می دهند. تیم های پیروز و آنهایی که فوتبال به اصطلاح زیبا ارائه می کنند این مزیت را دارند که از جاهای دیگر هم هوادار و حامی به سمت خود جذب کنند.
جنگ جهانی اول
در جنگ جهانی اول تمام رقابتهای ورزشی لغو شد و تنها مسابقات فوتبال برگزار میشد.
بریتانیا یکی از نخستین قدرتها بود که وارد جنگ جهانی اول شد و به عضو اصلی جبهه متفقین تبدیل شد و مردمانش را برای مبارزه با دشمن راهی جنگ کرد.
در چنین شرایطی اروپا مجبور شد تمام رقابتهای ورزشی کشورهای درگیر را تعلیق کند. همه مسابقات از جمله بازیهای المپیک، تنیس ویمبلدون، تور دو فرانس و ... لغو شد اما برای فوتبال بریتانیا این اتفاق کمی بطول انجامید زیرا حکومت میخواست روحیه بالای مردم حفظ شود. درست است که چهار دوره بعدی برگزار نشد اما فصل ۱۵-۱۹۱۴ به طور کامل انجام شد و با قهرمانی اورتون پایان رسید. همچنین تاتنهام سقوط کرد و شفیلد یونایتد فاتح اف ای کاپ شد.
فوتبالیستها مجبور به حضور در جنگ نبودند. این در حالی بود که به خاطر سن و وضعیت جسمانی برای این کار ایدهآل بودند. مردان جوان بریتانیایی یا راهی جنگ میشدند یا به یک باشگاه میپیوستند. مردم نسبت به این موضوع به شدت اعتراض داشتند و از آن انتقاد میکردند.
یکی از سربازهایی که در فرانسه مشغول خدمت بود مطلبی را در یک نشریه انگلیسی منتشر کرد و از شرایط موجود شکایت کرد. او از پادشاه جورج پنجم درخواست کرد که امتیاز فدراسیون را لغو کند. آرتور کانن دویل که به خاطر خلق شخصیت شرلوک هولمز نامش در تاریخ جاودانه شد در جوانی از دروازه تیم پورتموث حفاظت میکرد. او نیز چنین تفکری داشت و با اظهاراتش تمام کسانی را که به بهانه ورزش، از رفتن به جنگ خودداری میکردند خجالتزده کرد. او گفت: "پیش از این زمان برای فوتبال بازی کردن، تجارت و زندگی روزانه وجود داشت اما اکنون تنها زمان جنگ است. اگر بازیکنی در پاهایش قدرت فوتبال بازی کردن دارد باید در میدان جنگ بدود."
در چنین شرایطی می رفت تا محبوبیت فوتبال از بین برود. برای اغلب فوتبالیستها چارهای نماند و مجبور شدند فراخوان ارتش را بپذیرند و برخی از آنها در پایان نشان افتخار گرفتند. یگان های ۱۷ و ۲۳ گردان میدل با عنوان یگان فوتبال شناخته میشدند. آنها گروهی از سربازان روی فرم بودند که اغلب فوتبالیست بودند. بازیکنان میتوانستند شنبهها در لیگ بازی کنند. با این حال ارتش خرج رفت و آمدشان را نمیداد و باشگاهها باید هزینه می کردند. داوران و سرمربیها را هم باید به این فهرست اضافه کرد. این حضور اهالی فوتبال در جبهه های نبرد نه تنها باعث حفظ محبوبیت آنها شد بلکه عشق و علاقهی مردم به این ورزش دوچندان شد.
فوتبال حتی در میدان جنگ هم طرفدار داشت. داستان سربازهای آلمانی و بریتانیایی در کریسمس ۱۹۱۴ مشهور است. آنها جنگ را متوقف کردند تا در کنار هم آواز بخوانند، نوشیدنیها و سیگارهای خود را تقسیم کردند و با هم فوتبال بازی کردند (این مسابقه تا جایی ادامه داشت که به گوش فرماندهان دو جبهه رسید).
سخن از دوران جنگ جهانی به میان آمد، گذر می کنیم تا به سال های پس از جنگ جهانی دوم برسیم. به سال های بازسازی اروپا.
دنیا و به ویژه کشور های اروپایی صدمات بسیاری را از جنگ جهانی دوم متحمل شده بودند. آنها در دهه ۱۹۵۰ میلادی می کوشیدند تا شهرهای خود را مرمت و بازسازی کنند. در این میان فوتبال هم در دوران جنگ نقش خود را ایفا کرده بود با در اختیار گذاشته شدن ورزشگاه ها به نیروهای مسلح و هم می کوشید تا در دوران بازسازی با ایجاد فضای مفرح، لبخندی بر لبان مردمان جنگ زده بنشاند.
حال فوتبال دست مایهی صلح شده بود. در سال های پس از جنگ تعداد مسابقات قارهای و بین قارهای رو به افزایش گذاشته بود. تیم ها شکل و شمایل حرفهای تری به خود گرفته بودند، ساختار مالی منسجم تر، امکانات بهتر و توجهات رسانهای بیشتری از آنها به عمل می آمد. همگی این شرایط نیاز قوانین سفت و سخت تر از جانب برگزار کنندگان مسابقات را ایجاب می کرد، همچنین داور ها نسبت به قبل سخت گیری بیشتری به خشونت بازیکنان نشان می دادند. فوتبال روز به روز صلح طلبانه تر می شد. برزیلی ها با ستارگان و سبک فوتبال زیبای خود ادبیات جدیدی را در این ورزش ابداع کرده بودند. فوتبال خشن بریتانیایی حتی توسط تیم های بزرگ خود آن کشور هم مورد استقبال قرار نمی گرفت. منچستریونایتد مت بازبی سبک جدیدی از فوتبال را در انگلستان به نمایش می گذاشت. فوتبالی زیبا و چشم نواز با گل های بسیار، دریبل زنی و پاسکاری های پر تعداد و با ستارگانی چون بست و چارلتون.
در برابر این جریانات اما بودهاند کسانی که همواره خواهان درگیری و نزاع هستند. افرادی که در قالب هوادار گره های اجتماعی زندگی خود را به سکو های ورزشگاه ها می کشانند. کم نبودهاند این دست از هوادار های افراطی، سالیان بعد آنها را هولیگان نامیدند. همان ها که پیشتر گفتیم و پرسیدیم؛ مگر تا به امروز هم هلندی ها و آلمانی ها باهم سرجنگ دارند؟
فرشاد احمدزاده را که می شناسید؟ یادتان هست وقتی از لهستان برگشته بود راجع به هواداران آنجا چه گفت؟ ظاهرا هواداران دو آتیشه! پیش از بازی به جنگل می روند و از خجالت هم در می آیند! کجای اینکار هواداری فوتبال است؟
یک سوال مرتبط با بحث؛ آیا باید به هر عقیدهای احترام گذاشت؟
ورزشی که می تواند پیام آور صلح باشد، آیا باید با عقده های شخصی خود آن را به مسیر جنگ و دشمنی هدایت کنیم؟ انگلیسی ها درس هایی خوبی در گذشته از این موارد کسب کردند. فاجعهی هیسل را به یاد آورید. هواداران لیورپول که تا آن زمان کشته شدگان سانحهی هواپیمای منچستر یونایتد را مورد تمسخر قرار می داند، چهار سال پس از ماجرای هیسل و زمانی که ۹۶ تن از هواداران خود را در فاجعهی هیلزبرو از دست دادند، همان بلا سر خودشان آمد و مورد تمسخر رقیب قرار گرفتند. از آن بدتر طرد شدن به زعم خود اولی ها از رقابت های اروپایی بود. انگلیسی ها که ادعای پدری بر فوتبال داشتند حال خود را در وضعیت تحریم می دیدند.
جدا از اشاره به این نکته های منفی، در این سال ها فوتبال صحنه های مثبت و زیبایی را نیز به خود دیده است. همین چند وقت اخیر و پیوستن لیگ های فوتبال به پویش نه به نژادپرستی را می توان مثال زد. اتفاقات کمتر دیده شدهای مانند همخوانی هواداران فوتبال در ورزشگاهی در کشور مراکش و در بهارعربی در اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی، که یک صدا شعری را در وصف رنج های میهن خود می خواندند. در آخر هم دسته گلی که احمد رضا عابدزاده به کاپیتان تیم ملی آمریکا در مصاف جام جهانی ۹۸ فرانسه می دهد، به نشانهی صلح و دوستی.